failed


معنی: ناموفق، نا کار

جمله های نمونه

1. he failed in the performance of his duties
او در انجام وظایف خود کوتاهی کرد.

2. he failed the exam and was chucked out of the university
او در امتحان رد شد و از دانشگاه اخراج گردید.

3. he failed to carry out his superior's orders
او در انجام اوامر مافوق خود کوتاهی کرد.

4. he failed to get his thoughts across
او نتوانست افکار خود را بیان کند.

5. he failed to go
او نرفت،او در رفتن کوتاهی کرد.

6. i failed but it's worth another try
موفق نشدم ولی ارزش یک بار کوشش دیگر را دارد.

7. i failed to ram home the insanity of war
موفق نشدم که دیوانگی جنگ را(به آنها) بفهمانم.

8. she failed the test twice
او دوبار در امتحان رد شد.

9. her ruse failed
ترفند او کارگر نشد.

10. my brakes failed
ترمزم برید.

11. the attack failed
حمله با شکست مواجه شد.

12. the senator failed of reelection
سناتور در انتخابات مجدد کامیاب نشد.

13. we have failed to overcome poverty and illiteracy
ما در چیره شدن بر فقر و بیسوادی ناکام شده ایم.

14. shakespeare's family line failed
نسل شکسپیر از میان رفت.

15. the attempted coup failed
کودتا (یی که سعی در انجام آن شده بود) شکست خورد.

16. the car's engine failed
موتور اتومبیل از کار افتاد.

17. the coup d'etat failed
کودتا با شکست روبرو شد.

18. one of the grenades failed to detonate
یکی از نارنجک ها نترکید.

19. one of the banks that failed
یکی از بانک هایی که ورشکست شد

20. when she became needy, her friends failed her
هنگامی که نیازمند شد دوستانش به او وفا نکردند.

21. he tried to jump two meters, but failed
او کوشید دومتر بپرد ولی نتوانست (موفق نشد).

22. i hate to let you down,dad,but i failed in the exam
پدر نمی خواهم تو را دمق کنم ولی در امتحان رفوزه شدم.

23. i tried to save my marriage but failed
کوشیدم که ازدواجم را حفظ کنم ولی موفق نشدم.

24. rummel tried to outfox the allies but failed in the end
رومل کوشید که به متحدین حیله بزند ولی بالاخره ناکام شد.

25. when he saw enemy tanks, his courage failed him
وقتی که تانک های دشمن را دید دل و جرات او تمام شد.

26. he has been sulking for hours about having failed the exam
او ساعت ها است که به خاطر رد شدن در امتحان خلقش توهم رفته است.

27. ahmad discovered to his great chagrin that he had failed the examination
احمد با کمال سرافکندگی دریافت که در امتحان رد شده است.

28. the examiner passed him on his written test but failed him on his oral test
ممتحن در امتحان کتبی به او نمره ی قبولی داد ولی در امتحان شفاهی او را رد کرد.

29. it seemed like a good plan, but in practice it failed
به نظر نقشه ی خوبی می آمد ولی در عمل با شکست مواجه شد.

30. Ever tried. Ever failed. No matter. Try Again. Fail again. Fail better.
[ترجمه گوگل]تا کنون سعی شده تا به حال شکست خورده است ایرادی نداره دوباره امتحان کنید دوباره شکست بخورد شکست بهتر
[ترجمه ترگمان] تا حالا سعی کردی تا حالا شکست خوردی مهم نیست دوباره سعی کن دوباره شکست خوردی اگه نتونی موفق بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناموفق (صفت)
ill-fated, failed, unsuccessful, unlucky, infelicitous, untoward

نا کار (صفت)
useless, failed, unfit, no-good

انگلیسی به انگلیسی

• unsuccessful; weakened, reduced

پیشنهاد کاربران

Failed یک صفت هست. . .
سقوط کرده - ناموفق - شکست خورده - درمانده - ناکام - فروپاشیده - مردود - رپوزه
◀️ IRAQ is a failed society
مژده جان، ناامید کردن یکی از معانی fail هست.
i have failed you
If someone fails you, they do not do what you had expected or trusted them to do.
در واقع به معنای ناامید کردن
درمانده ، فرومانده
ناموفق نا کام
شکست خورد ، ناکام ماند، بازماند ( واماند ) ، رد شد
ناموفق، شکست خورده، ناکام، نافرجام، مردود، رفوزه
امتناع کردن
وامانده
. Ali said he had failed the exam
علی گفت که او در امتحان شکست خورده است.
شکست خورده
شکست خوردن
ناکام
ناکام شدن
کاری را انجام دادن
انجام کاری را کردن
رفتن به مدرسه
ناکام
از میان رفته
از کار افتاده
ناموفق
One of the plane , s engines had failed, the pilot landed it safely , though
مشکل
مردود
she failed driving test many times but she will never give up
او آزمون رانندگی میداد ولی قبول نمیشد او هیچ وقت تسلیم نشد
باختن, باخت

بازنده. عقب مانده ، ، , , , ,
گذشته فعل fail
شکست خوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس