feels

جمله های نمونه

1. he feels he is licensed to do as he pleases
او می پندارد که اجازه دارد هرکاری دلش بخواهد بکند.

2. he feels that we should go
او فکر می کند که باید برویم.

3. it feels good to be home again
دوباره در موطن بودن خوب است.

4. she feels insecure about her marriage
او درباره ی ازدواجش نگران است.

5. the water feels warm
آب (به نظرم) گرم است.

6. a mother who feels antagonism towards her children
مادری که نسبت به فرزندانش احساس خصومت می کند

7. the modern mother feels embattled
مادر امروزی احساس می کند که در فشار است.

8. do you know how it feels to be hungry?
هیچ می دانی گرسنگی چه احساسی به انسان می دهد؟

پیشنهاد کاربران

به نظر رسیدن
حس کردن، ، احساس کردن، ، احساس یا احساسات
یعنی احساس کردن چیزی
احساس کردن. . . . .
مثل feels weak احساس ضعف
feels:احساس کردن
فعل گذرای feel در حالت feels به معنای حس کردن است و معنای با لمس احساس کردن را نمی دهد.
چیزی را لمس کردن احساس کردن
احساس چیزی داشتن
برگشت

درستش احساس میکند هست
احساسات
احساس کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس