fall flat


1- تخت افتادن، روی زمین پهن شدن 2- ناموفق شدن، بجایی نرسیدن

جمله های نمونه

1. The product will fall flat if it's footballed around too much.
[ترجمه گوگل]اگر این محصول بیش از حد توپی شود، صاف می شود
[ترجمه ترگمان]اگر بیش از حد گرم شود، محصول پنچر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Yet there are certain composers who fall flat on their face unless the adrenalin really start to flow.
[ترجمه گوگل]با این حال آهنگسازان خاصی هستند که روی صورتشان می افتند مگر اینکه آدرنالین واقعاً شروع به جاری شدن کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، آهنگسازان مشخصی هستند که بر روی صورت خود فرود می آیند مگر اینکه آدرنالین واقعا شروع به شارش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At last, after several near misses, I fall flat on my face.
[ترجمه گوگل]بالاخره بعد از چندین بار غیبت، روی صورتم افتادم
[ترجمه ترگمان]بالاخره، پس از چند لحظه نزدیک شدن، روی صورتم به زمین می افتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I knew it would fall flat; but it wasn't the bad script which made the film unsuccessful.
[ترجمه گوگل]می دانستم که صاف خواهد شد اما فیلمنامه بد نبود که فیلم را ناموفق ساخت
[ترجمه ترگمان]می دانستم که صاف خواهد شد؛ اما فیلمنامه بدی نبود که فیلم را ناموفق ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I fall flat on my bonce and break a chair.
[ترجمه گوگل]روی استخوانم می‌افتم و صندلی می‌شکنم
[ترجمه ترگمان]روی bonce می نشینم و یک صندلی را میشکونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This business is going to fall flat.
[ترجمه محد‌ثه کیاشمشکی] این کار/تجارت بی نتیجه خواهد بود یا این تجارت کار به جایی نخواهد برد
|
[ترجمه گوگل]این تجارت در حال سقوط است
[ترجمه ترگمان]این کار سقوط خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He fall flat on his face walking downstairs.
[ترجمه محد‌ثه کیاشمشکی] در حین پایین اومدن از پله ها با صورت زمین خورد
|
[ترجمه گوگل]در حالی که به سمت پایین می رود روی صورتش می افتد
[ترجمه ترگمان]از پله ها پایین آمد و روی صورتش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Irony still seems to fall flat in a culture where one-dimensional discourse is promoted from the earliest days of school on up into the professional world.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد در فرهنگی که در آن گفتمان تک بعدی از همان روزهای ابتدایی مدرسه به دنیای حرفه ای ترویج می شود، کنایه هنوز هم کمرنگ است
[ترجمه ترگمان]هنوز به نظر می رسد که Irony در فرهنگی که در آن گفتمان یک بعدی از اولین روزه ای مدرسه به دنیای حرفه ای ارتقا یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The party will fall flat without her.
[ترجمه گوگل]مهمانی بدون او شکست خواهد خورد
[ترجمه ترگمان] مهمونی بدون اون میره خونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sharp rises increase the chances that some banks fall flat over their interest rate risk.
[ترجمه گوگل]افزایش شدید احتمال سقوط برخی بانک ها در مورد ریسک نرخ بهره را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]افزایش ناگهانی احتمال اینکه برخی از بانک ها در معرض خطر نرخ بهره قرار بگیرند افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our proposals were likely to fall flat.
[ترجمه گوگل]پیشنهادات ما احتمالاً بی نتیجه می ماند
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد ما به احتمال زیاد پنچر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is also a nation waiting for her to fall flat on her face.
[ترجمه گوگل]این نیز ملتی است که در انتظار زمین خوردن اوست
[ترجمه ترگمان]این کشور همچنین یک ملت است که منتظر است تا روی صورتش نقش زمین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Writers strive for a universal experience distilled from personal memories and tend to fall flat on their faces.
[ترجمه گوگل]نویسندگان برای تجربه‌ای جهانی می‌کوشند که برگرفته از خاطرات شخصی باشد و تمایل دارند روی صورتشان بیفتند
[ترجمه ترگمان]نویسندگانی که برای یک تجربه جهانی از خاطرات شخصی خود تلاش می کنند و دوست دارند روی صورت های خود به زمین بیفتند، تلاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Because if you don't a fresh ambition or optimistic plan will fall flat on its face.
[ترجمه گوگل]زیرا اگر این کار را نکنید، یک جاه‌طلبی تازه یا برنامه‌ای خوش‌بینانه به هم می‌خورد
[ترجمه ترگمان]زیرا اگر یک طرح جاه طلبی و یا طرح خوش بینانه ای نداشته باشید، بر روی صورت آن خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My own . . . Private jokes, no longer comprehended, pull their punchlines, fall flat in the gaps between endearments.
[ترجمه گوگل]مال خودم شوخی‌های خصوصی که دیگر درک نمی‌شوند، خطوط خود را به هم می‌زنند، در شکاف‌های بین علاقه‌مندی‌ها صاف می‌افتند
[ترجمه ترگمان]شوخی های خصوصی من که دیگر آن را درک نمی کردند، punchlines خود را می کشیدند و در شکاف میان نوازش ها به زمین می افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• trip and land on one's face; produce no response

پیشنهاد کاربران

بی نتیجه شدن
بی نتیجه ماندن
کاملا ناموفق
موفق نبودن
ضایع شدن
۱. [شوخی، داستان و غیره] بی مزه بودن، لوس بودن
۲. با شکست مواجه شدن، ناکام ماندن
موفق نشدن و با شکست روبه رو شدن مثلا در برنامه ریزی هایم برای مسافرت به خاطر گسترش بیماری کرونا، با شکست روبه رو شدم.
بی نمک از آب درآمدن یک جک یا شوخی
E. g. His jokes fell flat
نقش بر زمین شدن
بد از آب در آمدن
بی جواب ماندن

بپرس