fattening

جمله های نمونه

1. fattening foods
خوراک های چاق کننده

2. For years the directors have been fattening on the efforts of the workers.
[ترجمه دکتر علی ناجی] در طول سالیان ، مدیران بواسطه تلاشها و زحمات کارگران ، چاق شده اند .
|
[ترجمه گوگل]سال‌هاست که مدیران به زحمات کارگران چاق می‌شوند
[ترجمه ترگمان]برای سال ها، مدیران به تلاش های کارگران fattening
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We're fattening the livestock up for slaughter.
[ترجمه گوگل]ما دام ها را برای ذبح پروار می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما داریم احشام را برای سلاخی کردن up می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You need fattening up a bit.
[ترجمه گوگل]شما نیاز به چاق کردن دارید
[ترجمه ترگمان] باید یکم چاق بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fame portends trouble for men just as fattening does for pigs.
[ترجمه گوگل]شهرت برای مردان دردسر ایجاد می کند همانطور که پرواربندی برای خوک ها
[ترجمه ترگمان]شهرت برای انسان ها به همان اندازه که fattening برای خوک ها درست می کند، مایه دردسر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We substitute margarine for cream because cream is fattening.
[ترجمه گوگل]چون خامه چاق کننده است مارگارین را جایگزین خامه می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما مارگارین را برای خامه قرار می دهیم، چون cream پر کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The doctor has advised him to keep off fattening food.
[ترجمه گوگل]دکتر به او توصیه کرده است که از غذاهای چاق کننده خودداری کند
[ترجمه ترگمان]پزشک به او توصیه کرده است که غذای fattening را دور نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pasta is not as fattening as people think it is.
[ترجمه گوگل]پاستا آنقدرها که مردم فکر می کنند چاق کننده نیستند
[ترجمه ترگمان]پاستا به آن اندازه که مردم فکر می کنند fattening نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some foods are more fattening than others.
[ترجمه گوگل]بعضی از غذاها چاق کننده تر از بقیه هستند
[ترجمه ترگمان]بعضی از غذاها more از بقیه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fats are the most fattening foods of all.
[ترجمه گوگل]چربی ها چاق کننده ترین غذاها هستند
[ترجمه ترگمان]چربی ها از most غذاها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The weight-conscious so often choose the most fattening dishes on the menu, in the mistaken idea that they were being virtuous.
[ترجمه گوگل]افراد آگاه وزن اغلب چاق‌کننده‌ترین غذاهای موجود در منو را انتخاب می‌کنند، با این تصور اشتباه که آنها با فضیلت هستند
[ترجمه ترگمان]وزن - آگاهی اغلب most غذاها را در منوی غذا انتخاب می کند، در این ایده اشتباه که آن ها با فضیلت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Revenge is sweet and not fattening. Alfred Hitchcock
[ترجمه گوگل]انتقام شیرین است و چاق کننده نیست آلفرد هیچکاک
[ترجمه ترگمان]انتقام شیرین است و fattening نیست آلفرد هیچکاک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Besides fattening the wallets of local merchants, the negotiators challenged each other to solve disputes on agriculture and textiles.
[ترجمه گوگل]علاوه بر چاق کردن کیف های بازرگانان محلی، مذاکره کنندگان یکدیگر را برای حل اختلافات در زمینه کشاورزی و نساجی به چالش کشیدند
[ترجمه ترگمان]در کنار پر کردن کیف پول بازرگانان محلی، مذاکره کنندگان یکدیگر را به چالش کشیدند تا اختلافات مربوط به کشاورزی و منسوجات را حل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Other record companies offered long, fattening lunches in over-priced restaurants as part of the deal-making process.
[ترجمه گوگل]سایر شرکت های ضبط ناهارهای طولانی و چاق کننده را در رستوران های گران قیمت به عنوان بخشی از فرآیند معامله ارائه کردند
[ترجمه ترگمان]شرکت های ضبط دیگر غذاهای بلند و fattening را به عنوان بخشی از فرآیند تصمیم گیری عرضه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I have shewn middle class respectability. . . fattening on the poverty of the slum as flies fatten on filth.
[ترجمه گوگل]من احترام طبقه متوسط ​​را نشان داده ام چاق شدن در فقر محله فقیر نشین همانطور که مگس ها بر پلیدی چاق می شوند
[ترجمه ترگمان]من respectability را نشان داده ام که در فقر و فلاکت این محله، مثل مگس های زیادی که در چرک و کثافت پروار می شن، چاق و چله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• causing weight gain, serving to fatten
process of becoming fat; process of making fat
fattening food tends to make people fat.

پیشنهاد کاربران

گوشتی شدن ( در گیاهان )
fattening ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: پرواربندی
تعریف: تغذیۀ دام برای رساندن وزن آن به حد مناسب و رسیدن به اندازه و ترکیب مطلوب برای کشتار
چاق کردن ( پایپ یا قلیان )
Fattening the pipe
چاق کننده
چاق کننده
پرچرب
Miking you fatter
چاق شدن
چاق کننده
Likely to make you fat

بپرس