factory

/ˈfæktəri//ˈfæktəri/

معنی: کارخانه
معانی دیگر: سازگاه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: factories
• : تعریف: a building or set of buildings where products are manufactured.
مترادف: plant, works

جمله های نمونه

1. factory chimneys vomited dark smoke
دودکش کارخانه ها دود تیره ای بیرون می دادند.

2. factory floor
کارگاه کارخانه (ماشین خانه)

3. factory smoke has fouled the air
دود کارخانه هوا را آلوده کرده است.

4. factory smoke was the main annoyance in that city
دود کارخانه ها دردسر عمده در آن شهر بود.

5. factory worker
کارگر کارخانه

6. factory workers are paid by the hour
مزد کارگران کارخانه بر حسب ساعت پرداخت می شود.

7. my factory was hedged about by too much government interference
دخالت زیاد دولت آزادی عمل کارخانه ی مرا مختل کرده بود.

8. our factory is able to satisfy the country's need for bicycles
کارخانه ی ما می تواند نیاز کشور به دوچرخه را پاسخگو باشد.

9. our factory was exposed to the full brunt of foreign competition
رقابت (کارخانه های) خارجی کارخانه ی ما را شدیدا تحت فشار گذاشته بود.

10. the factory chimney belched (out) heavy smoke
دودکش کارخانه دود غلیظی بیرون می داد.

11. the factory has been in operation for a year
یک سال است که کارخانه مشغول کار است.

12. the factory has been shut for two years
دو سال است که کارخانه تعطیل شده است.

13. the factory has been tooled up to make smaller cars
کارخانه را برای ساختن ماشین های کوچکتر مجهز کرده اند.

14. the factory is in a tight situation
کارخانه در وضع بدی قرار دارد.

15. the factory is now in working order
کارخانه اکنون خوب کار می کند.

16. the factory will hire fifty new workers
کارخانه پنجاه کارگر جدید خواهد گرفت.

17. this factory will employ one thousand new workers
این کارخانه هزار کارگر جدید خواهد گرفت.

18. a canning factory
کارخانه ی کنسرو سازی

19. a cement factory
کارخانه ی سیمان

20. a munitions factory
زرادخانه

21. a working factory
کارخانه مشغول به کار (یا تولید)

22. in this factory they fabricate surgical instruments
در این کارخانه ابزار جراحی می سازند.

23. the burned factory was made operable again
کارخانه ی حریق زده را دوباره آماده ی راه اندازی کردند.

24. the car factory produces two thousand units per day
کارخانه ی اتومبیل سازی روزی دو هزار دستگاه تولید می کند.

25. the new factory comes on stream in may
کارخانه ی جدید در ماه مه آماده ی بهره برداری خواهد بود.

26. a new car factory is slated for kashan
یک کارخانه ی جدید اتومبیل سازی برای کاشان برنامه ریزی شده است.

27. a wool spinning factory
کارخانه ی پشم ریسی

28. they sold the factory lock, stock, and barrel
کارخانه را تماما فروختند.

29. to restore the factory to profitability
کارخانه را دوباره سودآور کردن

30. to retool a factory for armaments production
کارخانه ای را برای تولید اسلحه ابزارورزی کردن

31. a peek inside the factory gave me an idea of its size
نگاه تندی به داخل کارخانه مرا از بزرگی آن با خبر کرد.

32. foreign competition ruined our factory
رقابت برون مرزی کارخانه ما را ورشکسته کرد.

33. government interference was hobbling factory productions
دخالت دولت تولید کارخانه ها را مختل کرده بود.

34. return orders to our factory
سفارشات مجدد به کارخانه ی ما

35. we will build the factory in four stages
کارخانه را در چهار مرحله خواهیم ساخت.

36. bicycles are manufactured in this factory
در این کارخانه دوچرخه می سازند.

37. because of the slow markets, the factory has suggested the layoff of fifty workers
به خاطر کسادی بازار،کارخانه پیشنهاد بی کارسازی 50 کارگر را داده است.

38. products bearing the mark of this factory
فرآورده هایی که مارک این کارخانه روی آن است

39. the crumbled remnant of his father's factory
بقایای مخروبه ی کارخانه ی پدرش

40. after the strike, they reactivated the factory
پس از پایان اعتصاب کارخانه را دوباره به کار انداختند.

41. in order to minimize its losses, the factory laid off half of its workers
برای کمینه کردن زیان،کارخانه نصف کارگران خود را بیکار کرد.

42. one of the discontented workers set the factory on fire
یکی از کارگران ناراضی کارخانه را آتش زد.

43. the strike interrupted the revival of the factory
اعتصاب احیای کارخانه را دچار وقفه کرد.

44. a lane between rows of machines in a factory
باریک راهی از میان ردیف ماشین آلات کارخانه

45. the striking workers picketed in front of the factory
کارگران اعتصابی جلو کارخانه شعار حمل کردند.

46. the union placed a large picket at the factory gate
اتحادیه تعداد زیادی پیشگام اعتصاب را جلو در کارخانه مستقر کرد.

47. a new manager was hired to revive the moribund factory
مدیر جدیدی استخدام شد تا کارخانه ی از کار افتاده را احیا کند.

48. they laid out a schedule for building the new factory
ساختمان کارخانه ی جدید را زمان بندی کردند.

49. children found it a novelty and a satisfaction to work in the factory
کار کردن در کارخانه برای بچه ها تازگی داشت و موجب خشنودی آنان گردید.

50. ali came back from the war and reclaimed his former job at the factory
علی از جنگ برگشت و خواهان شغل سابق خود در کارخانه شد.

مترادف ها

کارخانه (اسم)
firm, work, mill, studio, workhouse, plant, factory, manufactory, housework

تخصصی

[برق و الکترونیک] کارخانه
[مهندسی گاز] کارخانه
[نفت] دو به ی لوله گذاری

انگلیسی به انگلیسی

• building in which products are manufactured; any location which mass-produces one type of product (can be used figuratively)
a factory is a large building or group of buildings where machines are used to make large quantities of goods.
see also bomb factory.

پیشنهاد کاربران

factory: کارخانه
Factory
کارخانه یا جایی که در ان چیزی را می سازند
درreach1 معنی کارخانه را می دهد.
Factory :a big building where people use machine to make things
کارخانه😍
واژه factory به معنای کارخانه
واژه factory به معنای کارخانه به ساختمان یا مجموعه ساختمان هایی می گویند که کالایی در آن تولید می شود یا خدماتی ارائه می گردد. مثلا:
a car factory ( یک کارخانه ماشین سازی )
factory workers ( کارگران کارخانه )
منبع: سایت بیاموز
factory is a place where make a large number of things . . . . . there is a smoke over and around the factory
کارخانه.
Workhouse.
Factory:A place where that people work in it.
کرگری Kargari یعنی factory ( کارخانه )
مانند: چوبگری، درودگری، فلزگری و. . .
کر کوتاه شده کار به معنی facere
و گر به جای or و ای به جای y
یعنی جای کرگر ( مانند کارگر ) factor به معنی doer، maker
...
[مشاهده متن کامل]

Manu یعنی دست manufacture میشود دستگری کردن
مانند دستگاه ابزاری که در کارخانه به کار رود.

کارگاه , , , محل کار🏥🏦🏤🏣🏢
کارخانه
کارگاه
محل کار
محل تولید صنعتی یا نظامی ( کارخانه یا کارگاه )
کارخانهa arge number of things are made in a factory
ابدا کردن
سازگاه
کارگاه
a large number of things are made in

a large number of things are made in a factory
کارخانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس