fill up


پرپر کردن، لبریز کردن، کاملا پر کردن

جمله های نمونه

1. His office began to fill up with people.
[ترجمه گوگل]دفتر او شروع به پر شدن از مردم کرد
[ترجمه ترگمان]دفترش پر از جمعیت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Fill up on potatoes, bread and pasta, which are high in carbohydrate and low in fat.
[ترجمه گوگل]سیب زمینی، نان و پاستا را پر کنید که کربوهیدرات بالایی دارند و چربی کمی دارند
[ترجمه ترگمان]سیب زمینی، نان و پاستا را پر کنید که در چربی و چربی کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fill up his glass with beer, please.
[ترجمه گوگل]لطفا لیوانش را با آبجو پر کنید
[ترجمه ترگمان] لیوانش رو با آبجو پر کن، لطفا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The restaurant was beginning to fill up.
[ترجمه محمد] رستوران کم کم داشت پر می شد
|
[ترجمه گوگل]رستوران داشت پر می شد
[ترجمه ترگمان]رستوران کم کم پر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Warehouses at the frontier between the two countries fill up with sacks of rice and flour.
[ترجمه گوگل]انبارها در مرز بین دو کشور مملو از کیسه های برنج و آرد است
[ترجمه ترگمان]Warehouses در مرز بین دو کشور، کیسه های برنج و آرد را پر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Forever cannot fill up void.
[ترجمه گوگل]برای همیشه نمی تواند جای خالی را پر کند
[ترجمه ترگمان]برای همیشه نمی تواند خلا را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fill up the form according to the instructions.
[ترجمه گوگل]طبق دستورالعمل فرم را پر کنید
[ترجمه ترگمان]فرم را مطابق با دستورالعمل پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We'd better stop at the garage to fill up, we're nearly out of petrol.
[ترجمه گوگل]بهتر است در گاراژ توقف کنیم تا بنزین را پر کنیم، تقریباً بنزین تمام شده است
[ترجمه ترگمان]بهتر است جلوی گاراژ توقف کنیم تا پر از نفت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The theatre began to fill up just before the performance.
[ترجمه گوگل]سالن تئاتر درست قبل از اجرا شروع به پر شدن کرد
[ترجمه ترگمان]تئاتر قبل از نمایش شروع به پر کردن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We fill up our lives with meaningless tasks.
[ترجمه گوگل]ما زندگی خود را با کارهای بی معنی پر می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما زندگی خود را با کاره ای بی معنی پر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I need to fill up with petrol before we go.
[ترجمه گوگل]قبل از رفتن باید بنزین پر کنم
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه برویم، باید بنزین را پر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. People must fill up their questionnaires conscientiously and honestly.
[ترجمه گوگل]مردم باید پرسشنامه های خود را با وجدان و صادقانه پر کنند
[ترجمه ترگمان]مردم باید با وجدان و صادقانه questionnaires را پر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The van was capacious and he decided to fill up the space with a couple of sacks of fuel.
[ترجمه گوگل]ون جادار بود و او تصمیم گرفت فضا را با چند کیسه سوخت پر کند
[ترجمه ترگمان]بارکش بزرگ بود و تصمیم گرفت فضایی را با چند کیسه سوخت پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Well, if you stop to fill up at a motorway service station your dreams could come true.
[ترجمه گوگل]خوب، اگر توقف کنید تا در یک ایستگاه خدمات بزرگراه پر کنید، رویاهای شما ممکن است محقق شود
[ترجمه ترگمان]خوب، اگر تو در یک ایستگاه کامیون ها توقف کنی، خوابت به حقیقت تبدیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] میان برنامه

انگلیسی به انگلیسی

• make full; close, plug up, block, stop

پیشنهاد کاربران

خوردن تا حد سیر شدن
* fill ( yourself ) up
[informal]
to eat so much food that you cannot eat any more
* fill ( yourself ) up with/on
💠 You need help?
Sure, you serve. I'll take the money.
...
[مشاهده متن کامل]

Hey you, Prince. I'm talking to you.
You call that rice?
What's wrong with it?
Everything! Sure it's rice?
Get out of here!
Give me that, hurry up serving them. . .
Hurry along, all you miserable, hungry men!
Fill up for only 2 dollars!
کمک نمیخوای؟
چرا، تو واسشون بکش. منم پولشون ازشون میگیرم.
بیا ببین چی چی اوردم.
بُدویین که مفته، دو دلار. . .
. . . آقا پسر، شازده. اوهوی با شمام.
اینم پلوئه به خورد مردم میدی؟
این پلو بدِ؟
بله که بدِ. هر چی دست خورده میدید به خورد مردم.
برو بابا.
برو پی کار ت ببینم!
بده من اونو بده من، یالا به اینا بِرِس ببینم زود باش. . .
یالا آقایون، بُدویین، بدو بینم. بدو سیر شو، گشنه ها. . . گشنه ها!
دو دلار گشنه ها
بخورید سیر شید گشنه هااا!
آی گشنه هااا!

فراهم کردن
Flights fill up fast near the holudays.
پروازها نزدیک تعطیلات سریع پر می شوند.
سعید امدادی
عاشق کلمه
۰۹۱۲۷۷۷۲۱۲۵
این عبارت میتونه تو شرایط مختلف معنی های مختلفی بده ولی معمولا همون معنی پر کردن ( فیزیکی یا احساسی ) میده؛ برای مثال:
This food didn't fill me up at all.
این غذا اصلا سیرم نکرد.
Can you fill me up with useful information?
...
[مشاهده متن کامل]

میتونی منو پر از اطلاعات مفید کنی؟
His words filled me up with inspiration.
حرف هاش منو پر از الهام کرد.
Her hug filled me up with love.
آغوشش منو پر از عشق کرد.

یه فعل که معنی سیر شدن هم میده
مثلاً توی جمله دستوری زیر
If you want to be regular size you should fill up on veggies an avoid from fast - food
اگر میخای خوش اندام باشی با سبزیجات خودتو سیر کن و از فست فود دوری کن
سیر شدن
fill up the tank بنزین زدن
پرشدن
بنزین زدن
کامل پر کردن، ( فرقش با fill اینست که مثلا وقتی میگویید لیوان مرا پر کن اگر منظور شما اینست که لیوانتان کامل و لبالب پر بشود میگویید fill up my glass اگر فقط منظور این باشد لیوانتان پر شود و نه لزوما لبریز، میگویید fill my glass )
مشغول کردن/مشغول بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس