exhilarate


معنی: نشاط دادن، روح بخشیدن، شادمان کردن، خوشی دادن
معانی دیگر: سرحال آوردن، کیفور کردن، سرکیف آوردن، کیف دادن یا داشتن، دلشاد کردن، به وجد آوردن، (بسیار) خوشحال کردن، سرخوش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exhilarates, exhilarating, exhilarated
مشتقات: exhilarated (adj.), exhilarating (adj.), exhilarator (n.)
(1) تعریف: to invigorate or stimulate greatly.
مترادف: invigorate
متضاد: bore, enervate
مشابه: animate, electrify, energize, enthuse, intoxicate, pep up, stimulate, thrill, vitalize

- The brisk mountain air exhilarated the hikers.
[ترجمه راضیه امیرابادی] هوای خنک کوهستان موجب سرحالی کوهنوردان شد
|
[ترجمه گوگل] هوای تند کوه کوهنوردان را به وجد می آورد
[ترجمه ترگمان] هوای خنک کوهستانی در hikers
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make extremely cheerful; gladden greatly.
مترادف: elate, thrill
متضاد: deject, depress, dishearten
مشابه: brighten, cheer up, delight, gladden, uplift

- Scoring the tying goal exhilarated the team.
[ترجمه راضیه] زدن گل تساوی، تیم را هیجان زده کرد
|
[ترجمه گوگل] به ثمر رساندن گل تساوی تیم را به وجد آورد
[ترجمه ترگمان] گل زدن تیم گل تیم را به نشاط آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. We felt exhilarated by our walk along the beach.
[ترجمه گوگل]با قدم زدن در امتداد ساحل احساس شادی کردیم
[ترجمه ترگمان]وقتی در امتداد ساحل قدم می زدیم احساس خوشحالی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The cold weather exhilarated the walkers.
[ترجمه گوگل]هوای سرد گردشگران را به وجد می آورد
[ترجمه ترگمان]هوای سرد و بی روح واکر را شاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We have just got some exhilarating news.
[ترجمه گوگل]به تازگی خبرهای هیجان انگیزی دریافت کرده ایم
[ترجمه ترگمان] خبره ای جالبی داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was exhilarating to be on the road again and his spirits rose.
[ترجمه گوگل]هیجان انگیز بود که دوباره در جاده بود و روحیه اش بالا رفت
[ترجمه ترگمان]خوشحال بود که دوباره در راه است و روحیه اش سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My first parachute jump was an exhilarating experience.
[ترجمه گوگل]اولین پرش با چتر نجات من یک تجربه هیجان انگیز بود
[ترجمه ترگمان]اولین پرش با چترنجات من یک تجربه هیجان انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dan felt strangely exhilarated by the day's events.
[ترجمه گوگل]دن به طرز عجیبی از وقایع آن روز خوشحال شد
[ترجمه ترگمان]دن از وقایع روز به نحو عجیبی ذوق زده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At the end of the race I was exhilarated.
[ترجمه گوگل]در پایان مسابقه من خوشحال شدم
[ترجمه ترگمان]در پایان مسابقه، احساس خوشحالی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He clearly found the physical exertion exhilarating.
[ترجمه گوگل]او به وضوح تلاش بدنی را نشاط آور می دانست
[ترجمه ترگمان]اون مشخصا فعالیت فیزیکی و نشاط فیزیکی رو پیدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I felt exhilarated after a morning of skiing.
[ترجمه گوگل]بعد از یک صبح اسکی احساس نشاط کردم
[ترجمه ترگمان]بعد از یک روز اسکی، احساس خوشحالی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our first parachute jump was an exhilarating experience.
[ترجمه گوگل]اولین پرش با چتر نجات ما یک تجربه هیجان انگیز بود
[ترجمه ترگمان]اولین پرش با چترنجات ما یک تجربه هیجان انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I felt very exhilarated after my day at the ocean.
[ترجمه گوگل]بعد از روزی که در اقیانوس بودم، احساس خوشحالی زیادی کردم
[ترجمه ترگمان]بعد از روزم توی اقیانوس احساس خوشحالی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Speed had always exhilarated him.
[ترجمه گوگل]سرعت همیشه او را به وجد آورده بود
[ترجمه ترگمان]سرعت همیشه او را خوشحال کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Winners take time to relish their work, knowing that scaling the mountain is what makes the view from the top so exhilarating. Denis Waitley
[ترجمه گوگل]برندگان زمان می‌گذارند تا از کار خود لذت ببرند، زیرا می‌دانند که بالا رفتن از کوه چیزی است که منظره از بالای آن را بسیار هیجان‌انگیز می‌کند دنیس ویتلی
[ترجمه ترگمان]برنده ها زمان می برند تا از کار خود لذت ببرند، چون می دانند که مقیاس بندی از کوه چیزی است که باعث می شود منظره از بالای آن بسیار هیجان انگیز شود دنیس Waitley
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I couldn't help contrast the boredom with United's exhilarating 4-3 encounter with Liverpool some years back, also in Belfast.
[ترجمه گوگل]من نمی‌توانستم در تقابل با کسالت با رویارویی هیجان‌انگیز 4-3 یونایتد با لیورپول چند سال پیش، آن هم در بلفاست، مقابله کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانستم به مقایسه کسالت با تیم exhilarating exhilarating ۴ - ۳ همراه با لیورپول در چند سال گذشته در بلفاست کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشاط دادن (فعل)
elevate, exhilarate

روح بخشیدن (فعل)
enliven, invigorate, quicken, exhilarate

شادمان کردن (فعل)
exhilarate

خوشی دادن (فعل)
joy, gladden, humor, exhilarate, humour

انگلیسی به انگلیسی

• cheer up, make lively or happy, excite
if you are exhilarated by something, you feel great happiness and excitement.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : exhilarate
اسم ( noun ) : exhilaration
صفت ( adjective ) : exhilarated / exhilarating
قید ( adverb ) : _
به وجد آوردن
روح بخشیدن
هیجان زده

بپرس