fuse

/ˈfjuːz//fjuːz/

معنی: فیوز، فتیله مواد منفجره، سیم گذاشتن، فتیله دینامیت، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن، امیختن، مخلوط کردن، گداختن
معانی دیگر: (فلزات و غیره) به هم جوش دادن یا خوردن، گداخته شدن، ذوب شدن (و در هم آمیختن)، هم گداز کردن یا شدن، (مجازی) در هم آمیختن، هم آمیختن، به هم پیوند دادن، (فیزیک اتمی) همجوش کردن، (بمب و دینامیت و غیره) فتیله، چاشنی، ماسوره ی انفجاری (امریکا: fuze هم می گویند)، (برق) فیوز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tube or the like, filled with a combustible substance used to detonate an explosive.

(2) تعریف: any mechanical or electronic device used for detonation.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fuses, fusing, fused
• : تعریف: to attach a detonation device to.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fuses, fusing, fused
(1) تعریف: to cause to become liquid by using heat; melt.

- Iron workers use extreme heat to fuse the iron ore.
[ترجمه فاطمه] آهنگران از حرارت بسیار بالایی برای ذوب کردن سنگ آهن استفاده می کنند.
|
[ترجمه گوگل] کارگران آهن از گرمای شدید برای ذوب سنگ آهن استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان] کارگران آهنی از گرمای شدید برای ترکیب سنگ آهن خود استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to merge, coalesce, or combine, esp. by or as if by melting together.
متضاد: disconnect, separate
مشابه: alloy, amalgamate, coalesce, conflate, unify

- The foundry fuses zinc and copper to make brass.
[ترجمه گوگل] ریخته گری روی و مس را برای ساخت برنج ترکیب می کند
[ترجمه ترگمان] ریخته گری با روی و مس اکسید می شوند تا برنج تولید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new play fuses some of the themes from the playwright's earlier works.
[ترجمه گوگل] نمایشنامه جدید برخی از مضامین آثار قبلی این نمایشنامه نویس را در هم آمیخته است
[ترجمه ترگمان] این نمایشنامه جدید برخی از موضوعات مربوط به آثار قبلی نمایش نامه نویس را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become liquid after being heated; melt.

- Some synthetic fibers will fuse if subjected to high heat.
[ترجمه گوگل] برخی از الیاف مصنوعی در صورت قرار گرفتن در معرض حرارت بالا ذوب می شوند
[ترجمه ترگمان] برخی الیاف مصنوعی در صورتی که در معرض گرما قرار بگیرند، به هم جوش می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become merged by or as if by melting together; amalgamate; coalesce.
مشابه: amalgamate, blend, coalesce

- The copper and zinc fused and became brass.
[ترجمه گوگل] مس و روی ذوب شدند و به برنج تبدیل شدند
[ترجمه ترگمان] مس و روی با هم ترکیب شدند و برنج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The flavors fuse as the dish cooks, and the result is extraordinary.
[ترجمه گوگل] طعم ها با پختن غذا با هم ترکیب می شوند و نتیجه فوق العاده است
[ترجمه ترگمان] طعم ها به عنوان آشپز غذا جوش می خورند و نتیجه فوق العاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: fused (adj.)
• : تعریف: a protective electrical device consisting of a connection that melts if excess heat is generated by too much current through the circuit, thereby breaking the circuit.

- We blew a fuse when we used the microwave oven while the clothes dryer was running.
[ترجمه گوگل] هنگامی که از مایکروویو استفاده می کردیم در حالی که خشک کن لباس کار می کرد، فیوز را منفجر کردیم
[ترجمه ترگمان] وقتی از اجاق مایکروویو استفاده کردیم، یک فیوز را منفجر کردیم، در حالی که خشک کن لباس در حال اجراست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the fuse causes the bomb to explode
چاشنی موجب ترکیدن بمب می شود.

2. the fuse lighted at once
فتیله فورا آتش گرفت.

3. blow a fuse
1- فیوز پراندن،فیوز سوزاندن 2- (عامیانه) از کوره در رفتن،از جا در رفتن

4. they lighted the dynamite's fuse and took refuge behind a wall
آنها فتیله ی دینامیت را روشن کردند و پشت دیوار پناه گرفتند.

5. each apartment has a separate electrical fuse
هر آپارتمان یک فیوز برق جداگانه دارد.

6. his poetry is an attempt to fuse the ancient traditions with the new
شعر او تلاش برای هم آمیزی سنت های کهن و نوین است.

7. the lights went out because the fuse had been blown
چراغ ها خاموش شد چون فیوز سوخته بود.

8. Have you tried changing the fuse?
[ترجمه گوگل]آیا سعی کردید فیوز را عوض کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا سعی کرده اید فیوز را تغییر دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bomb had been set with a four-hour fuse.
[ترجمه گوگل]بمب با فیوز چهار ساعته تنظیم شده بود
[ترجمه ترگمان]بمب با یک فیوز چهار ساعته تنظیم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He struck a match reignited the fuse.
[ترجمه گوگل]او به یک کبریت زد و فیوز را دوباره روشن کرد
[ترجمه ترگمان]کبریت را با فتیله روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The bombs inside were on a one-hour fuse.
[ترجمه گوگل]بمب های داخل یک فیوز یک ساعته بود
[ترجمه ترگمان]بمب ها درون یک فیوز یک ساعته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He struck a match and ignited the fuse.
[ترجمه گوگل]به کبریت زد و فیوز را آتش زد
[ترجمه ترگمان]کبریت زد و فیوز را آتش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You'll blow a fuse if you put the electric heater and the cooker on at the same time.
[ترجمه گوگل]اگر بخاری برقی و اجاق گاز را همزمان روشن کنید، فیوز را منفجر خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]اگر گرم کن الکتریکی و زودپز را همزمان نصب کنید، فیوز را منفجر خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My curling iron always blows a fuse.
[ترجمه گوگل]اتو فر کننده من همیشه فیوز می زند
[ترجمه ترگمان] آهن فر - م همیشه یه فیوز برق میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We can fuse the various ingredients into glass.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم مواد مختلف را در شیشه ترکیب کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم مواد مختلف را در شیشه ترکیب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Do you know how to change a fuse?
[ترجمه گوگل]آیا می دانید چگونه فیوز را عوض کنید؟
[ترجمه ترگمان]می دانید چطور فیوز را تغییر دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فیوز (اسم)
fuse, fuze

فتیله مواد منفجره (اسم)
fuse, fuze

سیم گذاشتن (اسم)
fuse, fuze

فتیله دینامیت (اسم)
fuse, fuze

ترکیب کردن یا شدن (فعل)
fuse, fuze

فتیله گذاشتن در (فعل)
fuse, fuze

فیوزدارکردن (فعل)
fuse, fuze

ذوب شدن (فعل)
fuse, fuze

امیختن (فعل)
incorporate, amalgamate, admix, mingle, mix, brew, knead, compound, synthesize, meddle, fuse, fuze, inosculate, interlard

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

گداختن (فعل)
dissolve, melt, thaw, flux, liquate, smelt, fuse, liquify, liquefy, fuze

تخصصی

[شیمی] گداختن
[کامپیوتر] آمیختن ؛ گداختن ؛ فیوز
[برق و الکترونیک] فیوز، ذوب - فیوز 1. قطعه ای گرمایی که به صورت سری بین بارو خط تغذیه قرار می گیرد و از مدارهای الکتریکی و / یا الکترونیکی در برابر اضافه جریان حفاظت می کند. سیم فلز یا مفتول فیوز در صورت تجاوز جریان از حد مجاز آن، ذوب شده یا می سوزد و برای شروع به کار دوباره ی مدار باید فیوز جدیدی جانشین آن شود . اغلب فیوزهای مورد استفاده در مدارهای الکترونیکی به شکل لوله های شیشه ای با کلاهک فلزی در دو انتها و سیم گرمایی در محور مرکزی آن هستند . طول فیوزهای استاندارد امریکایی 1و 1 چهارم اینچ و قطر آن 1 بر روی 4 اینچ است. همچنین ولتاژ استاندارد آنها 1 بر روی 15 تا 15 آمپ است . فیوزهای استاندارد اروپایی به طول 0/8 اینچ ( 20 میلیمتر ) و قطر 0/2 اینچ ( 5 میلیمتر ) می باشند . زمان پاسخ آنها بر حسب میلی ثانیه اندازه گرفته می شود . رده های متداول فیوز عبارت اند از واکنش سریع ( fast - acting ) و آهسته سوز (slow - blow ) یا تأخیری (time delay) . برخی از فیوزها پایه هایی برای لحیمکاری به تخته مدار دارند که در صورت سوختن باید لحیم آنها ذوب و فیوز جدیدی جانشین شود. فیوزهای محافظ گرمایی ( thermal protector fuses)از وسایل مولد گرما در ب
[مهندسی گاز] فتیله موادمنفجره، فیوز

انگلیسی به انگلیسی

• protective device in an electrical circuit which melts under excess voltage and breaks the circuit; cord or tube for igniting an explosive
combine by melting together; be combined through melting together; unite, combine; be united or combined
in an electrical appliance, a fuse is a wire safety device which melts and stops the electric current if there is a fault.
when an electric device fuses or when someone or something fuses it, it stops working because of a fault.
a fuse is also part of a bomb or firework which delays the explosion and gives people time to move away.
when objects fuse or when you fuse them, they join together because of heat or a biological process.
if you fuse ideas, methods, or systems that are different from each other, you combine them in an interesting, unexpected, and exciting way.

پیشنهاد کاربران

فیتیله
fuse ( فیزیک )
واژه مصوب: فیوز
تعریف: وسیله‏ای در مدارهای الکتریکی که در هنگام افزایش بیش ازحد جریان، با قطع مدار، ایمنی آن را تأمین کند
هَمجوشیدَن.
در عمران: فیوز
این اعضای شکل پذیر در سازه� ها برای استهلاک انرژی از طریق وقوع تغییرشکل های غیر ارتجاعی در آن ها طراحی می� شوند. همچنین جانمایی و طراحی این اعضا در سازه به گونه ای است که پس از زلزله قابلیت تعویض یا تعمیر آسان تری نسبت سایر اجزاء سازه ای دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

استفاده از این روش باعث بهینه سازی طراحی و صرفه اقتصادی در هزینه �های ساخت و بهسازی لرزه �ای نیز می� شود. �

امتزاج دادن
ترکیب کردن
فیوز
متصل شدن
زیست شناسی ( پیوند گامت ها )

بپرس