fairy


معنی: جن، افسون گری، پری، ساحره
معانی دیگر: وابسته به پریان، پری مانند، پریسا، لطیف و ظریف، مامانی، دلپذیر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: fairies
(1) تعریف: an imaginary tiny creature in human form, thought to possess supernatural powers that can change the course of human affairs.
مشابه: dwarf

(2) تعریف: (offensive slang) a male homosexual.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or like a fairy.

- fairy wings
[ترجمه سارا سادقی] قصه
|
[ترجمه گوگل] بال های پری
[ترجمه ترگمان] بال های fairy،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a fairy kingdom
[ترجمه گوگل] یک پادشاهی پری
[ترجمه ترگمان] یک سرزمین پریان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. children devour fairy tales
بچه ها کشته و مرده داستان های جن و پری هستند.

2. with your ogle o, fairy . . .
به کرشمه ای پری . . .

3. It is a fairy wood that has never a withered bough in it.
[ترجمه گوگل]این چوب پری است که هرگز شاخه ای پژمرده در آن نیست
[ترجمه ترگمان]جنگلی است که هرگز یک شاخه خشکیده در آن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The teacher used to beguile her pupils with fairy tales.
[ترجمه گوگل]معلم شاگردانش را با افسانه ها فریب می داد
[ترجمه ترگمان]معلم برای گول زدن شاگردان خود با قصه های پریان به کار می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He likes to listen to fairy stories.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد به داستان های پری گوش کند
[ترجمه ترگمان] اون دوست داره به داستان های پریان گوش بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is there anybody who can tell a fairy tale?
[ترجمه گوگل]آیا کسی هست که بتواند یک افسانه تعریف کند؟
[ترجمه ترگمان]کسی هست که بتونه داستان افسانه ای رو بگه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Is there anyone who can tell a fairy tale?
[ترجمه گوگل]آیا کسی هست که بتواند یک افسانه تعریف کند؟
[ترجمه ترگمان]کسی هست که بتونه داستان افسانه ای رو بگه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The wicked fairy bewitched the prince and turned him into a frog.
[ترجمه گوگل]پری شریر شاهزاده را جادو کرد و او را به قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]جن خبیث شاهزاده را جادو کرد و او را به یک قورباغه تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fairy godmother's magic charm turned Cinderella's rags into a beautiful gown.
[ترجمه گوگل]طلسم جادویی مادرخوانده پری، پارچه های سیندرلا را به لباسی زیبا تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]طلسم جادوی fairy، لباس های Cinderella را تبدیل به یک لباس زیبا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I believe in the fairy story u wrote for me, and myself becomes the faint flower in the story.
[ترجمه گوگل]من به داستان پری که برای من نوشتی ایمان دارم و خودم تبدیل به گل کم رنگ داستان می شوم
[ترجمه ترگمان]به داستان پریان اعتقاد دارم که برای من نوشته بودند، و خودم در این داستان یک گل ضعیف می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Other people's fairy tales always is romantic, but my fairy tale but never be miserable.
[ترجمه گوگل]افسانه های دیگران همیشه عاشقانه است، اما افسانه من اما هرگز بدبخت نباش
[ترجمه ترگمان]داستان های جن و پری ها همیشه عاشقانه است، اما افسانه جن من هیچ وقت ناراحت نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The princess in the fairy story had long silken hair.
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم در داستان پری موهای ابریشمی بلندی داشت
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم در داستان پریان موی بلندی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. i believe in the fairy story u wrote for me, and myself becomes the faint flower in the story.
[ترجمه گوگل]من به داستان پریایی که برای من نوشتی ایمان دارم و خودم تبدیل به گل کم رنگ داستان می شوم
[ترجمه ترگمان]من به داستان افسانه ای که برای من نوشتی اعتقاد دارم و خودم در این داستان یک گل ضعیف میشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cinderella's fairy godmother helped her go to the ball.
[ترجمه گوگل]مادرخوانده پری سیندرلا به او کمک کرد تا به سمت توپ برود
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی سیندرلا به او کمک کرد که به مجلس رقص برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The imaginative child made up fairy stories.
[ترجمه گوگل]کودک تخیلی داستان های پریان ساخت
[ترجمه ترگمان]این کودک خیالی، داستان های جن و پری درست می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جن (اسم)
sprite, spook, deuce, goblin, bogie, bogy, bogeyman, elf, jinn, puck, fairy, jinni, fay, urchin, robin goodfellow

افسون گری (اسم)
epode, grace, witchcraft, sorcery, voodoo, incantation, cantation, fairy, witching, voodooism, wizardry

پری (اسم)
full, repletion, glut, fullness, elf, fairy, day before yesterday, peri, pixie, suffusion, fay, pixy

ساحره (اسم)
witch, hag, hex, hellcat, lamia, fairy, sibyl

انگلیسی به انگلیسی

• nymph, sprite, elf; homosexual male (slang)
of fairies; fairy-like; fantastic, magical
fairies are imaginary creatures that look like small people with wings.

پیشنهاد کاربران

بپرس