fretful

/ˈfretfəl//ˈfretfəl/

معنی: ناراحت، اخمو، جوشی
معانی دیگر: نق نقو، بد خلق، بی تاب، بی قرار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fretfully (adv.), fretfulness (n.)
• : تعریف: inclined to worry anxiously, or to be irritable.
مترادف: anxious, edgy, irritable, worrisome
مشابه: apprehensive, cranky, discontent, dissatisfied, fussy, querulous, uneasy

- She's always a bit fretful when her young daughter is out with the car.
[ترجمه گوگل] او همیشه وقتی دختر جوانش با ماشین بیرون است کمی مضطرب است
[ترجمه ترگمان] همیشه وقتی دختر جوانش با ماشین بیرون است کمی ناراحت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When he's fretful like this, nothing seems to pacify or please him.
[ترجمه علی عامری] وقتی او این چنین آشفته است ، به نظر میرسه چیزی نتونه اون رو آروم یا راضی کنه
|
[ترجمه گوگل] وقتی او اینطور عصبانی است، به نظر می رسد هیچ چیز او را آرام یا خشنود نمی کند
[ترجمه ترگمان] وقتی عصبانی شد، به نظر می رسد که هیچ چیز آرام و آرام نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fretful child
کودک ناآرام

2. Babies soon become fretful when they are tired or hungry.
[ترجمه گوگل]نوزادان به زودی وقتی خسته یا گرسنه هستند مضطرب می شوند
[ترجمه ترگمان]وقتی که خسته یا گرسنه هستند نوزاد زود عصبانی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My brother is fretful because he is cutting his teeth.
[ترجمه گوگل]برادرم ناراحت است چون دندانش را می‌برد
[ترجمه ترگمان]برادرم عصبانی است چون دندان هایش را می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The child was tired and fretful.
[ترجمه گوگل]کودک خسته و مضطرب بود
[ترجمه ترگمان]بچه خسته و عصبانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They all looked tired and fretful after several unsuccessful trials.
[ترجمه گوگل]همه آنها پس از چندین آزمایش ناموفق خسته و مضطرب به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]بعد از چند آزمایش ناموفق، همه خسته و عصبانی به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A more cautious, fretful group you would rarely meet.
[ترجمه گوگل]گروهی محتاط تر و عصبانی تر که به ندرت می توانید ملاقات کنید
[ترجمه ترگمان]یک گروه پر جنب و جوشی که به ندرت ملاقات می کردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All this makes Stephen fretful and peevish as well it might.
[ترجمه گوگل]همه اینها استفن را به همان اندازه که ممکن است مضطرب و عصبانی می کند
[ترجمه ترگمان]همه این ها باعث می شود که استفان fretful و دلخور بشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The boy appeared fretful and disappointed that he couldn't join the others on their excursions.
[ترجمه گوگل]پسر ناامید و ناامید به نظر می‌رسید که نمی‌توانست به بقیه در گردش‌هایشان بپیوندد
[ترجمه ترگمان]پسر ناراحت و ناراحت به نظر می رسید که نمی توانست در گردش های خود به دیگران ملحق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Iron Josh wasn't the only one made fretful by the delay.
[ترجمه گوگل]آیرون جاش تنها کسی نبود که با تاخیر ناراحت شد
[ترجمه ترگمان]جاش تنها کسی نبود که از این تاخیر ناراحت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The baby was tired and fretful.
[ترجمه گوگل]بچه خسته و مضطرب بود
[ترجمه ترگمان]بچه خسته و اخمو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A fretful wind was not enough to open them and shed light on the ruptured earth in which they lay.
[ترجمه گوگل]باد دلخراش کافی نبود که آنها را بگشاید و بر زمین گسیخته ای که در آن خوابیده بودند نور افکند
[ترجمه ترگمان]باد تندی می وزید تا آن ها را باز کند و روی زمین پاره شده، که در آن آرمیده بودند، نور می پاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He paced alone in his room, too fretful at times even to read.
[ترجمه گوگل]او به تنهایی در اتاقش قدم می زد، حتی گاهی اوقات آنقدر ناراحت بود که نمی توانست بخواند
[ترجمه ترگمان]در اتاق خود تنها قدم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But Congress is in a dangerously fretful mood.
[ترجمه گوگل]اما کنگره در حال و هوای خطرناکی نگران کننده است
[ترجمه ترگمان]اما کنگره در حال حاضر به شدت عصبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She had likewise dropped her fretful complaining, and we found it a great comfort.
[ترجمه گوگل]او به همین ترتیب شکایت ناراحت کننده خود را کنار گذاشته بود و ما آن را یک آرامش بزرگ می دانستیم
[ترجمه ترگمان]او همچنین شکایت و شکایت خود را از دست داده بود و ما آن را یک دلداری عالی یافتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناراحت (صفت)
uneasy, upset, disturbed, fidgety, unhandy, distraught, inconvenient, tense, uncomfortable, fretful, incommodious

اخمو (صفت)
moody, fretful, humpy

جوشی (صفت)
fretful, pettish

انگلیسی به انگلیسی

• worried, anxious; agitated; angry, irritable
if someone is fretful, they behave in a way that shows that they are worried or uncomfortable.

پیشنهاد کاربران

کج خلق
نگران، مضطرب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : fret
✅️ اسم ( noun ) : fret
✅️ صفت ( adjective ) : fretful
✅️ قید ( adverb ) : fretfully
بی تاب و بی قرار
بی تاب
هم معنی Antsy

بپرس