explanatory


معنی: توضیحی، روشنگر، بیانگر، شرحی
معانی دیگر: بیانی، توجیهی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: serving to clarify or explain.
متضاد: obfuscatory

- The book has explanatory notes at the bottom of many of the pages.
[ترجمه گوگل] این کتاب دارای نکات توضیحی در انتهای بسیاری از صفحات است
[ترجمه ترگمان] این کتاب یادداشت های توضیحی در پایین بسیاری از صفحات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his explanatory comments on the text of shakespeare
تفسیرهای روشنگرانه ی او درباره ی متن شکسپیر

2. There are some explanatory notes at the end of the chapter.
[ترجمه گوگل]چند نکته توضیحی در پایان فصل آمده است
[ترجمه ترگمان]در پایان این بخش برخی از نکات توضیحی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. With respect to your enquiry, I enclose an explanatory leaflet.
[ترجمه گوگل]با توجه به سؤال شما، من یک جزوه توضیحی را ضمیمه می کنم
[ترجمه ترگمان]با توجه به پرس و جو من یک بروشور توضیحی به او دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. See explanatory notes at the foot of this page.
[ترجمه گوگل]به یادداشت های توضیحی در پای این صفحه مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]برای دیدن یادداشت های توضیحی در پای این صفحه مراجعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There are explanatory notes at the end of each chapter.
[ترجمه گوگل]در پایان هر فصل نکات توضیحی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در پایان هر بخش یادداشت های توضیحی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are explanatory notes at the back of the book.
[ترجمه گوگل]یادداشت های توضیحی در پشت کتاب آمده است
[ترجمه ترگمان]در پشت کتاب یادداشت های توضیحی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There are explanatory notes with the diagram.
[ترجمه گوگل]نکات توضیحی همراه با نمودار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در این نمودار نکات توضیحی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These statements are accompanied by a series of explanatory notes.
[ترجمه گوگل]این اظهارات با یک سری نکات توضیحی همراه است
[ترجمه ترگمان]این اظهارات با مجموعه ای از یادداشت های توضیحی همراه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In short, they have an explanatory rhetoric at their command.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، آنها یک لفاظی توضیحی در دستور کار خود دارند
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، آن ها an توضیحی در دستور خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Further, no one explanatory system is valid for dealing with all patients.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، هیچ سیستم توضیحی برای برخورد با همه بیماران معتبر نیست
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، هیچ سیستم توضیحی برای مقابله با همه بیماران معتبر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In a crucial explanatory passage the narrator tells us: This marks a great step in Lok's intellectual development.
[ترجمه گوگل]راوی در یک قطعه توضیحی مهم به ما می گوید: این گام بزرگی در رشد فکری لوک است
[ترجمه ترگمان]در یک متن توضیحی حیاتی، راوی به ما می گوید: این گام بزرگی در توسعه فکری لاک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A major factor with significant explanatory power for both participation and intensity is the leisure orientation of the consumer.
[ترجمه گوگل]عامل اصلی با قدرت توضیحی قابل توجهی هم برای مشارکت و هم برای شدت، جهت گیری اوقات فراغت مصرف کننده است
[ترجمه ترگمان]عامل اصلی با قدرت توضیحی قابل توجه برای مشارکت و شدت، جهت گیری تفریحی مصرف کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is particularly useful for adding explanatory graphs to otherwise incomprehensible sets of figures before printing out.
[ترجمه گوگل]این به ویژه برای افزودن نمودارهای توضیحی به مجموعه های غیرقابل درک از شکل ها قبل از چاپ مفید است
[ترجمه ترگمان]این به خصوص برای اضافه کردن نمودارهای توضیحی به مجموعه های غیرقابل درک اشکال قبل از چاپ مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Details of the Scheme are outlined in the explanatory leaflet which you will receive in due course.
[ترجمه گوگل]جزئیات طرح در بروشور توضیحی که در زمان مناسب دریافت خواهید کرد مشخص شده است
[ترجمه ترگمان]جزئیات طرح در بخش توضیحی که شما در مسیر خود دریافت خواهید کرد، مشخص شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But with no explanatory signposting from the director, his update becomes a source of irritation rather than enlightenment.
[ترجمه گوگل]اما بدون هیچ نشانه توضیحی از سوی کارگردان، به روز رسانی او به جای روشنگری، منبعی برای آزردگی است
[ترجمه ترگمان]اما با هیچ توضیحی توضیحی از سوی کارگردان، به روز رسانی او به جای روشن کردن روشن گری، به منشا عصبانیت تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توضیحی (صفت)
expositive, expository, explanatory

روشنگر (صفت)
illustrative, explanatory

بیانگر (صفت)
explanatory

شرحی (صفت)
explanatory, interpretive, interpretative

انگلیسی به انگلیسی

• explicative, elucidative, illustrative, descriptive
something that is explanatory explains something by giving details about it.

پیشنهاد کاربران

توضیحی. تشریحی. تبیینی
مثال:
his explanatory comments on the text of Shakespeare
تفسیرهای تبیینی او درباره متن شکسپیر
تلفظ این واژه در بریتانیایی و آمریکایی با هم متفاوت است:
اِکس پلَنِ تُری / 🇺🇸 US/ɪkˈspl�n. ə. tɔːr. i
اِکس پلَنِچ ری / 🇬🇧 UK/ɪkˈspl�n. ə. tər. i
توصیفی
The video is short but very explanatory:
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : explain
✅️ اسم ( noun ) : explanation
✅️ صفت ( adjective ) : explanatory
✅️ قید ( adverb ) : explanatorily
متبین
تبیین
در رگرسیون میتونه به معنی ( متغییر X ) مستقل یا پیشگو یا رگرسیونی گفته بشود.
گویا
گاهی مترادف با prefatory است به معنای مقدماتی، اولیه

تبیین گرانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس