facer


معنی: پیاله لبالب، جام پر
معانی دیگر: (شخص یا چیزی که رو به رو یا در مقابل قرار می گیرد) روبرو، رو در رو، روبروگر، روی آور، دورو، خودنما

جمله های نمونه

1. Facer was let through the examination, but warned to improve his study.
[ترجمه گوگل]فیسر اجازه داده شد تا معاینه را انجام دهد، اما به او هشدار داده شد که مطالعه خود را بهبود بخشد
[ترجمه ترگمان]facer اجازه عبور از این امتحان را داد، اما هشدار داد که مطالعه خود را بهبود بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Facer edged himself into Mary's affections.
[ترجمه گوگل]فیسر خود را در محبت های مری قرار داد
[ترجمه ترگمان]خود را در دل مری فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Facer was sacked five days ago.
[ترجمه گوگل]فیسر پنج روز پیش اخراج شد
[ترجمه ترگمان]facer ۵ روز پیش اخراج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Facer consults for a large building firm.
[ترجمه گوگل]مشاوره Facer برای یک شرکت ساختمانی بزرگ
[ترجمه ترگمان]مشاور حقوقی برای یه شرکت بزرگ ساختمون مشورت می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rose doubled over when Facer walked in wearing his funny clothes.
[ترجمه گوگل]وقتی فیسر با لباس های خنده دارش وارد شد، رز دو برابر شد
[ترجمه ترگمان]رز ماری که لباس های مسخره خود را پوشیده بود دو برابر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The doctor advised Facer to slack up for few days, as his lifestyle was having a bad effect on his heart.
[ترجمه گوگل]دکتر به فیسر توصیه کرد که برای چند روز سستی کند، زیرا سبک زندگی او تأثیر بدی بر قلبش می‌گذارد
[ترجمه ترگمان]پزشک به facer توصیه کرد که چند روز شل شود، چون سبک زندگی او تاثیر بدی روی قلب او داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Facer has fainted; this bucket of water should fetch him round.
[ترجمه گوگل]چهره غش کرده است این سطل آب باید او را گرد آورد
[ترجمه ترگمان]facer غش کرده است؛ این سطل آب باید او را به گردش ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Facer moaned out a sound and then closed his eyes.
[ترجمه گوگل]فیسر صدایی ناله کرد و سپس چشمانش را بست
[ترجمه ترگمان]facer غرشی کرد و چشمانش را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Facer was immersed in study.
[ترجمه گوگل]چهره در مطالعه غوطه ور بود
[ترجمه ترگمان]facer در مطالعه غرق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mr. Facer is usually a pretty good - natured fellow.
[ترجمه گوگل]آقای فیسر معمولاً یک فرد خوب و با ذات است
[ترجمه ترگمان]آقای \"facer\" معمولا آدم خیلی خوبی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company was established in 200 and its staple products include six types in the three series of ZY single facer, double facer and professional facer.
[ترجمه گوگل]این شرکت در سال 200 تاسیس شد و محصولات اصلی آن شامل شش نوع در سه سری سینگل فیسر ZY، دو فیسر و فیسر حرفه ای می باشد
[ترجمه ترگمان]این شرکت در سال ۲۰۰ میلادی تاسیس شد و محصولات اصلی آن شامل شش نوع در سه مجموعه از facer single، facer double و facer حرفه ای می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The company was established in 200 and its staple products include six types in the three series of ZY single facer, double facer and drill.
[ترجمه گوگل]این شرکت در سال 200 تاسیس شد و محصولات اصلی آن شامل شش نوع در سه سری سینگل فیسر ZY، دو فیسر و دریل می باشد
[ترجمه ترگمان]این شرکت در سال ۲۰۰ میلادی تاسیس شد و محصولات اصلی آن شامل شش نوع در سه سری facer، facer و مته می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیاله لبالب (اسم)
brimmer, facer

جام پر (اسم)
brimmer, facer

انگلیسی به انگلیسی

• lathe device (tool used to level a surface); blow in the face; a sudden grave hardship with which one is faced (a dated informal british term); someone or something that faces

پیشنهاد کاربران

بپرس