established

/əˈstæblɪʃt//ɪˈstæblɪʃt/

معنی: مثبت، مقرر، پا بر جا
معانی دیگر: (adjective) (کلیسا، مذهب) رسمی (adjective) تثبیت شده، ریشه دار، دیرینه، دائمی

جمله های نمونه

1. established art styles
سبک های هنری برقرار

2. established religion
مذهب رسمی

3. an established fact
واقعیت محقق،داده ی فرنودین

4. he established a strong centralized state
او دولت مرکزی نیرومندی را بنیان نهاد.

5. he established the fact that he was not there when the murder occurred
او این واقعیت را اثبات کرد که هنگام ارتکاب قتل آنجا نبوده است.

6. he established the unity of all people upon the belief in god
او همبستگی همه ی مردمان را بر پایه ی اعتقاد به خدا استوار کرد.

7. the established order
ترتیب معمول

8. my father established a school in niasar
پدرم مدرسه ای در نیاسر تاسیس کرد.

9. that book established his fame as a poet
آن کتاب ناموری او را به عنوان شاعر به ثبوت رساند.

10. the allies established a beachhead at normandy
متفقین در نور ماندی سرپلی بر قرار کردند.

11. the eclipse established the truth of einstein's theories
خسوف صحت نظریه ی انشتین را ثابت کرد.

12. the family established itself in a large house
خانواده در منزل بزرگی مستقر شد.

13. a man of established reputation
مردی دارای شهرت پابرجا

14. the first ruler who established a country . . .
نخستین خدیوی که کشور گشود . . .

15. wildlife sanctuaries have been established all along the coast
در سرتاسر کرانه ایمنگاه هایی برای جانوران و گیاهان وحشی به وجود آورده شده است.

16. the college of translation was also established by him
مدرسه ی عالی ترجمه هم توسط او پایه گذاری شد.

17. a proven hypothesis becomes a theory and an established theory becomes a law
فرضیه ی اثبات شده تبدیل می شود به نگره و نگره ی بسیار محقق تبدیل می شود به قانون.

18. at that time, the british authority in india was well established
در آن زمان سلطه ی انگلستان بر هندوستان کاملا استوار شده بود.

19. he primed the pump by pouring in water until the suction was established
او آب در داخل تلمبه ریخت تا عمل مکیدن برقرار شود و تلمبه به کار بیافتد.

20. Butler established ascendancy over his critics.
[ترجمه گوگل]باتلر بر منتقدان خود برتری یافت
[ترجمه ترگمان]باتلر تسلط خود را بر منتقدان خود برقرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The police established his guilt beyond all doubt.
[ترجمه سینا] پلیس جرم او را بی هی هیچ شبهه ای اثبات کرد.
|
[ترجمه گوگل]پلیس بدون شک گناه او را ثابت کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس گناه او را فراتر از هر شک و تردید نهاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. We have established diplomatic relations with many countries.
[ترجمه گوگل]ما با بسیاری از کشورها روابط دیپلماتیک برقرار کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما روابط دیپلماتیک با بسیاری از کشورها برقرار کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The UN has established detailed criteria for who should be allowed to vote.
[ترجمه گوگل]سازمان ملل معیارهای دقیقی را برای افرادی که باید اجازه رای دادن داشته باشند تعیین کرده است
[ترجمه ترگمان]سازمان ملل معیارهای دقیقی برای کسانی که باید اجازه رای دادن داشته باشند را تعیین کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He established an alibi to the charge of murder.
[ترجمه گوگل]او برای اتهام قتل عذرخواهی کرد
[ترجمه ترگمان]اون یه عذر برای متهم به قتل ایجاد کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مثبت (صفت)
affirmative, positive, established

مقرر (صفت)
definite, established, appointed, fixed, settled, determinate

پا بر جا (صفت)
stable, firm, confirmed, established, loyal, fixed, regular, resolute

تخصصی

[حقوق] محرز، معتبر، ثابت شده، تأسیس شده، تشکیل یافته، مستقر

انگلیسی به انگلیسی

• based, founded, firmly settled; recognized, accepted

پیشنهاد کاربران

مرسوم. موجود
Here we provide a detailed overview of mitochondrial transfer techniques - both established and recent - including. . .
کار بر گرامی" setare"
جنابعالی اصل کلام مرا نگرفتید آنجا که گفتم فعل ed دار نمی تواند مصدر فارسی باشه, هدف , ارتقا کیفیت دیکشنری اونهم توسط کاربرانش است و نه مچ گیری از دیگران. به هر حال ممنون از شما که یادآوری کردید ولی باور کنید افعال با قاعده و سه قسمت اونها رو سالها پیش کمی بعداز فراگیری الفبای انگلیسی به من و امثال من یاد دادند در دوم راهنمایی.
...
[مشاهده متن کامل]

آقای ثمری به این نکته توجه نکردند که هر کلمه ای که آخرش به ed ختم میشود لزونآ قسمت سوم فعل نیست بلکه با توجه به جایگاهش ممکن است نقش صفت مفعولی داشته باشد و با توجه به این نکته باید ترجمه شود.
مطرح
شناخته شده
صاحب نام
جا پای سفت ( کسی که جای پاش سفت شده باشه )
( در نقش صفتی: )
پخته / کارکُشته
متاسفانه برخی دوستان گرامی در موقع پیشنهاد معنی کلمات فراموش می کنند که گاهی ما داریم در باره فعلی که آخرش "ed" داره مطلب می نویسیم و چطور ممکنه که معنای قسمت سوم فعل انگلیسی , بشه مصدری در فارسی. در نتیجه
...
[مشاهده متن کامل]
نوشتن معانی مثل مطرح کردن, ثابت کردن و تاسیس کردن غیره نمیتونه درست باشه. درستش :تاسیس شده یا . . . است.

به ثبت رسیده
تشکیل یافته
محرز
مسلم
مستقر، تأسیس شده، مستقر شناخته شده، پذیرفته شده
معروف
مطرح
ثاحب نام
نامی
. مشهور
شهیر
ایجاد شده
معرفی شده
جاری، فعلی، کنونی، متداول، جا افتاده
مثلاً:
( Established policies ) به معنی:
خط مشی های جاری،
سیاست های کنونی
well established جاافتاده ، شناخته شده
I still think it’s interesting that Satoshi ( Bitcoin invertor ) ran Bitcoin as a benevolent dictator in that he mainly often wrote “official” code that was tested by others. This is well in - line with 👁️established👁️ practices in open - source
...
[مشاهده متن کامل]

. . . با شیوه/روال های معمول در ( نرم افزارهای ) open - source

مرسوم
رایج
متداول
To learn facts that prove something is true

جای گرفته
باسابقه
دیرپا
سنتی. مانند Established and new drugs
استقلال یافته
حقیقی
نهادینه شده
پایدار
ثبت شده، مستقر شده
تأسیس
استقراریافته، برقرار، دایر، پاگیر، پاگرفته، جای گرفته، باثبات، محقق، ریشه دار، ریشه گرفته، ریشه دوانده، وضع شده، بنانهاده، پایه ریزی شده، پایه ریخته، پایه گذاری شده، پایه گذاشته، موجود
برقرارشده - ایجاد شده. علوم دامی milk production in an established lactation
تولید شیر در یک شیردهی برقرار شده

تاسیس
ثابت کردن/استدلال کردن
ثابت
مطرح کردن
واثق
معین، تعیین شده
پایه گذاری
جاافتاده
مستقر ( مثلا established institutions به معنی نهادهای مستقر )
استقرار
بنام، مشهور، سرشناس، مورد قبول عام
تشکیل شده
( برند، کارخانه و غیره ) شناخته شده، معروف
توافق رسیدن
ایجاد _ تاسیس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)

بپرس