fancy

/ˈfænsi//ˈfænsi/

معنی: خیال، هوس، تصور، وهم، قوه مخیله، پنداره، تجملی، تفننی، تصور کردن، پنداشتن، علاقه داشتن به
معانی دیگر: تخیل (به ویژه اگر بازیگوشانه یا هوسبازانه باشد)، پندارش، پنداشت، خیالبافی، هوس بافی، دوست داشتن، میل داشتن، گرایش داشتن، خواست، ویر، زیاده، بیش از حد، گزاف، پرنقش و نگار، پرجزئیات، خیال انگیز، تخیل کردن، پندارش کردن، خیال پروری کردن، انگاردن، گمان کردن، تصویر ذهنی، اندیش نخش، هوا و هوس، خیال باطل، کژپنداشت، وابسته به یا بر پایه ی تخیل، تخیلی، پندارشی، پنداشتی، تخیل پردازانه، هوس بافانه، پر تخیل، تصوری، مرغوب، از جنس عالی، بسیار ماهر، دشوار و نیازمند مهارت، تصورش را بکن ! می توانی باور کنی ؟

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: fancies
(1) تعریف: an idea, opinion, or preference, sometimes not based on reason or reality.
مترادف: conceit, fantasy, idea, phantasm, vision
مشابه: crotchet, daydream, dream, fiction, figment, humor, illusion, liking, mind, notion, pleasure

- He cherished the fancy that someday he would be a star.
[ترجمه علی اکبر منصوری] او این تصور که روزی یک ستاره خواهد شد را در ذهن پرورش میداد!
|
[ترجمه Zavat] او از تصور کردن اینکه روزی تبدیل بی یک ستاره میشود به وجد میامد.
|
[ترجمه گوگل] او این خیال را گرامی داشت که روزی ستاره شود
[ترجمه ترگمان] این خیال را داشت که روزی یک ستاره خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: imagination or tendency, sometimes of an extreme or unpredictable nature.
مترادف: caprice, imagination
مشابه: fantasy, inclination, penchant, tendency

- The avant-garde sculptor created bizarre objects of his fancy.
[ترجمه علی اکبر منصوری] مجسمه ساز آوانگارد ( پیشرو ) ، اشیایی عجیب غریب از آنچه که در خیالش بود، ساخت!
|
[ترجمه گوگل] مجسمه ساز آوانگارد، اشیای عجیب و غریب را خلق کرد
[ترجمه ترگمان] این مجسمه ساز پیشرو اشیای عجیب و غریب تصورات خود را خلق کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a fondness for something, or the object thereof.
مترادف: fondness, partiality, yen
مشابه: bent, desire, inclination, leaning, liking, penchant, predilection, preference, taste, weakness

- He has a fancy for chocolate.
[ترجمه علی اکبر منصوری] او یک علاقه شدیدی به شکلات دارد!
|
[ترجمه گوگل] او علاقه زیادی به شکلات دارد
[ترجمه ترگمان] او عاشق شکلات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is a recent fancy of his.
[ترجمه گوگل] او یکی از فانتزی های اخیر اوست
[ترجمه ترگمان] او به تازگی از او خوشش آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the free play of imagination, or the idea or thing produced by its use.
مشابه: caprice, conceit, creation, creativity, dream, generation, imagination, inspiration, invention, novelty, originality, whim, whimsy

- This dress is a fancy of the designer.
[ترجمه علی اکبر منصوری] این لباس یک ایده/ابتکار از طراح است!
|
[ترجمه گوگل] این لباس از طراحی های فانتزی است
[ترجمه ترگمان] این لباس شیک و شیک طراح لباس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: fancier, fanciest
(1) تعریف: elaborate, luxurious, or highly decorated.
مترادف: classy, elaborate, luxurious
متضاد: plain, severe, simple
مشابه: decorative, deluxe, extravagant, flamboyant, garish, lavish, lush, luxuriant, opulent, ornate, posh, showy, sumptuous

- I felt somewhat uncomfortable in their fancy apartment.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من در اپارتمان پرزرق و برق اونا، تا حدی احساس ناراحتی میکردم!
|
[ترجمه گوگل] در آپارتمان مجلل آنها تا حدودی احساس ناراحتی می کردم
[ترجمه ترگمان] در آن آپارتمان مجلل، کمی احساس ناراحتی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a fancy cake with four tiers, and very expensive too.
[ترجمه گوگل] یه کیک فانتزی چهار طبقه و خیلی هم گرون بود
[ترجمه ترگمان] یک کیک فانتزی با چهار ردیف، و خیلی هم گران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of a superior quality and style appropriate to special or formal occasions.
متضاد: casual, everyday, ordinary

- These dresses are too casual for the wedding; I need something fancier.
[ترجمه علی اکبر منصوری] این لباس ها برای عروسی، بسیار ساده/خودمونی هستند، من به چیزی شیک تر/ پر زرق و برق تر نیاز دارم!
|
[ترجمه گوگل] این لباس ها برای عروسی بیش از حد معمولی هستند من به چیز شیک تری نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] این لباس ها برای عروسی خیلی معمولیه من یه چیز بهتر نیاز دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They celebrated their anniversary at a fancy restaurant downtown.
[ترجمه گوگل] آنها سالگرد خود را در یک رستوران مجلل در مرکز شهر جشن گرفتند
[ترجمه ترگمان] سالگرد ازدواجشون رو توی یه رستوران خیالی توی مرکز شهر جشن گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: showing skill or excellence.
مترادف: adept, excellent, fine
مشابه: choice, elegant, exceptional, magnificent, proficient, skillful, superb, superior

- She was still perfecting her fancy skating maneuvers.
[ترجمه گوگل] او هنوز در حال تکمیل مانورهای اسکیت فانتزی خود بود
[ترجمه ترگمان] او هنوز در راه آن بود که مانورهای پاتیناژ نمایشی او را تکمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He bought her a box of fancy chocolates to apologize.
[ترجمه گوگل] او برای او یک جعبه شکلات فانتزی خرید تا عذرخواهی کند
[ترجمه ترگمان] اون براش یه جعبه شکلات تجملی خریده بود تا عذرخواهی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: excessive in cost.
مترادف: dear, extravagant, lavish
مشابه: costly, exorbitant, expensive, posh

- They sure spent a fancy sum for their house.
[ترجمه گوگل] آنها مطمئناً مبلغ فانتزی برای خانه خود خرج کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها مطمئن بودند که در خانه خود مبلغ هنگفتی صرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: pretentious in expression.
مترادف: pretentious
مشابه: flashy, florid, flowery, garish, gaudy, ostentatious, showy

- Please, no more fancy apologies.
[ترجمه گوگل] لطفا، دیگر از عذرخواهی خیالی خودداری کنید
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم، دیگه نیازی به عذرخواهی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fancies, fancying, fancied
مشتقات: fancily (adv.), fanciness (n.)
(1) تعریف: to imagine or picture.
مترادف: envision, imagine, picture, visualize
مشابه: conceive, conjure, dream, envisage, fantasize, foresee, image, think

- Can you fancy your father as a spy?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید پدر خود را به عنوان یک جاسوس تصور کنید؟
[ترجمه ترگمان] آیا می توانید پدرت را به عنوان جاسوس تصور کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I fancied my date to be a bit younger.
[ترجمه گوگل] من دوست داشتم قرارم را کمی جوانتر کنم
[ترجمه ترگمان] گمان بردم که دوست پسرم کمی کوچک تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to incline toward believing; suppose.
مترادف: imagine, suppose
مشابه: believe, guess, reckon, surmise, suspect, think

- You'd like some privacy now, I fancy.
[ترجمه شیوا] تصور می کنم درحال حاضر علاقمند هستید کمی حریم خصوصی داشته باشید.
|
[ترجمه گوگل] حالا شما کمی حریم خصوصی می خواهید، من دوست دارم
[ترجمه ترگمان] خیال می کنم شما هم اکنون کمی از حریم خصوصی برخوردار باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't know how he fancied that I'd join him in such a crazy scheme.
[ترجمه گوگل] نمی‌دانم او چگونه تصور می‌کرد که در چنین نقشه‌ای دیوانه‌کننده به او بپیوندم
[ترجمه ترگمان] نمی دانم چطور چنین خیال کرده بود که من در چنین نقشه احمقانهای به او ملحق شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to like or be fond of.
مترادف: like
مشابه: adore, enjoy, love, prefer

- I've never really fancied pies with fruit.
[ترجمه گوگل] من هرگز واقعاً پای با میوه را دوست نداشتم
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت واقعا چنین چیزهایی را با میوه تصور نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (chiefly British) to have a desire for; feel like having or doing.

- Do you fancy a cup of coffee?
[ترجمه گوگل] آیا به یک فنجان قهوه علاقه دارید؟
[ترجمه ترگمان] قهوه میل دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I think I fancy seeing a film tonight.
[ترجمه Azar] امشب هوس فیلم دیدن زده به سرم
|
[ترجمه گوگل] فکر می کنم دوست دارم امشب یک فیلم ببینم
[ترجمه ترگمان] فکر کنم امشب یه فیلم می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (chiefly British) to have a romantic or sexual interest in.

- I thought he fancied me, but it was my friend he was really interested in.
[ترجمه گوگل] فکر می‌کردم او به من علاقه داشت، اما دوست من بود که او واقعاً به آن علاقه داشت
[ترجمه ترگمان] من فکر می کردم او مرا خیال می کند، اما این دوست من بود که او واقعا به آن علاقه مند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fancy (that)!
تصورش را بکن ! می توانی باور کنی ؟

2. a fancy dresser
آدم خوش پوش

3. a fancy necktie
کراوات شیک و پیک

4. a fancy price
قیمت گزاف

5. the fancy
(قدیمی) شیفتگان ورزش یا کاری (به ویژه مشت زنی)

6. a poet's fancy
تخیل یک شاعر

7. take a fancy
دوست داشتن،گرایش پیدا کردن به

8. his flight of fancy
اوجگیری تخیل او

9. separating fact from fancy
جدا کردن واقعیت از تصور

10. he paints what his fancy suggests
او هرچه را که تخیلش به او القا کند نقاشی می کند.

11. i have taken a fancy to her
من از او خوشم آمده است.

12. his performance seemed to have taken the fancy of the crowd
چنین به نظر می رسد که بازیگری او آن جماعت را مسحور کرده بود.

13. I rather fancy the Antipodes for a holiday this summer.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من برای تعطیلات تابستان امسال، آنتی پودها ( اون طرف کره زمین ) را ترجیح میدم! ( منظور از آنتی پودها نقاط متقاطر یا متقابل بر روی کره زمین هستند که به اندازه 180 درجه از هم دور میباشند مثل قطب شمال و قطب جنوب که نقاط متقاطر از هم میباشند ولی بطور کلی مردمی که در نیمکره شمالی زندگی میکنند وقتی منظورشان استرالیا و نیوزلند که در نیمکره جنوبی هستند می باشد از این اصطلاح استفاده میکنند و در این جمله هم منظور نویسنده شاید سفر به همین کشورها باشد!
|
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم آنتی پادها را برای تعطیلات تابستان امسال دوست دارم
[ترجمه ترگمان]من ترجیح می دهم این تابستان را برای تعطیلات در آنجا بمانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many of the dancers at the fancy dress ball wore colourful masks.
[ترجمه علی اکبر منصوری] تعدادی از رقصنده های مراسم بالماسکه، ماسکهای رنگارنگی پوشیدند.
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از رقصندگان در مراسم رقص لباس های فانتزی ماسک های رنگارنگ بر تن داشتند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از رقاصان در مهمانی شیک لباس ماسک رنگی به تن داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Do you fancy going out this evening?
[ترجمه علی اکبر منصوری] دوست داری امروز عصر بریم بیرون?
|
[ترجمه hanie] آیا میل داری این عصر بیرون بری؟
|
[ترجمه گوگل]آیا دوست دارید امروز عصر بیرون بروید؟
[ترجمه ترگمان]خیال می کنید امشب بیرون می روید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I've got a cowboy outfit for the fancy dress party.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من برای مهمونی بالماسکه یک دست لباس مخصوص کابویی دارم.
|
[ترجمه گوگل]من یک لباس کابویی برای مهمانی لباس های فانتزی دارم
[ترجمه ترگمان]من یه لباس کابوی برای مهمونی بالماسکه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The furniture is not fancy, just functional.
[ترجمه گوگل]مبلمان فانتزی نیست، فقط کاربردی است
[ترجمه ترگمان] اثاثیه تجملی نیست، فقط در حال کاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She didn't fancy the idea of going home in the dark.
[ترجمه البی] او این ایده راکه شب به خانه برود دوست نداشت
|
[ترجمه گوگل]او فکر این را نداشت که در تاریکی به خانه برود
[ترجمه ترگمان]به فکر رفتن به خانه در تاریکی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Can you fancy yourself on the moon?
[ترجمه ایای] آیا میتوانی خودت را در ماه تصور کنی؟
|
[ترجمه شیوا] میتوانی رویاهای بلندپروازانه برای خودت تصورکنی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید خود را روی ماه تصور کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید خودتان را در ماه تصور کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. What shall we do foodwise - do you fancy going out to eat?
[ترجمه گوگل]از نظر غذایی چه کار کنیم - آیا دوست دارید برای غذا خوردن بیرون بروید؟
[ترجمه ترگمان]می خواهی چه کار کنیم؟ می خواهی غذا بخوری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Several of the managers donned fancy dress for the office party.
[ترجمه گوگل]چند تن از مدیران برای مهمانی اداری لباس های فانتزی پوشیدند
[ترجمه ترگمان]چند تن از مدیران لباس فانتزی برای مهمانی اداری به تن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim

تصور (اسم)
supposition, vision, if, supposal, fancy, idea, notion, imagination, visualization, image, picture, conception, conceptualization

وهم (اسم)
illusion, fiction, delusion, fancy, specter, whim, fantasy, hallucination, figment, whigmaleerie, mirage

قوه مخیله (اسم)
fancy, fantasy

پنداره (اسم)
fancy, imagination, whim

تجملی (صفت)
fancy, deluxe, luxe

تفننی (صفت)
amusing, fancy

تصور کردن (فعل)
fancy, imagine, trow, fail, ween, ideate, conceive, visualize

پنداشتن (فعل)
take, count, assume, suppose, deem, fancy, imagine, conceive

علاقه داشتن به (فعل)
fancy, be fond of, be keen on

تخصصی

[نساجی] فانتزی - غیر معمول

انگلیسی به انگلیسی

• imagination; imaginary image; idea; illusion; fad; taste; fondness; tendency
create imaginary images, imagine; have an idea; think; be fond of, like
decorative; elegant, ornate; imaginative; overpriced; created to please
if you fancy something, you want to have it or do it; an informal use.
if you fancy someone, you feel attracted to them in a sexual way; an informal use.
if you fancy yourself, you think that you are especially clever, attractive, or good at something; used in informal english, showing disapproval.
you say `fancy' when you want to express surprise; an informal use.
if you fancy that something is the case, you think or suppose that it is true; a formal use.
something that is fancy is special, unusual, or elaborate; an informal use.
a fancy is an idea that is unlikely or untrue; a formal use.
see also fancy.
if you take a fancy to someone or something, you start liking them, usually for no understandable reason; an informal expression.
if something takes your fancy when you see or hear it, you like it; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

درجه یک، ممتاز
بسمه تعالی
Fancy ( مطابق معنی کتاب اینترمدید ۱ کانون زبان ایران )
/Fancy:/ˈf�nsi
Want to have or do sth:خواستن برای استفاده و یا انجام کاری
مثال:What do you fancy for lunch?:I
معنی:چی برای نهار میخوای بخوری؟ ( برای نهار چی میل داری؟ )
...
[مشاهده متن کامل]

معنی کلی کلمه Fancy:میل داشتن
اگه مفید بود و خوشت اومد بکوب لایک رو👍👍

نکته:
در British English، از to fancy به جای to feel like استفاده میشود که to feel like در American English استفاده میشود.
fancy: خیال
[Verb]
to fancy somebody
به کسی گرایش داشتن ( از نظر جنسی ) - ( کسی را ) خواستن - ( به کسی ) علاقه داشتن
💠 I think she fancies me.
فکر کنم اون به من گرایش داره.
فکر کنم اون به من علاقه داره.
...
[مشاهده متن کامل]

▪️▪️▪️
to fancy something
چیزی خواستن [هوس کردن]
💠 Fancy a drink?
نوشیدنی می خوای؟
▪️▪️▪️
to fancy doing something
انجام کاری را خواستن
💠 Do you fancy going out this evening?
می خوای امشب بیرون بری؟

لوکس
از دیدگاه سموئل تیلور کالریج به معنای
"عالم هپروت"
این جوری هم اسافاده میشه
Fancy!!
فکرشو بکن تصورشو بکن مثلا پولدار شیم
و fancy girlیعنی دختری که بدون ازدواج باهاش رابطه جنسی برقرلر کنید
معنی فاحشه هم میتونه باشه
و معنی های بالا که گفتید
Like if you like
Like sb and want to be their boy or girl friend
مجلل
فاخر
fancy clothes
لباسهای مجلل/فاخر
Fancy in the form of verb means tend or wabt to do something
Be interested in
رویایی
تخیلی
خوش آمدن
I fancy you من ازت خوشم میاد
در بعضی مواقع مترداف اسنلگ و اصطلاحات عامیانه مثل جینگیل وینگیل یا زَلم زیمبو هم هست یعنی چیزی لازم نبود اما برا جلب توجه یا نمود بیشتر قرار داده شده.
تمایلات
not usual
I fancy sthهوس چیزی رو کردم
تمایل
زیاد
fancy tip
انعام زیاد
( محاوره، با چیزی یا کسی ) حال کردن
I don't fancy seeing you = حال نمی کنم ببینمت
هنگامی که شخص از تصور چیزی لذت می بره از این کلمه استفاده می کنه و اکثرا برای نشون دادن احساسات نسبت به شی ( . . . ) هستش
دوست داشتن
they fancy each other
آن ها همدیگر را دوست دارند.
هوس خوردن چیزی یا میل به انجام کاری داستن
I fancy a pizza
دلم هوس یه پیتزا کرده.
پیچیده و عجیب
phantom
خیال پردازی کردن
باکلاس
هوس کردن
I think fancy one of those cream cacke with my tea

پر زرق و برق
a feeling, especially one that is not particularly strong or urgent, that you like someone or want to have something
تفننی
Can you believe it

فانتزی
فکرو خیال، شیک و پیک
مایل بودن
Do you fancy trying Chinese food tonight?
مایلی امشب غذای چینی امتحان کنی؟
اولین پست بنده درسایت
باتشکر از آبادیس
فانتزی ( صفت )
زینتی
● هوس ( اسم )
● گمان ( اسم )
● شیک ( صفت )
● میل به انجام کاری داشتن ( فعل )
● تمایل جنسی به کسی داشتن ( فعل )
■ fancy yourself: خیلی خود را تحویل گرفتن، نوشابه باز کردن برای خود، قپی اومدن
دوست داشتن، میل داشتن
اشرافی
علاقه داشتن
شیک
میل داشتن
What do you fancy for lunch?
بسیار شیک ، تجملی
هوس بافی
شیک_فانتزی
زیبایی بیشتر از حد عادی
پیچیده
آدم تخیلی ، شخصی که در رویاهایش غرق است ، خیالباف
میل به انجام کاری داشتن
Fancy oneself as sthخود را چیزی پنداشتن، خود را چیزی دانستن
گرون قیمت
تصور کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس