estuary

/ˈest͡ʃuːˌeri//ˈest͡ʃʊəri/

معنی: مدخل، خور
معانی دیگر: (دهانه ی رودخانه به ویژه جایی که آب شور دریا با آب شیرین رودخانه آمیخته می شود) کشندان، مصب، دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: estuaries
مشتقات: estuarial (adj.)
(1) تعریف: the wide part of a river's lower end, where it meets the tides of the sea.

(2) تعریف: an inlet of the sea that meets a river's lower end.

جمله های نمونه

1. We moored in the estuary, waiting for high tide.
[ترجمه گوگل]در خور لنگر انداختیم و منتظر جزر و مد بودیم
[ترجمه ترگمان]در مصب رودخانه لنگر انداختیم و منتظر جزر و مد دریا بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. At low tide in the estuary, cows graze on the marshes.
[ترجمه گوگل]در هنگام جزر در خور، گاوها در باتلاق ها چرا می کنند
[ترجمه ترگمان]در جزر و مد در مصب، گاوها روی مرداب ها می نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Medway estuary is recognized internationally as a conservation area.
[ترجمه گوگل]مصب مدوی در سطح بین المللی به عنوان یک منطقه حفاظت شده شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]The در سطح بین المللی به عنوان منطقه حفاظت شده شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We live near the Thames estuary.
[ترجمه گوگل]ما در نزدیکی خور تیمز زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]در کنار رودخانه تیمز زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The river opens up suddenly into a broad estuary.
[ترجمه گوگل]رودخانه ناگهان به یک مصب وسیع باز می شود
[ترجمه ترگمان]رودخانه ناگهان به صورت مصب پهنی گشوده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The ship has touched bottom, the estuary must be shallower than we thought.
[ترجمه گوگل]کشتی به پایین رسیده است، خور باید کم عمق تر از آن چیزی باشد که فکر می کردیم
[ترجمه ترگمان]کشتی به پایین دست یافته است، مصب must از آن چیزی است که ما فکر می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The stream debouches into the estuary.
[ترجمه گوگل]نهر به خور فرو می رود
[ترجمه ترگمان]نهر به مصب رود سرازیر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. At this point the river widens into an estuary.
[ترجمه گوگل]در این نقطه، رودخانه به یک مصب عریض می شود
[ترجمه ترگمان]در این نقطه، رودخانه تبدیل به مصب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And the estuary is beautiful, with mountain ranges rising on each side.
[ترجمه گوگل]و مصب آن زیباست و از هر طرف رشته کوه هایی سر برافراشته است
[ترجمه ترگمان]و دهانه زیبا است، با دامنه های کوه که در هر طرف بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Mawddach Estuary has a rich variety of wetland and woodland habitats attracting a wide range of different species.
[ترجمه گوگل]خور ماوداخ دارای تنوع غنی از زیستگاه های تالابی و جنگلی است که طیف وسیعی از گونه های مختلف را به خود جذب می کند
[ترجمه ترگمان]The Estuary دارای تنوع غنی از زیستگاه های wetland و جنگلی است که گستره وسیعی از گونه های مختلف را به خود جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His embankment across the Glaslyn estuary was completed in 1811 amidst much rejoicing and ox-roasting, only to collapse the following year.
[ترجمه گوگل]خاکریز او در سراسر خور گلاسلین در سال 1811 در میان شادی و سرخوشی بسیار کامل شد، اما در سال بعد فرو ریخت
[ترجمه ترگمان]در آنجا، در سال ۱۸۱۱ در میان شادمانی و کباب کردن گاو و کباب کردن گاو، خاکریزی کامل به پایان رسید، و تنها در سال بعد ویران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She usually builds on the shores of an estuary and there she sits devotedly, seldom leaving the nest.
[ترجمه گوگل]او معمولاً در سواحل خور می‌سازد و در آنجا با فداکاری می‌نشیند و به ندرت لانه را ترک می‌کند
[ترجمه ترگمان]او معمولا بر ساحل دهانه یک دهانه بنا می کند، و او صمیمانه می نشیند، و به ندرت لانه را ترک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Just the other side of the Humber estuary another long distance path heads through the flat lands of the Lincolnshire Wolds.
[ترجمه گوگل]درست در سمت دیگر خور هامبر، مسیر طولانی دیگری از طریق زمین های هموار Lincolnshire Wolds می گذرد
[ترجمه ترگمان]درست در طرف دیگر رودخانه humber، سر راه طولانی دیگری در زمین های مسطح لینکلن شایر قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. About midnight the wind freshened from the estuary, rustling the hawthorn in the hedgerow round the churchyard.
[ترجمه گوگل]حدود نیمه شب باد از خور تازه شد و زالزالک را در پرچین اطراف حیاط کلیسا خش خش کرد
[ترجمه ترگمان]حدود نیمه شب، باد از مصب freshened و بوته های خار را در پرچین حیاط کلیسا به صدا درمی آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدخل (اسم)
access, entry, portal, entrance, gateway, gate, entree, mouth, firth, estuary, foreword, ostium

خور (اسم)
bay, inlet, cove, firth, estuary, gulf

تخصصی

[عمران و معماری] مصب - شارگاه - کشندان - دهانه
[زمین شناسی] خلیج دهانه ای توده ای نیمه محصور از آب های ساحلی در مکانی که آب دریا با آب های شیرین مخلوط می شود. مدخل قیف مانند ورودی رودخانه به دریا که بر اثر بالا آمدن سطح دریا یا فرونشینی زمین سیلابی دهانه رودخانه ساخته شده است.
[خاک شناسی] دهانه رودخانه
[آب و خاک] شارگاه، ورودی آبراهه، مصب

انگلیسی به انگلیسی

• place where the river current meets the sea tide (as in the mouth of a river)
an estuary is the wide part of a river where it joins the sea.

پیشنهاد کاربران

خلیج - دهانه
مصب ( محل تلاقی رودخانه با دریا )
پای رود
خور
محل ورود رودخانه به دریا

بپرس