fashionable

/ˈfæʃənəbl̩//ˈfæʃnəbl̩/

معنی: شیک، متداول، خوش لباس، شیک و مد، مطابق مد روز، مد روز
معانی دیگر: مد، باب، رسم، رایج، وابسته به مد، مدگرایانه، مدپرستانه، پیرو باب روز، شیک پوش، خوش سلیقه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fashionably (adv.), fashionableness (n.)
(1) تعریف: conforming to current trends or styles.
مترادف: au courant, current, faddish, hot, in, stylish, trendy, up-to-date
متضاد: dated, dowdy, frumpy, outdated, passe, unfashionable
مشابه: chic, de rigueur, modish, new, popular, smart, swell

- The bride wore her mother's wedding dress although the dress was no longer fashionable.
[ترجمه 🤴 king 👑] عروس لباس مادر خود را پوشید ولی دیگر آن لباس روی مد نبود
|
[ترجمه گوگل] عروس لباس عروسی مادرش را پوشید، اگرچه این لباس دیگر مد نبود
[ترجمه ترگمان] عروس لباس عروسی مادرش را پوشیده بود، گرچه دیگر آن لباس مد روز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He doesn't care what he wears, but his brother likes to be fashionable.
[ترجمه یلدا ضیائی] برای او مهم نیست چه بپوشد , ولی برادرش دوست دارد شیک پوش باشد
|
[ترجمه گوگل] برایش مهم نیست که چه می پوشد، اما برادرش دوست دارد شیک پوش باشد
[ترجمه ترگمان] مهم نیست که چه لباسی می پوشد، اما برادرش دوست دارد مد روز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They don't consider it fashionable to have dinner before eight o'clock.
[ترجمه مهدی] آنها مد روز را در نظر نمیگیرندکه قبل از ساعت 8 شام بخورند
|
[ترجمه گوگل] شام خوردن قبل از ساعت هشت را مد نمی دانند
[ترجمه ترگمان] قرار نیست قبل از ساعت هشت شام بخورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, relating to, or characteristic of the world of fashion.
مترادف: stylish, trendy
متضاد: provincial
مشابه: chic, mod, modish, new

- This magazine has the best reporting on fashionable trends.
[ترجمه گوگل] این مجله بهترین گزارش در مورد روندهای مد روز را دارد
[ترجمه ترگمان] این مجله بهترین گزارش مربوط به رونده ای مد روز را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fashionable restaurant
رستوران شیک

2. the fashionable life of paris millionaires
زندگی مدپرستانه ی میلیونرهای پاریس

3. garments that were fashionable in ghajar times
جامه هایی که در زمان قاجار مرسوم بودند

4. short skirts are fashionable this winter
این زمستان دامن کوتاه مد است.

5. some of the fashionable ladies
برخی از خانم های شیک پوش

6. a guru of the fashionable
رهبر مدپرستان

7. short hair has become fashionable again
موی کوتاه دوباره باب شده است.

8. Washed - out jeans were very fashionable at that time.
[ترجمه گوگل]شلوار جین شسته شده در آن زمان بسیار مد بود
[ترجمه ترگمان]در آن زمان شلوار جین گشاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such thinking is fashionable among right-wing politicians at the moment.
[ترجمه گوگل]چنین تفکری در حال حاضر در میان سیاستمداران دست راستی مد شده است
[ترجمه ترگمان]این تفکر در حال حاضر در میان سیاستمداران جناح راست مد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Furnishings of this sort are now highly fashionable.
[ترجمه گوگل]مبلمان از این نوع در حال حاضر بسیار مد شده است
[ترجمه ترگمان]furnishings از این گونه بسیار متداول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This part of the town used to be fashionable, but it's starting to go downhill.
[ترجمه گوگل]این قسمت از شهر قبلا مد بود، اما در حال پایین آمدن است
[ترجمه ترگمان]این قسمت از شهر عادت داشت که مد روز باشد، اما شروع به پایین رفتن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We lunched in a fashionable restaurant.
[ترجمه گوگل]ناهار را در یک رستوران شیک خوردیم
[ترجمه ترگمان]در یک رستوران مد روز ناهار خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's becoming fashionable to have long hair again.
[ترجمه گوگل]دوباره داشتن موهای بلند مد شده است
[ترجمه ترگمان]داره مد می شه که دوباره موهای بلند داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was envious of her sister's new fashionable dress.
[ترجمه گوگل]او به لباس شیک جدید خواهرش حسادت می کرد
[ترجمه ترگمان]به لباس نو و جدید خواهرش غبطه می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's not fashionable to wear short skirts at the moment.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر پوشیدن دامن های کوتاه مد نیست
[ترجمه ترگمان]در این لحظه دامن کوتاهی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He runs a very fashionable restaurant near the Harbor.
[ترجمه گوگل]او یک رستوران بسیار شیک در نزدیکی بندر راه اندازی می کند
[ترجمه ترگمان]در نزدیکی بندر هار بر یک رستوران بسیار مد روز را اداره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It's fashionable for young people to wear trainers, but not just any trainers.
[ترجمه گوگل]پوشیدن مربی برای جوانان مد است، اما نه هر مربی
[ترجمه ترگمان]این برای جوانان مد است که مربیان بپوشند، اما نه فقط مربیان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شیک (صفت)
smart, suave, scrumptious, snappy, trig, swell, swagger, chic, stylish, fashionable, finicky, dapper, dinky, finical, modish

متداول (صفت)
usual, ordinary, common, current, general, rife, popular, prevalent, fashionable, widespread

خوش لباس (صفت)
gash, fashionable, dressed in good taste, dressed with elegance, elegant in dress, well-dressed

شیک و مد (صفت)
elegant, fashionable, posh

مطابق مد روز (صفت)
elegant, stylish, fashionable, posh, new-fashioned

مد روز (صفت)
fashionable, voguish

انگلیسی به انگلیسی

• stylish, modish, trendy; accepted, conventional
something that is fashionable is popular or approved of at a particular time.

پیشنهاد کاربران

روزآمد، امروزی، عصری، آلامد.
fashionable: مد
امروزی پسند
e. g.
Do you like bags?
Yes, I do. I think bags can be both functional and fashionable
دوستان به معنی مد هست
fashionable clothes/ideas/styles
مدروز . شیک
شیک، مد روز، رو مد
He thought the peeple looked fashionable
او فکر کرد که مردم روی مد، شیک به نظر میرسن
مورد توجه
شیک، خوش لباس ، مطابق با مد روز
موفق و تندرست باشید🙃😊
کلمه ی fashionable صفت هستش پس معنیش میشه شیک✓خوش لباس✓مطابق مد روز
موفق باشید😊
مد پوش، اهل مد
باکلاس، خوشتیپ
لباس پوشیدن با مد روز
مانند لباس پوشیدن برای رفتن به مجلس عروسی یکی از فامیلای دور
خوش سلیقه
شخصی که لباس هایش را مطابق روز و مد می پوشد، ( اما معنی شیک پوش در همه ی موارد توصیه نمیشود و بیشتر معنی که من نوشتم درست است )
مد، مد روز
نکته:
توجه کنید که fashionable را با stylish کاملا یکی نگیرید، زیرا ممکن است لباسی fashionable باشد ولی شیک نباشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس