famously

/ˈfeɪməsli//ˈfeɪməsli/

بطورعالی، بسیارخوب

جمله های نمونه

1. Authors are famously ignorant about the realities of publishing.
[ترجمه گوگل]نویسندگان مشهور در مورد واقعیت های انتشارات ناآگاه هستند
[ترجمه ترگمان]نویسندگان از واقعیات انتشار خبر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sontag was once famously described as the most intelligent woman in America.
[ترجمه گوگل]سونتاگ زمانی به عنوان باهوش ترین زن آمریکا توصیف می شد
[ترجمه ترگمان]Sontag زمانی به عنوان the زن در آمریکا شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The two children got on famously.
[ترجمه هومن حاجی کریمی] دو کودک عالی پیشرفت می کردند.
|
[ترجمه گوگل]این دو بچه به طرز معروفی با هم کنار می آمدند
[ترجمه ترگمان]این دو کودک به خوبی از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a famously peppery lawyer.
[ترجمه هومن حاجی کریمی] او وکیلی تند خو و بدزبان بود.
|
[ترجمه گوگل]او یک وکیل معروف بود
[ترجمه ترگمان]او یک وکیل معروف و فلفلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Mona Lisa has a famously enigmatic smile.
[ترجمه گوگل]مونالیزا لبخند مرموز معروفی دارد
[ترجمه ترگمان]مونا لیزا لبخند اسرار آمیز مشهوری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The trouble with common sense, as Voltaire famously observed, is that it is not very common.
[ترجمه گوگل]مشکل عقل سلیم، همانطور که ولتر به قول معروف مشاهده کرد، این است که خیلی رایج نیست
[ترجمه ترگمان]همانطور که ول تر می گوید، مشکل با عقل سلیم، این است که بسیار رایج نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His brother is doing famously in his new job.
[ترجمه گوگل]برادرش در کار جدیدش به خوبی عمل می کند
[ترجمه ترگمان]برادر او در شغل جدیدش به خوبی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's designed dresses for many celebrities, most famously the Queen.
[ترجمه گوگل]او برای بسیاری از افراد مشهور، از جمله ملکه، لباس طراحی کرده است
[ترجمه ترگمان]او برای بسیاری از افراد مشهور لباس طراحی کرده است، که مشهورترین ملکه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some newspapers, most famously the New York Times, refuse to print the word Ms.
[ترجمه گوگل]برخی از روزنامه ها، معروف ترین آنها نیویورک تایمز، از چاپ کلمه خانم امتناع می ورزند
[ترجمه ترگمان]برخی از روزنامه ها، معروف ترین روزنامه نیویورک تایمز، از چاپ کلمه خانم امتناع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Richard Burton famously remarried Elizabeth Taylor.
[ترجمه گوگل]ریچارد برتون با الیزابت تیلور ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان]ریچارد برتون به خوبی با الیزابت تیلور ازدواج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I got on famously with Leary from the first time we met.
[ترجمه گوگل]من از اولین باری که همدیگر را دیدیم، با لیری رابطه بسیار خوبی داشتم
[ترجمه ترگمان]من از اولین باری که با Leary ملاقات کردیم به طور عالی با لیری هم کاری کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is famously reticent in talking about his extraordinary physical ordeal.
[ترجمه گوگل]او در صحبت کردن در مورد مصیبت جسمانی خارق العاده خود بسیار کوتاه است
[ترجمه ترگمان]او به طور مشهور در صحبت درباره شکنجه جسمی فوق العاده خود محتاط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A policeman famously put his helmet over my chest to protect my modesty.
[ترجمه گوگل]یک پلیس برای محافظت از عفت من کلاه خود را روی سینه ام گذاشت
[ترجمه ترگمان]یک پلیس به طور مشهور کلاه خود را روی سینه ام گذاشت تا از فروتنی من محافظت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They spoke with me and we got on famously.
[ترجمه گوگل]آنها با من صحبت کردند و به طرز معروفی به هم رسیدیم
[ترجمه ترگمان]اونا با من صحبت کردن و ما با هم تفاهم داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a famous manner; well, excellently (informal); exceptionally, remarkably
you use famously to refer to the fact that someone or something is well-known.
if you get on famously with someone, you are very friendly with each other and enjoy meeting and being together.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fame
✅️ صفت ( adjective ) : famous / famed
✅️ قید ( adverb ) : famously
به خوبی ، بقول معروف. . . .
آنطور که از نقل ها پیداست، به قول معروف، اینجور که میگن . . .
خیلی خوب
به نقل از هزاره:
[محاوره] عالی، محشر، معرکه، خیلی خوب
آشکارا
به طور معروف، به صورت شناخته شده، معروف است که. . .

بپرس