fall in with


1- (اتفاقا) ملاقات کردن، برخوردن به 2- ملحق شدن به 3- هم عقیده شدن با، توافق کردن

جمله های نمونه

1. He won't listen to any suggestion that doesn't fall in with his scheme.
[ترجمه گوگل]او به هیچ پیشنهادی که با طرح او مطابقت نداشته باشد گوش نمی دهد
[ترجمه ترگمان]اون به هیچ پیشنهادی گوش نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I am quite willing to fall in with anything you suggest.
[ترجمه گوگل]من کاملاً مایلم با هر چیزی که شما پیشنهاد می کنید کنار بیایم
[ترجمه ترگمان]من کاملا مایلم با هر چیزی که شما پیشنهاد می کنید سقوط کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He always expects me to fall in with his plans.
[ترجمه ایمان حجتی] او همیشه ازم انتظار داره با نقشه هاش موافقت کنم.
|
[ترجمه گوگل]او همیشه از من انتظار دارد که با برنامه هایش کنار بیایم
[ترجمه ترگمان]اون همیشه از من انتظار داره که نقشه هاش رو بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This commitment will encourage others to fall in with the change.
[ترجمه گوگل]این تعهد دیگران را تشویق می‌کند تا با تغییر کنار بیایند
[ترجمه ترگمان]این تعهد افراد دیگری را تشویق خواهد کرد که با این تغییر روبرو شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I fall for his writings, because they fall in with my taste.
[ترجمه گوگل]دلم برای نوشته‌هایش می‌افتد، چون با سلیقه‌ی من در می‌آیند
[ترجمه ترگمان]من برای writings او می افتم، چون با ذوق و سلیقه من سقوط می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm sure he will fall in with ny opinion [ this arrangement ].
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که او با نظر ny [این ترتیب] قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او به عقیده من در این مورد سقوط خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This color doesn't seem to fall in with my skin.
[ترجمه گوگل]این رنگ به نظر نمی رسد با پوست من می افتد
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که این رنگ با پوست من بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How does the parable of the Cave fall in with the distinction between knowledge and belief?
[ترجمه گوگل]مَثَل غار چگونه با تمایز بین دانش و عقیده در می آید؟
[ترجمه ترگمان]تمثیل غار با تمایز بین دانش و عقیده در حال سقوط است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I'm worried that Kelly might fall in with the wrong crowd.
[ترجمه گوگل]من نگرانم که کلی با جمعیت اشتباهی بیفتد
[ترجمه ترگمان]من نگران این هستم که \"کلی\" ممکنه با جمعیت اشتباه بیفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I presume you will fall in with his views.
[ترجمه گوگل]من حدس می زنم که شما با نظرات او درگیر خواهید شد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم با نظرات او موافق باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I will fall in with your plan.
[ترجمه گوگل]من با نقشه شما موافق خواهم شد
[ترجمه ترگمان]من نقشه تو رو اجرا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I had to fall in with her wishes as much as possible.
[ترجمه گوگل]تا آنجا که ممکن بود مجبور شدم با آرزوهای او کنار بیایم
[ترجمه ترگمان]من مجبور بودم هر چه زودتر با خواسته های او کنار بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Meredith knew she shouldn't sound too keen to fall in with his plans.
[ترجمه گوگل]مردیث می دانست که نباید آنقدر مشتاق به نظر برسد که با نقشه های او کنار بیاید
[ترجمه ترگمان]مردیت می دانست که او نباید زیاد با نقشه هایش مواجه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Carmen's reluctance to fall in with Driver'splans led to trouble.
[ترجمه گوگل]بی میلی کارمن به درگیر شدن با نقشه های درایور به دردسر منجر شد
[ترجمه ترگمان]عدم تمایل من به سقوط با راننده راننده منجر به دردسر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• become involved in; agree with

پیشنهاد کاربران

دست به یکی کردن
تو خط کسی یا چیزی افتادن ( دمخور شدن با کسی )
۱. موافقت کردن با چیزی
۲. برحسب شانس با فرد یا گروهی اشنا بشی و جزوی از اونها بشی. . .

بپرس