fall down on


(امریکا ـ خودمانی) ناموفق بودن (در شغل و غیره)، شکست خوردن

جمله های نمونه

1. The scalded tears fell down on her face when she heard the news.
[ترجمه گوگل]با شنیدن این خبر اشک های سوخته روی صورتش ریختند
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار را شنید اشک از چشمانش سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They fell down on the job.
[ترجمه Ava] اونا توی این کار شکست خوردند
|
[ترجمه گوگل]سر کار افتادند
[ترجمه ترگمان] اونا تو کار افتادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At closing time he reeled out of the pub and fell down on the pavement.
[ترجمه گوگل]در زمان بسته شدن از میخانه بیرون آمد و روی سنگفرش افتاد
[ترجمه ترگمان]هنگام بستن بار، از میخانه دور شد و روی پیاده رو افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Service was outstandingly friendly and efficient, falling down on only one detail.
[ترجمه گوگل]خدمات فوق‌العاده دوستانه و کارآمد بود و تنها در یک جزئیات خلاصه می‌شد
[ترجمه ترگمان]خدمات بسیار دوستانه و کارآمد بود و تنها بر روی یک جزئیات در حال کاهش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His body suddenly went limp and he fell down on the floor.
[ترجمه گوگل]بدنش ناگهان سست شد و روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]ناگهان بدنش شل شد و روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is falling down on the supervisory aspects of his job.
[ترجمه گوگل]او در حال سقوط در جنبه های نظارتی کار خود است
[ترجمه ترگمان]او در حال سقوط بر روی جنبه های نظارتی شغلش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her legs were so weak that she fell down on her knees.
[ترجمه گوگل]پاهایش آنقدر ضعیف شده بود که روی زانوهایش افتاد
[ترجمه ترگمان]پاهایش آنقدر ضعیف بودند که به زانو افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He fell down on the road and was too weak to get up.
[ترجمه گوگل]او در جاده افتاد و ضعیفتر از آن بود که بلند شود
[ترجمه ترگمان]روی جاده افتاد و ضعیف تر از آن بود که برخیزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She fell down on her payment.
[ترجمه گوگل]او در پرداخت خود سقوط کرد
[ترجمه ترگمان] پولش رو پرداخت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm quite good at speaking Chinese, but I fall down on the written work.
[ترجمه گوگل]من در صحبت کردن به زبان چینی کاملاً خوب هستم، اما در مورد کارهای نوشته شده می افتم
[ترجمه ترگمان]من در حال صحبت کردن به چینی خیلی خوبم، اما روی کار نویسندگی پایین می افتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The medicine gradually operated and the elephant fell down on the field.
[ترجمه گوگل]دارو کم کم عمل کرد و فیل روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]دارو بتدریج کار می کرد و فیل در زمین سقوط می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The local authority is falling down on the job of keeping the streets clean.
[ترجمه گوگل]مقامات محلی در حال انجام وظیفه تمیز نگه داشتن خیابان ها هستند
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی در حال کاهش کار تمیز نگه داشتن خیابان ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He cried with pain when he fell down on the ground.
[ترجمه گوگل]وقتی روی زمین افتاد از درد گریه کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی روی زمین افتاد از درد فریاد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All too often councils fall down on the job of keeping the streets clean.
[ترجمه گوگل]اغلب شوراها وظیفه تمیز نگه داشتن خیابان ها را بر عهده می گیرند
[ترجمه ترگمان]اغلب شوراها در محل نگهداری خیابان ها ریخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The suggestion was that he was falling down on the job .
[ترجمه گوگل]پیشنهاد این بود که او در حال سقوط در کار است
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد این بود که او در حال پایین آمدن از این شغل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

بپرس