expansion

/ɪkˈspæn.tʃən//ɪkˈspæn.tʃən/

معنی: بسط، توسعه، انبساط، خاصیت انبساط و گسترش
معانی دیگر: گسترش، اتساع، فراخش، گشادشدگی، گشادی، فراخی، فراخیدگی، واتنش، فراخندگی، (هر چیز گسترده یا منبسط شده) مبسوط، منبسط، متسع، (ریاضی) فزونی، میزان گسترش، (موضوع را) پروراندن، شرح مبسوط، (مکانیک - انبساط بخار آب یا گاز در سیلندر موتور) باز شدن گاز (یا بخار)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of expanding, or the state of being expanded.
متضاد: abridgment, contraction
مشابه: amplification, development, extension, growth, increase, stretch

(2) تعریف: something made larger or more extensive, as a result of expanding.
متضاد: abridgment
مشابه: growth, spread

(3) تعریف: the amount by which something has expanded; increase in size or other dimension.
مشابه: increase

جمله های نمونه

1. finite expansion
بسط با پایان

2. the expansion of a number
بسط یک عدد

3. the expansion of rural cooperatives in iran
گسترش تعاونی های روستایی در ایران

4. the expansion of the country's exports
توسعه ی صادرات کشور

5. the expansion of the wing of a bird
گسترش بال یک پرنده

6. the bewildering expansion of science in the last fifty years
توسعه ی گیج کننده ی علم در پنجاه سال اخیر

7. with the expansion of communication, various races will further mingle
با گسترش ارتباطات نژادهای مختلف آمیزش بیشتری خواهند داشت.

8. the sky's serene expansion
پهنه ی آرامبخش آسمان

9. excessive taxes form a disincentive to industrial expansion
مالیات های زیاد عامل بازدارنده ی توسعه ی صنعتی هستند.

10. after the war, the company embarked on a program of expansion
پس از جنگ شرکت برنامه ای برای گسترش آغاز کرد.

11. During the first phase of expansion staff will move to the new offices.
[ترجمه گوگل]در مرحله اول توسعه کارکنان به دفاتر جدید منتقل خواهند شد
[ترجمه ترگمان]در طول فاز اول، کارکنان به دفاتر جدید حرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The company believes there is scope for expansion in this sector.
[ترجمه گوگل]این شرکت معتقد است که زمینه برای توسعه در این بخش وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این شرکت بر این باور است که دامنه توسعه در این بخش وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The vast expansion in secondary education is putting an enormous strain on the system.
[ترجمه گوگل]گسترش گسترده آموزش متوسطه فشار زیادی بر سیستم وارد می کند
[ترجمه ترگمان]گسترش وسیع در آموزش متوسطه، فشار زیادی بر سیستم وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Poor trading figures put back our plans for expansion.
[ترجمه گوگل]ارقام ضعیف معاملات، برنامه های ما را برای توسعه عقب نشینی می کند
[ترجمه ترگمان]ارقام فروش ضعیف برنامه های خود برای توسعه را کنار گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Expansion into new areas of research is possible.
[ترجمه گوگل]گسترش به حوزه های جدید تحقیق امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]توسعه به حوزه های جدید تحقیقات امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Various problems have put the company's expansion plans into reverse.
[ترجمه گوگل]مشکلات مختلف برنامه های توسعه شرکت را معکوس کرده است
[ترجمه ترگمان]مشکلات مختلفی برنامه های توسعه شرکت را معکوس کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The new digital technology would allow a rapid expansion in the number of TV channels.
[ترجمه گوگل]فناوری دیجیتال جدید امکان گسترش سریع تعداد کانال های تلویزیونی را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]فن آوری دیجیتال جدید اجازه گسترش سریع تعداد کانال های تلویزیونی را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The company has promised wide consultation on its expansion plans.
[ترجمه گوگل]این شرکت قول مشاوره گسترده در مورد برنامه های توسعه خود را داده است
[ترجمه ترگمان]این شرکت وعده مشاوره گسترده در مورد برنامه های توسعه خود را داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بسط (اسم)
amplification, extension, development, expansion, stretch, auxesis, outspread, outstretch

توسعه (اسم)
amplification, increase, enlargement, extension, development, increment, expansion, outreach, outspread

انبساط (اسم)
expansion, pleasure, distension, dilatation

خاصیت انبساط و گسترش (اسم)
expansion

تخصصی

[شیمی] بسط، انبساط، گسترش
[عمران و معماری] انبساط - بسط - گسترش - واتنش - آماس
[کامپیوتر] انبساط، بسط .
[مهندسی گاز] انبساط، توسعه
[زمین شناسی] انبساط
[نساجی] انبساط - گسترش
[ریاضیات] بسط
[پلیمر] انبساط
[آمار] بسط
[آب و خاک] بازشدگی-واگرایی

انگلیسی به انگلیسی

• enlargement, increase, spread; development
expansion is the process of becoming greater in size or amount.

پیشنهاد کاربران

گسترش
مثال: The company is planning an expansion of its business.
این شرکت قصد گسترش کسب و کار خود را دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
توی بازی های ویدیویی Expansion برای محتوای قابل دانلود ( Downloadable Content ) یا DLC استفاده میشه که کاراییش اضافه کردن محتوای جدید ( معمولا محتوای داستانی و منطقه های جدید ) به بازیه
برای ترجمه میشه از:
محتوای گسترش دهنده
بسته الحاقی
استفاده کرد.
[پزشکی] اتساع، انبساط، گسترش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : expand
✅️ اسم ( noun ) : expansion / expanse / expansivity / expansionism / expansionist / expansiveness
✅️ صفت ( adjective ) : expandable / expansionary / expansionist / expansive
✅️ قید ( adverb ) : expansively
develop, increase, get bigger
اشاعه
broadening
بسته به متن کشورگشایی هم میشه گفت
expansion ( شیمی )
واژه مصوب: انبساط
تعریف: افزایش طول یا سطح یا حجم یک جسم بدون تغییر جِرم آن
پلیمر : متورم شدن، منبسط شدن
افزایش و رشد مثلاً
enormous expansion of interest among researchers
افزایش علاقه زیادی میان محققان
گسترش , توسعه
# The recent expansion of science
# The rapid expansion of the software industry
# The exchange rates assisted the firm's expansion
expansion ( noun ) =انبساط، بسط، توسعه، گسترش، افزایش، رشد
Definition =عمل بزرگتر شدن ، وقتی چیزی در اندازه ، دامنه ، مقدار و غیره افزایش می یابد/وقتی یک شرکت ، تجارت و غیره با افتتاح فروشگاه های جدید ، کارخانه ها و غیره بزرگتر و گسترده تر می شوند
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - Expansion occurs when matter is heated
انبساط هنگام گرم شدن ماده رخ می دهد
2 - expansion of the software industry
توسعه صنعت نرم افزار
3 - an expansion in student numbers
افزایش تعداد دانش آموزان
4 - the rapid expansion of cities can cause social and economic problems.
توسعه سریع شهرها می تواند مشکلات اجتماعی و اقتصادی ایجاد کند.
5 - the industry underwent a period of rapid expansion.
صنعت دستخوش یک دوره توسعه سریع شد.
مترادف: Growth

پیشرفت و توسعه
توسعه
They experienced a period of expansion the like of which the world had rarely seen
اونا یه دوره توسعه رو تجربه کردند، چیزی که دنیا به ندرت مشابه اون رو به چشم دیده
افزایش دادن، منبسط شدن ( فعل )
انبساط ( اسم )
Synonym: growth
پیشروی، کشورگشایی
در ریاضی به عملیاتی گفته میشود که پرانتز رو شما حذف می کنید. مثلا:
a ( b c ) = ab ac
تلفظ ش داره
افزایش ( در مورد استفاده با حجم مواد )
رونق * شکوفایی
توسعه طلبی
موضوعی را بسط و گسترش دادن
پیشروی
توسعه - گسترش
وسعت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس