episodic

/ˌepəˈsɑːdɪk//ˌepɪˈsɒdɪk/

(دارای چندین رویداد فرعی و نیمه مستقل) درون داستان دار، درون داستانی، داستان بخش دار، درون آوادار، درون آوایی، رخدادی، وابسته به واقعه (وقایع)، پر رخداد (episodical هم می گویند)، چندبخشی، چند رویدادی (دارای چندین رویداد که درست باهم هم ساز نیستند)، نامنسجم، بریده بریده، اتفاقی، ضمنی، عارضی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: episodically (adv.)
(1) تعریف: pertaining to or characteristic of an episode.

- The movie is filled with episodic adventures in which the hero faces deadly perils at every turn.
[ترجمه گوگل] این فیلم پر از ماجراهای اپیزودیک است که در آن قهرمان در هر مرحله با خطرات مرگباری روبرو می شود
[ترجمه ترگمان] این فیلم پر از ماجراهایی است که در هر نوبت، در آن چهره های قهرمان، خطرهای مرگبار وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: composed of episodes.

- These episodic dramas can be so addictive.
[ترجمه گوگل] این درام های اپیزودیک می توانند بسیار اعتیادآور باشند
[ترجمه ترگمان] این درام های episodic می توانند خیلی اعتیادآور باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: temporary.

- These dramatic elevations in blood pressure are episodic.
[ترجمه گوگل] این افزایش چشمگیر فشار خون دوره ای است
[ترجمه ترگمان] این ارتفاعات دراماتیک در فشار خون، episodic هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an episodic life
یک زندگی پررخداد

2. this novel is episodic and the various incidents do not hang together well
این رمان دارای قسمت های مختلف است و حوادث گوناگون خوب با هم جور نیستند.

3. Volcanic activity is highly episodic in nature.
[ترجمه گوگل]فعالیت آتشفشانی ماهیت بسیار اپیزودیک دارد
[ترجمه ترگمان]فعالیت های آتشفشانی بسیار episodic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My memories of childhood are hazy and episodic.
[ترجمه گوگل]خاطرات کودکی من مبهم و اپیزودیک است
[ترجمه ترگمان]خاطرات دوران کودکی بسیار مبهم و بسیار مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The film is an episodic account of the effect of the war on a small community.
[ترجمه گوگل]این فیلم روایتی اپیزودیک از تأثیر جنگ بر یک جامعه کوچک است
[ترجمه ترگمان]فیلم داستان episodic از تاثیر جنگ بر یک جامعه کوچک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Nothing is world-wide, but everything is episodic.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز جهانی نیست، اما همه چیز اپیزودیک است
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز کاملا باز نیست، اما همه چیز بی توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most fieldwork is simply episodic, made by an outsider moving in for a period to assess observed social behaviour.
[ترجمه گوگل]بیشتر کارهای میدانی صرفاً اپیزودیک هستند و توسط یک فرد خارجی که برای مدتی برای ارزیابی رفتار اجتماعی مشاهده شده وارد می شود، انجام می شود
[ترجمه ترگمان]اغلب کار عملی simply است، که توسط یک غریبه که در طول یک دوره برای ارزیابی رفتار اجتماعی مشاهده شده در حال حرکت است، صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This illness is characterized by episodic neck pain.
[ترجمه گوگل]این بیماری با گردن درد اپیزودیک مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]این بیماری با درد گردن episodic مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Depositon is usually episodic rather than smoothly continuous.
[ترجمه گوگل]رسوب معمولاً اپیزودیک است و نه پیوسته
[ترجمه ترگمان]Depositon معمولا به جای اینکه به نرمی پیوسته باشد، episodic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The tests included an episodic memory test, in which the patient must correctly remember a list of words.
[ترجمه گوگل]این تست ها شامل یک تست حافظه اپیزودیک بود که در آن بیمار باید لیستی از کلمات را به درستی به خاطر بسپارد
[ترجمه ترگمان]این آزمایش ها شامل یک آزمون حافظه episodic بود که در آن بیمار باید به درستی یک لیست از کلمات را به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bleeding may be continuous but is usually episodic.
[ترجمه گوگل]خونریزی ممکن است مداوم باشد اما معمولاً اپیزودیک است
[ترجمه ترگمان]خونریزی ممکن است پیوسته باشد اما معمولا episodic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Objective To study the episodic memory, semantic memory in maintenance hemodialysis (MHD) patients.
[ترجمه گوگل]هدف مطالعه حافظه اپیزودیک، حافظه معنایی در بیماران همودیالیز نگهدارنده (MHD)
[ترجمه ترگمان]هدف مطالعه حافظه episodic، حافظه معنایی در بیماران تعمیر و نگهداری (MHD)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yet episodic bomb blasts continue, such as the one last November that left 20-year-old Fatima Muhassen Aziz a quadriplegic.
[ترجمه گوگل]با این حال انفجارهای اپیزودیک بمب همچنان ادامه دارد، مانند انفجاری که در نوامبر گذشته، فاطمه محسن عزیز 20 ساله را چهار پلژی کرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، انفجارهای مربوط به انفجار بمب ها، مانند ماه نوامبر گذشته، فاطمه Muhassen عزیز ۲۰ ساله را ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The episodic approach in particular gives Tamblyn and Gellar little space to spread their acting wings.
[ترجمه گوگل]رویکرد اپیزودیک به ویژه به تامبلین و گلار فضای کمی می دهد تا بال های بازیگری خود را باز کنند
[ترجمه ترگمان]این رویکرد episodic به ویژه به Tamblyn و Gellar فضای کمی می دهد تا باله ای acting را گسترش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to an incident or occurrence; occurring periodically; loosely connected
something that is episodic happens at irregular and infrequent intervals; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ناپیوستگی
مقطعی
episodic ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: چندبخشی
تعریف: ویژگی اثر یا فیلم یا برنامه ای تلوزیونی که از نمایش ها یا قسمت های کوتاه و مستقلی تشکیل شده است که معمولاً ارتباط معنایی و مضمونی با یکدیگر دارند
حافظه اپیزودیک یعنی حافظه روایتی یا حافظه سرگذشتی/ روانشناسی
حافظه نا آشکار ( روانشناسی )
رویدادی
دوره ای
رویدادی یا رخدادی

بپرس