feigned

/ˈfeɪnd//feɪnd/

معنی: مصنوعی، جعلی، تقلبی
معانی دیگر: (نادر) ساختگی، وانمودین، متظاهرانه

جمله های نمونه

1. she feigned herself to be sick
او خود را به مریضی زد.

2. she feigned to be asleep
وانمود کرد که خواب است.

3. He feigned disappointment. Secretly, he was mightily relieved.
[ترجمه موسی] او تظاهر به ناامیدی کرد. اما در خفا ، با تمام وجود نفس راحتی کشید.
|
[ترجمه گوگل]او تظاهر به ناامیدی کرد مخفیانه، او به شدت راحت شد
[ترجمه ترگمان]او نا امید شده بود به طور قطع نفس راحتی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sally spun round, a feigned look of surprise on her face.
[ترجمه گوگل]سالی به دور خود چرخید و ظاهری از تعجب ظاهری در چهره او به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]سلی به دور خود چرخید و قیافه ای ساختگی به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'A present for me?' she asked with feigned surprise.
[ترجمه موسی] هدیه ای برای من؟ او با تعجب وانمود شده پرسید.
|
[ترجمه گوگل]هدیه ای برای من؟ او با تعجب ساختگی پرسید
[ترجمه ترگمان]هدیه ای برای من؟ با تعجب ساختگی پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She responded to his remarks with feigned amusement.
[ترجمه موسی] او به سخنان وی با شیطنت ساختگی پاسخ داد.
|
[ترجمه گوگل]او به اظهارات او با سرگرمی ساختگی پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]او با شیطنت ساختگی جواب او را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I feigned sleep when the ticket inspector came round.
[ترجمه موسی] وقتی بازرس بلیط به هوش آمد ، من تظاهر به خواب کردم.
|
[ترجمه گوگل]وقتی بازرس بلیط آمد، تظاهر به خواب کردم
[ترجمه ترگمان]وقتی بازرس بلیت برگشت، تظاهر به خواب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He accepted the invitation with feigned enthusiasm.
[ترجمه موسی] وی با شور و شوق متظاهرانه دعوت را پذیرفت.
|
[ترجمه گوگل]او با اشتیاق واهی دعوت را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق دعوتش را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He feigned surprise when I went up and said hello.
[ترجمه گوگل]وقتی رفتم بالا و سلام کرد وانمود کرد تعجب کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی بالا رفتم او متعجب شد و به من سلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She feigned illness so that she wouldn't have to go to school.
[ترجمه گوگل]او وانمود می کرد که بیمار است تا مجبور نباشد به مدرسه برود
[ترجمه ترگمان]او به بیماری مبتلا شده بود تا مجبور نشود به مدرسه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She feigned sleep, lying rigid in bed.
[ترجمه گوگل]او تظاهر به خواب می کرد و در رختخواب سفت دراز کشیده بود
[ترجمه ترگمان]او خود را به خواب مصنوعی دراز کرد و روی تخت دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He feigned indifference to criticism of his work.
[ترجمه گوگل]او وانمود می کرد که نسبت به انتقاد از کارش بی تفاوت است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به انتقاد از کارش بی اعتنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All the way down we listened with feigned interest to our man's proud record of clock-beating on other hills.
[ترجمه گوگل]در تمام مسیر پایین با علاقه واهی به رکورد پرافتخار مردمان از ضربان ساعت در تپه های دیگر گوش می دادیم
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت ما با علاقه ساختگی به رکورد مغرور ساعت مان که روی تپه های دیگر می کوفت، گوش دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I pushed against the door, feigned mild surprise at the assistance shown me by some one apparently on his way in.
[ترجمه گوگل]به در فشار دادم و از کمکی که ظاهراً در راه بود به من نشان داد، تعجب خفیف وانمود کردم
[ترجمه ترگمان]با تعجب ساختگی به در فشار آوردم و در حالی که یکی از آن ها ظاهرا راه خود را به من نشان داده بود، با تعجب به در نگاه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مصنوعی (صفت)
accrete, artificial, false, sophisticated, dummy, feigned, artful, forged, made-up, factitious, factitive, postiche, nonrepresentational

جعلی (صفت)
feigned, bogus, spurious, fictitious, counterfeit, apocryphal, colorable, imitative, colourable, trumped-up

تقلبی (صفت)
feigned, unfathered, denaturant, suppositious, made-up

انگلیسی به انگلیسی

• phony, fake; counterfeit; assumed, fictitious

پیشنهاد کاربران

feigned ( adj ) = جعلی، دروغی، ساختگی، کذب، واهی، تمارض، وانمود شده، متظاهرانه
feigned sleep = خواب خرگوشی
feigned action = ادعای کذب
feigned disease = بیماری تمارضی ( وانمود شده )
example:
her unhappiness was feigned
ناراحتی او تمارض ( ساختگی، واهی ) بود.
ناز ، استغناء بخود بسته، نادان، جعل کردن ، مصنوعی

بپرس