extend

/ɪkˈstɛnd//ɪksˈtɛnd/

معنی: بزرگ کردن، منبسط کردن، ادامه دادن، رساندن، دراز کردن، توسعه دادن، طولانی کردن، طول دادن، تمدید کردن
معانی دیگر: بزرگ کردن یا شدن، گسترش دادن، گسترده کردن پهناندن، گستردن، پهن کردن، وسعت یافتن، تمدید کردن یا شدن، طولانی (تر) کردن، (لوله و کابل و غیره) کشیدن، از هم باز کردن، درازاندن، کش دادن، (دعوت و غیره) کردن، بیرون زدن، ارزانی داشتن، دادن، به خود فشار آوردن، سخت کوشیدن، (قدیمی) به زور مهار کردن، تحت انقیاد درآوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: extends, extending, extended
(1) تعریف: to make longer in size or duration, or to move (a deadline, due date, or the like) further ahead in time.
مترادف: elongate, lengthen, prolong, protract
متضاد: abbreviate, abridge, curtail, reduce, shorten, truncate
مشابه: aggrandize, butt, continue, draw out, enlarge, expand, increase, protrude, renew, spread

- You should extend this paragraph by adding more details.
[ترجمه موسی] شما باید این پاراگراف را با افزودن جزئیات بیشتر بسط دهید.
|
[ترجمه محمد] شما باید این پاراگراف را با افزودن جزئیات بیشتر ، گسترش بدهید .
|
[ترجمه گوگل] شما باید این پاراگراف را با افزودن جزئیات بیشتر گسترش دهید
[ترجمه ترگمان] شما باید این پاراگراف را با افزودن جزئیات بیشتر گسترش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some people arrived late, so we had to extend the meeting.
[ترجمه Abolfazl] بعضی از مردم دیر رسیدند، پس ما مجبور شدیم جلسه را طول دهیم
|
[ترجمه موسی] برخی افراد دیر رسیدند ، بنابراین ما مجبور شدیم جلسه را کش دهیم.
|
[ترجمه Hamed] بعضی دیر رسیدند، پس جلسه را طولانی تر کردیم.
|
[ترجمه گوگل] عده ای دیر آمدند و مجبور شدیم جلسه را تمدید کنیم
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم دیر رسیدند، بنابراین ما مجبور شدیم جلسه را تمدید کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The hotel was so wonderful that we decided to extend our stay.
[ترجمه موسی] هتل آنقدر فوق العاده بود که تصمیم گرفتیم اقامت خود را تمدید کنیم.
|
[ترجمه گوگل] هتل آنقدر عالی بود که تصمیم گرفتیم اقامتمان را تمدید کنیم
[ترجمه ترگمان] هتل آنقدر عالی بود که تصمیم گرفتیم مدت اقامت خود را تمدید کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor extended the deadline for the research papers.
[ترجمه گوگل] استاد مهلت ارسال مقالات پژوهشی را تمدید کرد
[ترجمه ترگمان] استاد مهلت را برای مقاله های تحقیقاتی تمدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to put out or stretch out (an arm, hand, or other part of the body).
مترادف: outstretch, reach out, stretch
متضاد: retract, withdraw
مشابه: offer, proffer, protrude, spread

- He extended his hand in a gesture of friendship, but the other man refused to take it.
[ترجمه گوگل] او دستش را به نشانه دوستی دراز کرد، اما مرد دیگر از گرفتن آن امتناع کرد
[ترجمه ترگمان] دست خود را به نشانه دوستی دراز کرد، اما مرد دیگر آن را قبول نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The turtle extended its neck to catch its prey.
[ترجمه گوگل] لاک پشت گردنش را دراز کرد تا شکارش را بگیرد
[ترجمه ترگمان] لاک پشت گردنش را دراز کرد تا طعمه خود را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The injury made it impossible for me to fully extend my leg.
[ترجمه Hamed] آسیب باعث شد که قادر به دراز کردن کامل پایم نباشم .
|
[ترجمه گوگل] مصدومیت باعث شد نتوانم پایم را به طور کامل دراز کنم
[ترجمه ترگمان] جراحت باعث شد که من به طور کامل پایم را دراز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to stretch out over a gap.
مترادف: project, protrude, span, stretch
مشابه: overhang

- They will extend the highway over this part of the river.
[ترجمه گوگل] آنها بزرگراه را بر روی این قسمت از رودخانه گسترش خواهند داد
[ترجمه ترگمان] آن ها بزرگراه را بر روی این قسمت از رودخانه گسترش خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to give or offer openly (good wishes, offers of help or invitation, congratulations, or the like).
مترادف: offer, proffer, tender
متضاد: retract
مشابه: pay, present, propose, volunteer

- I hope you'll extend my condolences to your family.
[ترجمه گوگل] امیدوارم به خانواده محترمتان تسلیت عرض کنید
[ترجمه ترگمان] امیدوارم به خانواده شما تسلیت عرض کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The head of the company extended the offer to her personally.
[ترجمه kd] خودِ رئیس شرکت به او پیشنهاد داد.
|
[ترجمه گوگل] رئیس شرکت این پیشنهاد را شخصاً به او تعمیم داد
[ترجمه ترگمان] رئیس شرکت پیشنهاد او را شخصا تمدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to make fuller or more comprehensive, as by developing or expanding.
مترادف: broaden, enlarge, expand, widen
متضاد: abridge, narrow
مشابه: butt, carry, develop, enhance, increase, magnify, maximize, piece

- The company extended the offer so that more types of people could take advantage of it.
[ترجمه Hamed] این شرکت، فروش را تمدید کرد تا طیف بیشتری از مردم از آن بهره مند شوند.
|
[ترجمه گوگل] این شرکت این پیشنهاد را تمدید کرد تا افراد بیشتری بتوانند از آن استفاده کنند
[ترجمه ترگمان] این شرکت این پیشنهاد را تمدید کرد تا انواع بیشتری از مردم بتوانند از آن بهره مند شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He thinks I should extend my insurance coverage to include collision.
[ترجمه گوگل] او فکر می‌کند که باید پوشش بیمه‌ام را برای تصادف تمدید کنم
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که باید پوشش بیمه خود را گسترش دهم تا شامل برخورد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: extendible (extendable) (adj.), extender (n.)
(1) تعریف: to reach or stretch over an area.
مترادف: run, stretch
مشابه: carry, come, continue, go, range, reach, sprawl, spread, sweep

- This farm extends for many miles in that direction.
[ترجمه گوگل] این مزرعه کیلومترها در آن جهت امتداد دارد
[ترجمه ترگمان] این مزرعه کیلومترها در این مسیر گسترده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become or be made longer in size or duration.
مترادف: continue, elongate, enlarge, expand, increase, lengthen, stretch
متضاد: shorten
مشابه: proceed, reach, spread

- This table extends so that it can seat twelve people.
[ترجمه گوگل] این میز به گونه ای گسترش می یابد که می تواند دوازده نفر را در خود جای دهد
[ترجمه ترگمان] این میز به طوری که بتواند دوازده نفر را جا دهد، گسترده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This part of the sofa extends to make a bed.
[ترجمه گوگل] این قسمت از مبل امتداد می یابد تا یک تخت را بسازد
[ترجمه ترگمان] این قسمت از مبل دراز کشیده تا بستری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to last or continue
مترادف: continue, last

- This promotional offer will extend through January.
[ترجمه گوگل] این پیشنهاد تبلیغاتی تا ژانویه ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان] این پیشنهاد تبلیغاتی تا ژانویه ادامه خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Although no longer in politics, his influence has extended for many years.
[ترجمه گوگل] اگرچه دیگر در سیاست نیست، اما نفوذ او سال هاست که گسترش یافته است
[ترجمه ترگمان] اگرچه دیگر در سیاست نیست، نفوذ او سال ها تمدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to extend the olive branch (to)
از در آشتی در آمدن (با)،پیشنهاد صلح دادن (به)

2. exercise can extend one's life
ورزش می تواند عمر را طولانی کند.

3. he wanted to extend his sway over all of this territory
او می خواست فرمانروایی خود را بر سرتاسر این سرزمین گسترش دهد.

4. they agreed to extend reciprocal previleges to each other's citizens
آنان توافق کردند که به شهروندان یکدیگر امتیازات متقابل بدهند.

5. the government decided to extend aid to those in need
دولت بر آن شد که به نیازمندان کمک کند.

6. they are going to extend the airport's runways
خیال دارند باندهای فرودگاه را طولانی تر کنند.

7. team members were asked to extend themselves
از بازیکنان تیم خواسته شد که بیشترین سعی خود را بکنند.

8. We are very happy to extend to you our utmost congratulations on your finishing your college course so successfully. May you enter a more successful life and the future years bring you continued happiness.
[ترجمه kd] ما بسیار خرسندیم که به خاطر اتمام موفقیت آمیز دوره دانشجوییتان از صمیم قلب به شما تبریک بگوییم. امید که وارد زندگی موفق تری شوید و سالهای آینده برای شما شادی مستمر به ارمغان بیاورد.
|
[ترجمه گوگل]ما بسیار خوشحالیم که به شما تبریک می گوییم که دوره دانشگاهی خود را با موفقیت به پایان رساندید باشد که وارد زندگی موفق تری شوید و سال های آینده برای شما شادی مداوم به همراه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ما بسیار خوشحال هستیم که به شما تبریک می گوییم و به شما تبریک می گویم که دوره کالج شما را با موفقیت تمام خواهد کرد ممکن است شما وارد یک زندگی موفق تر شوید و سال های آینده شما را به شادی و شادی تبدیل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Theoretically, a line can extend into infinity.
[ترجمه گوگل]از نظر تئوری، یک خط می تواند تا بی نهایت گسترش یابد
[ترجمه ترگمان]از لحاظ تئوری، یک خط می تواند تا بی نهایت امتداد یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can you extend your visit a few days longer?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید بازدید خود را چند روز دیگر تمدید کنید؟
[ترجمه ترگمان]می توانی چند روز دیگر به ملاقات خودت ادامه بدهی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There are plans to extend the no-smoking area.
[ترجمه گوگل]برنامه هایی برای گسترش منطقه ممنوعه سیگار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای گسترش منطقه بدون سیگار وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I extend my best wishes for your career. As a HR expert, your guidance will help the team in America. They have got the right person for the position. Wish you a smooth sailing ahead and a path full of joy, May all your dreams come true in the future!
[ترجمه گوگل]بهترین آرزوها را برای حرفه شما دارم به عنوان یک متخصص منابع انسانی، راهنمایی شما به تیم در آمریکا کمک خواهد کرد آنها فرد مناسبی را برای این موقعیت انتخاب کرده اند برای شما آرزوی سفری آرام و مسیری پر از شادی دارم، باشد که همه رویاهای شما در آینده محقق شوند!
[ترجمه ترگمان]من بهترین آرزوهای خود را برای شغل شما شرح می دهم راهنمای شما به عنوان یک متخصص منابع انسانی به تیم در آمریکا کمک خواهد کرد آن ها شخص مناسبی برای این شغل پیدا کرده اند بهترین ها را برای شما آرزو کنید که یک حرکت آرام و یک مسیر پر از شادی داشته باشید، ممکن است تمام رویاهای شما در آینده تحقق یابند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An actor has to build a character and extend his own emotional repertoire.
[ترجمه گوگل]یک بازیگر باید یک شخصیت بسازد و کارنامه احساسی خود را گسترش دهد
[ترجمه ترگمان]یک بازیگر باید شخصیت خود را بسازد و مجموعه احساسی خود را گسترش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Please extend my wishes of good luck to your family.
[ترجمه kd] لطفا آرزوی من برای موفقیت را به عرض خانوادتون برسانید.
|
[ترجمه گوگل]خواهش می کنم برای خانواده شما آرزوی موفقیت دارم
[ترجمه ترگمان]لطفا آرزوی موفقیت من نسبت به خانواده تون رو بکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her visit will extend from Monday to Thursday.
[ترجمه گوگل]بازدید او از دوشنبه تا پنجشنبه ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]دیدار او از دوشنبه تا پنجشنبه افزایش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We shall do whatever we can to extend our service.
[ترجمه گوگل]ما هر کاری که بتوانیم برای گسترش خدمات خود انجام خواهیم داد
[ترجمه ترگمان]ما هر کاری از دستمان بربیاید انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Management have agreed to extend the deadline.
[ترجمه گوگل]مدیریت با تمدید این مهلت موافقت کرده است
[ترجمه ترگمان]مدیریت با تمدید مهلت موافقت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I want to extend my personal.
[ترجمه kd] می خوام ظرفیتم رو افزایش بدم.
|
[ترجمه گوگل]من می خواهم شخصی خود را گسترش دهم
[ترجمه ترگمان] من می خوام شخصی ام رو گسترش بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Next year we will greatly extend the range of goods that we sell.
[ترجمه گوگل]سال آینده ما دامنه کالاهایی را که می فروشیم تا حد زیادی گسترش خواهیم داد
[ترجمه ترگمان]سال آینده، ما میزان کالاهایی که می فروشیم را به میزان زیادی گسترش خواهیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. We extend our greetings to you and thank you for listening to us.
[ترجمه گوگل]ما به شما سلام می کنیم و از اینکه به صحبت های ما گوش دادید سپاسگزاریم
[ترجمه ترگمان]ما به شما احترام می گذاریم و از شما برای گوش دادن به ما تشکر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگ کردن (فعل)
gross, aggrandize, enlarge, magnify, maximize, heave, amplify, nurture, dilate, distend, extend

منبسط کردن (فعل)
amplify, stretch, expand, broaden, dilate, distend, extend

ادامه دادن (فعل)
further, run, bring on, keep, maintain, continue, hang on, carry on, extend, hold over, run on

رساندن (فعل)
give, convey, supply, put in, impart, forward, transmit, broadcast, imply, understand, extend

دراز کردن (فعل)
streak, extend, porrect, crane, lengthen, elongate, protract, prolong, prolongate

توسعه دادن (فعل)
increase, enlarge, expand, develop, extend, outstretch

طولانی کردن (فعل)
stretch, extend, imp, lengthen, elongate, prolong, prolongate, draw out, stretch out

طول دادن (فعل)
extend, protract, prolong, draw out

تمدید کردن (فعل)
extend, prorogate

تخصصی

[حسابداری] تمدید کردن
[حقوق] تمدید کردن، ادامه دادن، توسعه دادن، تعمیم دادن، بسط دادن
[نساجی] امتداد داشتن - ممتد- پیوسته
[ریاضیات] استفاده دادن، محدود بودن، تعمیم دادن، گستردن، وسعت دادن، قابل گسترش است، امتداد دادن، عمومیت دادن، بسط دادن، گسترش دادن، توسعه دادن، تعمیم دادن، وسعت دادن، کشیدن در امتداد ... قرار داشتن

انگلیسی به انگلیسی

• stretch, pull out to its greatest possible length; enlarge, lengthen; give, bestow; reach out
if something extends for a particular distance, it continues for that distance.
if an object extends from a surface, it sticks out from it.
if an event or activity extends for a period of time, it continues for that time.
if a situation extends to particular people or things, it includes or affects them.
if you extend something, you make it bigger, or make it last longer or include more.
if you extend a part of your body, you straighten it or stretch it out.
to extend an offer or invitation to someone means to make it; a formal use.
see also extended.

پیشنهاد کاربران

گسترش دادن
مثال: They decided to extend the deadline for the project.
آن ها تصمیم گرفتند مهلت پروژه را گسترش دهند.
در برنامه نویسی معادل inherit به معنای ارث بری است.
به تفصیل آوردن، به تفصیل بیان کردن
extend ( v ) ( ɪkˈstɛnd ) =to make sth longer or larger, e. g. to extend a fence. to extend a deadline. extended ( adj ) , extendable ( adj ) , extensive ( adj ) , extensively ( adv )
extend
شامل شدن، قابل اجرا بودن
• [ no obj. ] ( extend to ) be applicable to: her generosity did not extend to all adults.
extend a/ ( one's ) hand
1. To reach toward someone in order to shake hands.
He extended his hand once we agreed on the terms, and I shook it firmly.
2. To make a gesture or declaration of welcome, amity, goodwill, etc. ( to someone ) .
...
[مشاهده متن کامل]

Ultimately, we are all football fans, so I always extend a hand in friendship to my opponents and their supporters.
3. To offer one's support or assistance ( to someone ) .
The entire community has extended their hand to help us recover from this devastating tragedy.
The country was quick to extend a hand when its neighbor to the North needed an ally.

تعمیم دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : extend
✅️ اسم ( noun ) : extension / extensiveness
✅️ صفت ( adjective ) : extensive / extendable / extended
✅️ قید ( adverb ) : extensively
تمدید کردن
استخراج _ برسی جامع و دقیق جهت بازیابی تمام اطلاعات مرتبط
در حالت دراز کِش قرار دادن یا قرار گرفتن
پیشرفت واکنش
Extend
توسعه دادن ( معنوی )
گسترش دادن ( معنوی )
Expand
توسعه دادن ( فیزیکی )
گسترش دادن ( فیزیکی )
British Coal is planning to extend its operations in Wales.
چون extendآورده یعنی از قبل در ولز بوده اند فقط به عملیاتشان اضافه می کنند
...
[مشاهده متن کامل]

ولی اگرexpandبود یعنی تازه وارد ولز شده اند و دارند شعبه اضافه می کنند
We can extend our insurance cover to travel abroad.
ما می توانیم پوشش بیمه مان را برای مسافرتهای خارجی گسترش ( معنوی ) دهیم ( extend )
ولیمی توانیم شعب بیمه ( ساختمانهای بیمه مان ) رادرکشورهای خارجی گسترش ( فیزیکی ) دهیمexpand
The proposed law would extend health insurance to all children
بیمه سلامت برای همه بچه ها توسعه ( معنوی ) می یابد ( extend )
ولی شعب بیمه ( ساختمان بیمه ) توسعه ی فیزیکی می یابد ( expan

معنی � باز کردن ، از هم باز کردن � هم میده.
North Americans extend all ten fingers for ten.
کشش دادن ( درمورد عضلات حین انجام فعالیت های ورزشی )
بسیاری از معنی های این لغت گفته شد اما ییکی از معنی هایش مورد بررسی قرار نگرفت:
To increase the number of points, games etc by which one person or team is ahead of other competitors. . . .
در اینجا به معنای پیشتاز بودن است ( در رقابت ) , جلو بودن
...
[مشاهده متن کامل]

MNU extended their lead at the top of the table to 10 points. .

تمدید کردن
Her visa was extended ویزای او تمدید شد.
Management have agreed to extend the deadline.
مدیریت موافقت کرده است که تمدید کند ضرب الاجل را
Some of our courses extend over two years.
...
[مشاهده متن کامل]

بعضی از دوره های ما بیش از ۲سال تمدید شدند
The government has extended the ban on the import of beef until June
دولت تمدید کرده است ممنوعیت واردات گوشت گاو را تا ماه ژوین

تسری پیدا کردن
۱ - بسط دادن، طولانی یا بزرگ کردن [از لحاظ اندازه]
۲ - طولانی کردن یا بسط دادن [از لحاظ زمانی]
۳ - گسترش دادن
۴ - شامل شدن
۵ - پوشش دادن
۶ - کشیدن، کش دادن درازا کردن
۷ - کشیدن اعضای بدن به منظور رسیدن به چیزی
...
[مشاهده متن کامل]

۸ - ارزانی داشتن، دادن، تقدیم کردن، ارائه دادن
۹ - تلاش خود را بکار گرفتن، سخت کوشیدن

به عرض رساندن، عارض شدن
زمینه
To any extend: در هر زمینه ای
My thanks to my dear colleagues and commenrts extended to me at all stages.
به اشتراک گذاشتن نظراتشان بامن
( To share sth with someone )
اُستَنیدَن.
اندازه . . حد
رسیدن
دست پیداکردن یا همون دست یافتن
دست پیدا کردن
در ادامه، در امتداد چیزی قرار گرفتن
افزایش دادن
توسعه دادن
بسط دادن
قصد
اضافی، الحاقی
extend ( verb ) = گسترش دادن، افزایش دادن، بزرگتر کردن، امتداد دادن، بسط دادن، توسعه دادن، تعمیم یافتن یا دادن، کش دادن، تمدید کردن یا شدن، پهن کردن ( گستراندن ) ، مبلغ کل را روی فاکتور نوشتن ( ضرب بهای هر کالا یا محصول در تعدادشان ) ، دراز کردن یا کشیدن، از هم باز کردن، به خود فشار آوردن، به طول انجامیدن، سخت کوشیدن، طولانی تر کردن، وسعت یافتن
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - They've extended their range of products.
آنها دامنه محصولاتشان را گسترش داده اند.
2 - We have plans to extend our house.
ما برنامه هایی برای تمدید خانه خود داریم. /ما قصد داریم خانه مان را بزرگتر کنیم.
3 - We're planning to extend our publishing of children's books.
ما برنامه داریم میزان انتشار کتاب های کودک را افزایش دهیم.
4 - I need to extend my visa
من نیاز به تمدید ویزا دارم
5 - They have extended the deadline by one week.
آنها مهلت را یک هفته تمدید کرده اند.

برای کاری تلاش زیاد کردن
حد ، گستره ، قلمرو
پهنا، گستره، وسعت، وسع، طول، میزان، اندازه
شامل شدن
تداوم
Dendrites
Multiple short fibers that extend from the neuron's cell body and receive information from other neurons or sensory receptor cells.
در این جا به معنای بیرون آمدن است.
ادامه یافتن، امتداد داشتن، گسترش یافتن
رسیدن تا
گستره
تبدیل شدن
( بانکداری ) به حساب کسی منظور /اعمال کردن
تصاحب
مالکیت
protract
prolong
گسترش دادن
تقدیم کردن، ارائه دادن یا کردن
عمومیت دادن
تعمیم دادن
بسط و توسعه دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٨)

بپرس