facial

/ˈfeɪʃl̩//ˈfeɪʃl̩/

معنی: مربوط به صورت
معانی دیگر: وابسته به صورت، سیمایی، رخساری، چهری، چهره ای، رخی، مربوط به صورت مثل عصب صورت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to the face.

- facial hair
[ترجمه متین] صورت فرد، چهره آدم
|
[ترجمه گوگل] موی صورت
[ترجمه ترگمان] موهای صورت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: facially (adv.)
• : تعریف: a treatment of the face, consisting of a massage and the application of cosmetic creams.

جمله های نمونه

1. facial cream
کرم صورت

2. a facial twitch
تکان غیر ارادی صورت

3. fine facial features
اسباب صورت (چهره ی) ظریف

4. heavy facial features
اسباب صورت درشت و زمخت

5. her facial features were fine
اسباب صورت او (اجزای صورت او) ظریف بود.

6. this facial creme firms the skin
این کرم پوست صورت را سفت می کند.

7. creams that rejuvenate facial skin
کرم هایی که پوست صورت را جوان می کند

8. a distortion of the facial muscles
واپیچش عضلات صورت

9. the twins had exactly the same facial features
اسباب صورت دوقلوها کاملا یک جور بود.

10. Cross didn't answer; his facial expression didn't change.
[ترجمه گوگل]کراس جوابی نداد حالت چهره اش تغییر نکرد
[ترجمه ترگمان]پاسخ نداد؛ چهره چهره اش تغییر نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had surgery to correct a facial disfigurement.
[ترجمه گوگل]او تحت عمل جراحی قرار گرفت تا تغییر شکل صورتش را اصلاح کند
[ترجمه ترگمان]او جراحی داشت که چهره disfigurement را اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are exercises that tauten facial muscles.
[ترجمه گوگل]تمریناتی وجود دارد که عضلات صورت را سفت می کند
[ترجمه ترگمان]ورزشی وجود دارد که ماهیچه های صورت را منقبض می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Use the facial scrub when your skin needs an extra pick-me-up.
[ترجمه گوگل]زمانی از اسکراب صورت استفاده کنید که پوست شما نیاز به ترمیم اضافی دارد
[ترجمه ترگمان]وقتی پوست شما به یک برش اضافی نیاز دارد، از scrub صورت استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the photograph he seemed devoid of facial expression .
[ترجمه گوگل]در عکس به نظر می رسید که او فاقد حالت چهره بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از چهره چهره او عاری از حالت چهره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Daily facial exercises help her to retain the skin's elasticity.
[ترجمه گوگل]تمرینات روزانه صورت به او کمک می کند تا خاصیت ارتجاعی پوست را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]ورزش های ذهنی روزانه به او کمک می کنند تا کشش پوست را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Victor's facial expression didn't change.
[ترجمه گوگل]حالت چهره ویکتور تغییری نکرد
[ترجمه ترگمان]چهره ویکتور تغییر نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Send a recent facial photograph of yourself with your application.
[ترجمه گوگل]یک عکس اخیر از صورت خود را همراه با درخواست خود ارسال کنید
[ترجمه ترگمان]عکس اخیر صورت خود را با برنامه خود بفرستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We can use our eyes and facial expressions to communicate virtually every subtle nuance of emotion there is.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم از چشم‌ها و حالات چهره‌مان برای برقراری ارتباط تقریباً هر ظرافت ظریفی از احساسات استفاده کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم از چشمان و حالات چهره خود استفاده کنیم تا در تمام نکات ظریف و ظریف احساسات که وجود دارد، ارتباط برقرار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربوط به صورت (صفت)
facial

تخصصی

[دندانپزشکی] منسوب به صورت، به سطح خارجی یا سمت صورت ( از پنج سطح دندان) دندانهای قدامی و خلفی گفته می شود. به سطح labial دندانهای قدامی و buccal دندانهای خلفی گفته می شود.
[زمین شناسی] رخساره ای الف) تعلق داشتن به رخسار، این اصطلاح توسط برخی از زمین شناسیان اروپایی غیرانگلیسی یا غیرانگلیسی زبان استفاده می شود. ب) تعلق داشتن به سطح خارجی.
[ریاضیات] وجهی

انگلیسی به انگلیسی

• cosmetic treatment for the face
of or pertaining to the face; intended for the face (i.e. cream, lotion, etc.)
facial is used to describe things that relate to your face.

پیشنهاد کاربران

کارهای زیبایی صورت
سطحی ( facial material: مواد سطحی یا رویی )
✅ توضیح و تفسیر انگلیسی: pertaining to face
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : face
✅️ اسم ( noun ) : face / facial
✅️ صفت ( adjective ) : facial
✅️ قید ( adverb ) : facially
[پزشکی] چهره ای، صورتی: مربوط به صورت ( چهره )
صورتی ( مربوط به صورت ) ، چهره ای
مثال : facial artery : شریان صورت، شریان چهره ای
facial ( پزشکی - دندان پزشکی )
واژه مصوب: رُخی
تعریف: مربوط به صورت یا به سمت صورت
زیبایی درمانی صورت
■ Adjective
🔴 of or relating to a person's face
◀️facial expressions
◀️facial features
◀️facial hair
■ Noun
[count] :
🔴 a beauty treatment to make a person's face look and feel better
◀️ a deep - cleaning facial
صوری
از نظر ظاهری
. movement of the arms, hands, head or body to help express meaning: I saw the body make a rude gesture at the policman
حرکات دست و صورت و سر برای رساندن منظور
قیافه
From his facial
از روی قیافش
I realized from his facial that he is happy
درمان زیبایی برای صورت
- چهره به چهره
- رو در رو
relating to your face. . . . . مثل ماسکهای مراقبتی برای پوست
مربوط به صورت ( مثل عصب صورت )
relating to the face
حالات چهره
مربوط به چهره. . . . . . . مثلا میگوییم:
facial expression یعنی حرکات و حالات صورت که مربوط به خود صورت هستند مثل باز کردن دهان که به معنی تعجبه یا بالا انداختن ابرو یا فشردن ابرو ها در هم که عصبانی شدن رو نشان میده. . .
صورت، سیما، چهره
صورتی ( مربوط به صورت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس