fulfilled

/fʊlˈfɪl//fʊlˈfɪl/

(verb transitive) انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن، برآوردن، واقعیت دادن

جمله های نمونه

1. his prophecies were all fulfilled
پیش گویی های او همه درست درآمد.

2. their expectations were not fulfilled
انتظارات آنها برآورده نشد.

3. your commands shall be fulfilled
فرمان های شما اطاعت خواهد شد.

4. without collaboration this task will not be fulfilled
بدون همکاری این کار انجام پذیر نیست.

5. the prophecy of the blind old man was fulfilled
پیش بینی پیرمرد کور درست درآمد.

6. He amply fulfilled the weight of expectation that they had placed on him.
[ترجمه علی] اواز عهده سنگینی باری که بردوشش بودبه خوبی برامد
|
[ترجمه گوگل]او وزن انتظاری را که بر دوشش گذاشته بودند، به خوبی برآورده کرد
[ترجمه ترگمان]با کمال میل به این نتیجه رسید که آن ها را به او داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The doctor's instructions must be fulfilled exactly.
[ترجمه گوگل]دستورات پزشک باید دقیقاً انجام شود
[ترجمه ترگمان]دستور پزشک باید دقیقا تحقق یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She fulfilled her ambition to become the first woman to run the 000 metres in under 30 minutes.
[ترجمه گوگل]او جاه طلبی خود را برآورده کرد تا اولین زنی باشد که 000 متر را در کمتر از 30 دقیقه بدود
[ترجمه ترگمان]او آرزوی خود را برای تبدیل شدن به اولین زنی که در عرض ۳۰ دقیقه موفق به اجرای ۱،۰۰۰ متر شد، انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has fulfilled the orders that I gave him.
[ترجمه سیاوش] دستوراتی را که به او دادم انجام داده است.
|
[ترجمه گوگل]او دستوراتی را که به او داده بودم انجام داده است
[ترجمه ترگمان]او به من دستور داده بود که به او دستور دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When Stephen grew up,he fulfilled his hopes and became a doctor.
[ترجمه گوگل]هنگامی که استفان بزرگ شد، امیدهای خود را برآورده کرد و پزشک شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که استفان بزرگ شد، او امیدهای خود را برآورده کرد و به یک پزشک تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. May you have many dreams fulfilled.
[ترجمه گوگل]باشد که آرزوهای زیادی برآورده شود
[ترجمه ترگمان]ممکن است شما رویاهای زیادی به انجام برسانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I withheld payment until they had fulfilled the contract.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که قرارداد را انجام ندادند، از پرداخت منصرف شدم
[ترجمه ترگمان]من قسط آن را تا زمانی که قرارداد را برآورده نکرده بودند نگه داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Visiting Disneyland has fulfilled a boyhood dream .
[ترجمه گوگل]بازدید از دیزنی لند رویای دوران کودکی را برآورده کرده است
[ترجمه ترگمان]بازدید از دیزنی لند یک رویای دوران کودکی را تحقق بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The company has not fulfilled certain contractual obligations.
[ترجمه گوگل]این شرکت به تعهدات قراردادی خاصی عمل نکرده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت تعهدات قراردادی مشخصی را اجرا نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All the necessary conditions were fulfilled.
[ترجمه گوگل]تمام شرایط لازم انجام شد
[ترجمه ترگمان]همه شرایط لازم برآورده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. My childhood fantasies were finally fulfilled.
[ترجمه گوگل]خیالات بچگی ام بالاخره برآورده شد
[ترجمه ترگمان]رویای دوران کودکی من بالاخره تحقق یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• accomplished; completed; carried out, performed

پیشنهاد کاربران

?Do you feel fulfilled in your life : آیا از زندگیت راضی هستی؟
اغنا
عملی کردن، تمام کردن ، انجام دادن ، تکمیل کردن
با fulfillment به معنای رضایت و خشنودی نباید اشتباه گرفته بشه
در این عبارت به معنای تلاشی هستش که به ثمر نرسیده . ( تلاش بی حاصل )
see the American dream not as striving
fulfilled, but as unachieved entitlement.

To be fulfilled
To be accomplished
To be realized
complete
perfect


Adj:
fullfilled
1.
Providing happiness and satisfaction
2.
Feeling happiness and satisfaction
3.
Feeling happiness and satisfaction

در مبحث جاوااسکریپت و پرامیس ها منظور از تکمیل شدن پرامیس هست. و باید با متد then پرامیس تکمیل شده رو هندل یا مدیریت کنیم.
راضی، خرسند، خشنود، براورده شدن، کامل شدن، پربار
محقق شدن
کامیاب
برآورده شده
راضی و خرسند
راضی، خرسند، خشنود، رضایت بخش، پرثمر، پربار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس