estate

/əˈsteɪt//ɪˈsteɪt/

معنی: علاقه، دسته، دارایی، حالت، طبقه، وضعیت، مملکت، ملک، املاک، اموال
معانی دیگر: وضع، هنجار، نهشت، چگونگی، نهاد، رتبه، شان، مرتبه، زینه، (در اروپای قرون وسطی) هر یک از سه طبقه ی عمده ی اجتماعی: کشیشان، اشراف و سوداگران، سرمایه، مایملک، زمین و ساختمان، داروندار، ماترک، ارثیه، مرده ریگ، مانداک، (با: in) بخشیدن، اعطا کردن، دادن، (انگلیس - زمین بزرگی که روی آن خانه سازی یا کارخانه سازی شده است) شهرک، منطقه ی صنعتی، (قدیمی) زرق و برق، طمطراق، نمایش شکوه و جلال، کروفر، (حقوق) نوع مالکیت، چگونگی مالکیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a landed property, usu. large and having a sizable house connected to it.

- She comes from a wealthy family who live on a magnificent estate.
[ترجمه گوگل] او از خانواده ای ثروتمند می آید که در یک ملک باشکوه زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] او از خانواده ای ثروتمند است که در ملک باشکوه زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As a young man, he was a servant on an estate.
[ترجمه معصومه حاجی پور] او در هیئت یه مرد جوان، خدمتکار عمارت بود.
|
[ترجمه گوگل] در جوانی در یک ملک خدمتکار بود
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک جوان، او خدمتکار ملک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Most of these estates were granted to nobles by the king.
[ترجمه گوگل] بیشتر این املاک توسط شاه به اشراف اعطا شد
[ترجمه ترگمان] بیشتر این املاک رو به نجیب زادها واگذار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: all the property of an individual or family, esp. the property left by a deceased person.
مشابه: legacy, property

- His son inherited his entire estate.
[ترجمه گوگل] پسرش کل دارایی او را به ارث برد
[ترجمه ترگمان] پسرش تمام املاک خود را به ارث برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her estate consisted of several properties, some jewelry, and a small amount of cash.
[ترجمه گوگل] دارایی او شامل چندین ملک، مقداری جواهرات و مقدار کمی پول نقد بود
[ترجمه ترگمان] املاک او شامل چندین خاصیت، مقداری جواهر و مقدار کمی پول نقد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: social or economic standing or rank.

- People of such low estate would never have been welcomed there.
[ترجمه گوگل] مردم با چنین سطح پایین هرگز در آنجا مورد استقبال قرار نمی گرفتند
[ترجمه ترگمان] در آنجا مردم چنین املاک و estate هرگز به آن خوشامد نمی گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (chiefly British) a piece of land where the houses or other buildings, often all similar in type, are built together according to a plan; housing development.

جمله های نمونه

1. estate agency
(انگلیس) بنگاه معاملات ملکی (امریکا: real estate agency)

2. estate agent
(انگلیس) دلال معاملات ملکی (امریکا: real estate agent)

3. council estate
ملک متعلق به شهرداری

4. her estate falls to her son
مایملک او به پسرش می رسد.

5. real estate broker
واسطه ی معاملات ملکی

6. industrial estate
(انگلیس) ناحیه ی صنعتی (در حومه ی شهر)

7. a real estate agent
دلال معاملات ملکی

8. a real estate company
بنگاه معاملات ملکی

9. a real estate swindle
گوشبری در معاملات املاک

10. the first estate was the clergy
طبقه ی اول مرکب از روحانیون بود.

11. the low estate of our public schools
وضع بد مدارس دولتی ما

12. he shared his estate among his childeren
اموال خود را میان فرزندانش بخش کرد.

13. to encumber an estate with mortgages
ملکی را در گرو رهن گذاشتن

14. a man of small estate
مردی کم ثروت

15. lands pertaining to an estate
زمین های جزو یک ملک

16. part of the decedent's estate was given to his creditors
بخشی از ماترک شخص متوفی به طلبکاران او داده شد.

17. she owns a large estate in ghamsar
او در قمصر ملک بزرگی دارد.

18. his share of his father's estate
سهم او از اموال پدرش

19. she managed to pass on her estate to her daughter entire
موفق شد که اموال خود را یکجا به دختر خود انتقال بدهد.

20. all he desired was to aggrandize his estate
یگانه آرزوی او توسعه ی املاکش بود.

21. to restore the building to its former estate
عمارت را به شکل سابقش برگرداندن

22. a political message which will appeal to people of every estate
پیام سیاسی که خوشایند مردم کلیه ی طبقات خواهد بود

23. in his absence, his brother is the caretaker of his estate
در غیاب او برادرش سرپرست املاک اوست.

24. The estate was broken up and farmed.
[ترجمه گوگل]املاک شکسته شد و کشاورزی شد
[ترجمه ترگمان]ملک را شکسته و پرورش داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The estate contains 300 new homes, about a third of which are leased to the council.
[ترجمه گوگل]این ملک شامل 300 خانه جدید است که حدود یک سوم آنها به شورا اجاره داده شده است
[ترجمه ترگمان]این ملک شامل ۳۰۰ خانه جدید است که حدود یک سوم آن ها به شورا اجاره شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. An industrial estate will help to promote the business of that city.
[ترجمه گوگل]یک شهرک صنعتی به ترویج تجارت آن شهر کمک می کند
[ترجمه ترگمان]یک شهرک صنعتی به ارتقا کسب وکار آن شهر کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. By investing in real estate, he was one of the richest men in the United States.
[ترجمه گوگل]با سرمایه گذاری در املاک، او یکی از ثروتمندترین مردان ایالات متحده بود
[ترجمه ترگمان]با سرمایه گذاری در املاک و مستغلات، او یکی از ثروتمندترین مردان ایالات متحده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He is a real estate agent.
[ترجمه گوگل]او یک مشاور املاک است
[ترجمه ترگمان]او یک بنگاه معاملات ملکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I left my parents' house, relinquished my estate and my patrimony.
[ترجمه گوگل]خانه پدر و مادرم را ترک کردم، اموال و میراث خود را رها کردم
[ترجمه ترگمان]خانه پدر و مادرم را ترک کردم و از ملک و ارثی که به ارث بردم منصرف شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The executor shared out the estate.
[ترجمه گوگل]مجری ملک را تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان] اون مامور صاحب ملک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

علاقه (اسم)
attachment, affection, interest, sympathy, concern, fondness, penchant, tie, estate, relation, tenure, communication

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

دارایی (اسم)
wealth, thing, possession, belonging, asset, property, finance, estate, weal, holding, fortune, purse

حالت (اسم)
speed, case, grain, situation, status, disposition, trim, temper, temperament, pose, condition, self, fettle, state, estate, attitude, mood, expression, posture, predicament, stance, standing

طبقه (اسم)
sort, kind, degree, grade, race, bed, floor, stage, category, class, estate, stratum, folium, caste, lair, genus, ilk, layer, pigeonhole

وضعیت (اسم)
qualification, case, situation, status, position, condition, estate

مملکت (اسم)
country, estate

ملک (اسم)
dominion, domain, estate, territory, hacienda, realty, fief

املاک (اسم)
estate

اموال (اسم)
estate, real estate

تخصصی

[حقوق] ملک، مجموعه اموال شخص، ماترک، منافع، حق مالکیت
[نساجی] خاصیت

انگلیسی به انگلیسی

• extensive piece of land usually with a large house on it; person's property, wealth, possessions; status, social standing, rank
an estate is a large area of land in the country which is owned by one person or organization.
someone's estate is the money and property they leave when they die.
see also housing estate, industrial estate, real estate, trading estate.

پیشنهاد کاربران

مستغلات
مثال: He inherited a large estate from his grandparents.
از پدربزرگ و مادربزرگش یک مستغلات بزرگ به ارث برد.
دست اندر کار
estate = a large area of land in the country that is owned by a family or an organization and is often used for growing crops or raising animals
یک قطعه زمین به ویژه با مساحت زیاد در حومه شهر ( روستا ) معمولا با یک خانه بزرگ روی آن که متعلق به یک خانواده یا سازمان است و اغلب برای کشت محصولات زراعی یا پرورش حیوانات استفاده می شود.
ماترک، ارث، اموال به جا مانده از متوفی
رسته، نظام ملکی
he took back his estate
بر مبنای کتاب کامن لا به معنای حق مالکیت منافع است:
The tenant's interest in land was known as estate
که خود به دو دسته estate of freehold ( حق مالکیت منافع طِلق ) estate less than freehold تقسیم میشود
ورثه
علاوه بر معانی و کاربردهای ذکر شده، در جامعه شناسی و به طور مشخص تر در بحث ماکس وبر در باره نظام قشربندی فئودالی:
� رسته �
در بحث انواع خودرو به خودروهای استیشن گفته میشود.
ارث
رابطه هم معنی میدهد
به نوعی در مالکیت معنوی زناشویی "رابطه یا پیوند" معنی میدهد
ماترک
املاک و مستغلات
خانه
شهرک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس