fame

/ˈfeɪm//feɪm/

معنی: نام، شهرت، سر بلندی، اوازه، سابقه، معروفیت، علم کردن، مشهور کردن
معانی دیگر: ناموری، نیکنامی، بهنامی، آوازه، خوش نامی، نامداری، نام آوری، بلندآوازگی، سرشناسی، (قدیمی) شایعه، زبانزد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: widespread recognition; public esteem; renown.
مترادف: celebrity, illustriousness, renown, stardom
متضاد: obscurity
مشابه: eminence, esteem, glory, laurels, popularity, preeminence

- Some actors enjoy fame if they achieve it, while others are uncomfortable with it.
[ترجمه گوگل] برخی از بازیگران اگر به شهرت دست یابند از شهرت لذت می برند، در حالی که برخی دیگر از این شهرت ناراحت می شوند
[ترجمه ترگمان] برخی از بازیگران اگر به آن دست یابند از شهرت لذت می برند، در حالی که برخی دیگر از آن ناراحت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She doesn't seek fame; she would prefer to do her good deeds anonymously.
[ترجمه گوگل] او به دنبال شهرت نیست او ترجیح می دهد کارهای خوب خود را ناشناس انجام دهد
[ترجمه ترگمان] او به دنبال شهرت نیست؛ ترجیح می دهد کاره ای نیک خود را بدون نام انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the reputation by which is one known.
مترادف: reputation, repute
متضاد: oblivion
مشابه: celebrity, eminence, name, notoriety, prestige

- The restaurant's fame derives as much from its fabulous view as from its cuisine.
[ترجمه گوگل] شهرت این رستوران به همان اندازه که از منظره افسانه‌ای آن ناشی می‌شود، از غذاهای آن ناشی می‌شود
[ترجمه ترگمان] شهرت رستوران از دید شگفت آور خود مانند غذاهای آن بسیار ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nightclub gained its fame as a hot spot when certain rock stars began to frequent it.
[ترجمه گوگل] این کلوپ شبانه زمانی شهرت خود را به عنوان یک نقطه داغ زمانی به دست آورد که ستاره های راک خاصی شروع به رفت و آمد در آن کردند
[ترجمه ترگمان] کلوپ شبانه شهرت آن را به عنوان نقطه داغی بدست آورد که ستاره های راک زیاد بر آن غالب می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fame is something transitory
شهرت چیزی ناپایدار است.

2. fame raised him to the skies
شهرت او را به عرش رساند.

3. a fame that has resounded through ages
شهرتی که در همه ی روزگاران پیچیده است

4. eternal fame
شهرت ابدی

5. ferdowsi's fame is ageless
شهرت فردوسی جاودانه است.

6. her fame relapsed into oblivion
شهرت او در فراموشی فرو رفت.

7. his fame has a distinct life of its own
شهرت او عمر منحصر به فرد خود را دارد.

8. his fame reached its peak
شهرت او به اوج خود رسید.

9. his fame rocketed up
شهرت او اوج گرفت.

10. his fame was ephemeral
شهرت او ناپایدار بود.

11. most fame is fleeting
شهرت غالبا زودگذر است.

12. posthumous fame
شهرت پس از مرگ

13. worldly fame
شهرت جهانی

14. chase fame and fortune
دنبال شهرت و ثروت رفتن

15. hunger for fame
عطش شهرت

16. iraj mirza's fame will finally come into its own
بالاخره ایرج میرزا به شهرتی که در خور او است خواهد رسید.

17. love of fame is a magnet that draws young people to sports
عشق به شهرت جوانان را به سوی ورزش می کشد.

18. money and fame are but rags
پول و شهرت ارزشی ندارد.

19. money and fame have depraved her
پول و شهرت او را منحرف کرده است.

20. soon byron's fame eclipsed everyone else's
کمی نپایید که (شهرت) بایرون،شهرت همه را تحت الشعاع قرار داد.

21. to win fame and glory
به شهرت و افتخار رسیدن

22. wealth and fame beckoned her
ثروت و شهرت او را شیفته کرد.

23. a bid for fame
کوشش در کسب شهرت

24. a claim to fame
استحقاق شهرت

25. a writer whose fame has transcended his father's
نویسنده ای که شهرت او از پدرش بیشتر شده است

26. he pants for fame
او دلش برای شهرت لک زده است.

27. the scroll of fame
فهرست نیک نامان

28. they carried iran's fame to the remotest corners of the world
آنان شهرت ایران را به دورترین نقاط جهان رسانیدند.

29. to rise to fame
نامور شدن،مشهور شدن

30. to rise to fame
به شهرت رسیدن

31. we commit his fame to posterity
ما شهرت او را به آیندگان می سپاریم.

32. house of ill fame
جنده خانه،فاحشه خانه،روسپی خانه

33. at the height of fame
(مجازی) در اوج شهرت

34. he is thirsty for fame and glory
آرزومند شهرت و افتخار است.

35. he struggled to win fame and power
او تلاش کرد تا شهرت و قدرت به دست آورد.

36. he was catapulted to fame by his new book
کتاب جدیدش او را به اوج شهرت رساند.

37. her prime motive was fame
انگیزه ی اصلی او شهرت بود.

38. that book established his fame as a poet
آن کتاب ناموری او را به عنوان شاعر به ثبوت رساند.

39. the apex of his fame
اوج شهرت او

40. this innovation brought him fame and fortune
این نوآوری برایش شهرت و ثروت آورد.

41. a path to perpetuity of fame
راهی به ابدیت شهرت،راهی برای شهرت جاودان

42. during his own lifetime, the fame of hafez had even reached india
آوازه ی حافظ در زمان حیات خودش تا هندوستان هم رسیده بود.

43. he crawled his way into fame and fortune
او با منت کشیدن از اهل و نااهل به ثروت و شهرت رسید.

44. his subjects emblazoned his good fame to all the world
رعایای او نام نیک وی را به همه ی جهانیان اعلام داشتند.

45. she finally found wealth and fame
سر انجام به مال و شهرت رسید.

46. young men were covetous of fame and fortune
مردان جوان سخت طالب شهرت و ثروت بودند.

47. she parlayed her sweet voice into fame
او برای رسیدن به شهرت از صدای شیرین خود بیشترین استفاده را کرد.

48. that single book rocketed her into fame and fortune
همان یک کتاب او را به اوج شهرت و ثروت رساند.

49. they fought bravely and harvested everlasting fame
آنان با دلیری جنگیدند و شهرت جاودانی به دست آوردند.

50. men who have reached the pinnacle of fame
مردانی که به اوج شهرت رسیده اند

51. humanity has judged these books and found them worthy of eternal fame
بشریت این کتاب ها را مورد قضاوت قرار داده و آنها را شایسته ی شهرت ابدی شناخته است.

مترادف ها

نام (اسم)
title, appellation, fame, name, noun, appellative, first name, nomenclature, renown, compellation, nomen

شهرت (اسم)
stand, attribute, report, reputation, fame, popularity, odor, glory, celebrity, renown, grapevine, esteem, notability

سر بلندی (اسم)
fame, gratification, glory, distinction, celebrity

اوازه (اسم)
bruit, news, air, reputation, buzz, fame, hearsay, renown

سابقه (اسم)
antecedent, limit, service, heretofore, past, reputation, fame, history, record, precedent, background, prescription, foretime, backward, limitation, repute, standing

معروفیت (اسم)
fame, popularity

علم کردن (فعل)
praise, glorify, fame, apotheosize, exalt, celebrate, laud

مشهور کردن (فعل)
glorify, fame, distinguish

انگلیسی به انگلیسی

• notoriety, renown, "name", good reputation
if you achieve fame, you become well-known and admired by many people.

پیشنهاد کاربران

شهرت ، آوازه، معروفیت معنی میشه یکی از مترادفاش میشهreputation
مثلا As a young actress she has achieved a lot of fame
شهرت / معروفیت
بر خلاف نظر دوست دیگه ( ( محبوبیت ) ) معنی نمیشه.
در بعضی جاها هم ( ( مشاهیر ) ) معنی میشه. مثل:
The hall of fame ( تالار مشاهیر )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fame
✅️ صفت ( adjective ) : famous / famed
✅️ قید ( adverb ) : famously
🟧 FAME 🟧 شهرت
the condition of being known or recognized by many people
🟧 REPUTATION 🟧 وجهه - آبرو - آوازه
the common opinion that people have about someone or something : the way in which people think of someone or something
...
[مشاهده متن کامل]

🟧 RENOWN 🟧 شهرت و احترام بزرگ - معروفیت - آوازه
somewhat formal : great fame and respect
🟧 RENOWNED 🟧 شناخته شده - نامدار - مشهور - پرآوازه - معروف
known and admired by many people for some special quality or achievement

مشاهیر
شهرت / معروفیت / محبوبیت [noun]
تعریف = being known by many people
شهرت، محبوب

بپرس