for a while

جمله های نمونه

1. Will you keep an eye on my daughter for a while?
[ترجمه Shali] میشه یک لحظه حواست به دخترم باشه؟
|
[ترجمه گوگل]آیا برای مدتی مراقب دختر من خواهی بود؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه مدت مراقب دختر من باشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For a while the children behaved well but they soon reverted to type .
[ترجمه B.h.r] برای مدتی بچه ها خوب رفتار کردند اما زود به حالت اول برگشتند
|
[ترجمه گوگل]برای مدتی بچه ها رفتار خوبی داشتند اما خیلی زود به تایپ برگشتند
[ترجمه ترگمان]برای مدتی بچه ها خوب رفتار کردند اما زود برگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'd like to lie down for a while.
[ترجمه گوگل]دوست دارم مدتی دراز بکشم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم برای مدتی دراز بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I puttered around for a while, cleaning up the kitchen.
[ترجمه گوگل]مدتی دور و برم چرخیدم و آشپزخانه را تمیز کردم
[ترجمه ترگمان]برای مدتی به اطراف نگاه کردم و آشپزخانه را تمیز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He dived into the water and kept under for a while.
[ترجمه گوگل]او در آب شیرجه زد و مدتی زیر آب ماند
[ترجمه ترگمان]او به درون آب شیرجه زد و مدتی آن را نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Please sit down for a while.
[ترجمه گوگل]لطفا یه کم بشین
[ترجمه ترگمان]لطفا یه مدتی بشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I want to rest for a while.
[ترجمه گوگل]می خواهم کمی استراحت کنم
[ترجمه ترگمان] میخوام یه مدتی استراحت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He moped around the office for a while, feeling bored.
[ترجمه گوگل]او مدتی در دفتر موتور سواری کرد و احساس بی حوصلگی کرد
[ترجمه ترگمان]برای مدتی از دفتر بیرون رفت و احساس بی حوصلگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We made a deliberate decision to live apart for a while.
[ترجمه گوگل]تصمیم عمدی گرفتیم که مدتی جدا از هم زندگی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که برای مدتی از هم جدا شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let them splash around in the pool for a while.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید مدتی در استخر بپاشند
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید که آن ها مدتی در استخر سر و کار داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Follow your heart, but be quiet for a while first. Learn to trust your heart.
[ترجمه گوگل]دنبال دلت برو ولی اول یه مدت ساکت باش یاد بگیرید به قلب خود اعتماد کنید
[ترجمه ترگمان]قلبت را دنبال کن، اما برای چند لحظه ساکت باش یاد بگیر به قلبت اعتماد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He remained thoughtful for a while.
[ترجمه گوگل]مدتی متفکر ماند
[ترجمه ترگمان]مدتی متفکر ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We went into town and mooched about for a while.
[ترجمه گوگل]به شهر رفتیم و مدتی در حال غوطه وری بودیم
[ترجمه ترگمان]ما به شهر رفتیم و یه مدتی در موردش صحبت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She worked in a bank for a while before studying law.
[ترجمه گوگل]او قبل از تحصیل در رشته حقوق مدتی در یک بانک کار می کرد
[ترجمه ترگمان]او مدتی پیش از مطالعه قانون در یک بانک کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. After the play had finished, we lingered for a while in the bar hoping to catch sight of the actors.
[ترجمه گوگل]پس از پایان نمایش، مدتی در بار درنگ کردیم تا بتوانیم به بازیگران نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه نمایش تمام شد، مدتی در بار درنگ کردیم و امیدوار بودیم که بازیگرها را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• for some time, during a certain period of time

پیشنهاد کاربران

یکمی ( مثلا: یکمی استراحت کن )
چند وقتی، یه چند وقتی، یه مدت
For amoment
for a long period of time
برای مدت طولانی
For a while:for a short time یعنی برای چند لحظه
چند لحظه
برای چند لحظه
For a short time
? Do you masturbate : به سلطان صفا میدی ؟
Not for a while actually : چند وقتیه که نه
. e. g. I'm gonna stay dead for awhile
I feel healthier that way😄
برای یه مدت , چند وقتی : )
مدتی ( کوتاه ) ، چند صباحی
چندی، چندصباحی، برای مدت زمانی
برای مدتی/به مدتی
برای مدت کوتاه
برای بازه ی زمانی مشخصی
برای یک دوره مشخص زمانی
برای مدتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس