enforcement

/enˈfɔːrsmənt//ɪnˈfɔːsmənt/

معنی: انجام، فشار، اجراء
معانی دیگر: اجراء، انجام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or process of enforcing.
مشابه: compulsion

جمله های نمونه

1. law enforcement
اجرای قانون

2. the vigorous enforcement of the laws
اجرای قاطعانه ی قوانین

3. MPs called for tougher enforcement of the existing laws on drugs.
[ترجمه گوگل]نمایندگان مجلس خواستار اجرای سختگیرانه قوانین موجود در مورد مواد مخدر شدند
[ترجمه ترگمان]نمایندگان مجلس خواستار اعمال سخت تر از قوانین موجود در زمینه مواد مخدر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Law enforcement agents intercepted a shipment of drugs from Latin America.
[ترجمه گوگل]ماموران اجرای قانون یک محموله مواد مخدر از آمریکای لاتین را رهگیری کردند
[ترجمه ترگمان]ماموران مجری قانون یک محموله مواد مخدر از آمریکای لاتین را توقیف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The doctors want stricter enforcement of existing laws, such as those banning sales of cigarettes to children.
[ترجمه گوگل]پزشکان خواستار اجرای سختگیرانه قوانین موجود، مانند قوانین ممنوعیت فروش سیگار به کودکان هستند
[ترجمه ترگمان]پزشکان خواستار اعمال سختگیرانه قوانین موجود مانند ممنوعیت فروش سیگار به کودکان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She enjoys a sterling reputation in law enforcement circles and among the community in general.
[ترجمه گوگل]او از شهرت بی نظیری در محافل اجرای قانون و به طور کلی در میان جامعه برخوردار است
[ترجمه ترگمان]وی در محافل مجری قانون و در میان جامعه به طور کلی از شهرت جهانی برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As in other forms of enforcement, deviance which has taken place once is assumed capable of repetition.
[ترجمه گوگل]همانند سایر اشکال تنفیذ، انحرافی که یک بار اتفاق افتاده است، قابل تکرار فرض می شود
[ترجمه ترگمان]همانند دیگر اشکال اعمال، انحراف که زمانی رخ داده است قابلیت تکرار را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Seven senior federal law enforcement officers from Baja California have been slain in the past year.
[ترجمه گوگل]هفت افسر ارشد مجری قانون فدرال از باخا کالیفرنیا در سال گذشته کشته شده اند
[ترجمه ترگمان]هفت افسر ارشد اجرایی قانون فدرال از باخا کالیفرنیا در سال گذشته کشته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The southern states now relied on tightening enforcement measures already on the statute books and increasing the alertness of the patrols.
[ترجمه گوگل]ایالت‌های جنوبی اکنون به تشدید اقدامات اجرایی که قبلاً در کتاب‌های قانون وجود دارد و افزایش هوشیاری گشت‌ها متکی بودند
[ترجمه ترگمان]ایالات جنوبی اکنون بر محکم کردن تدابیر انتظامی در حال حاضر بر روی کتب قانونی و افزایش هشیاری of تکیه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And statewide, only 215 of 750 law enforcement agencies reported any hate crimes.
[ترجمه گوگل]و در سراسر ایالت، تنها 215 از 750 سازمان مجری قانون هرگونه جنایت ناشی از نفرت را گزارش کردند
[ترجمه ترگمان]و در سرتاسر ایالت، تنها ۲۱۵ تن از موسسات انتظامی گزارش هرگونه جنایت را گزارش کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In law enforcement agencies particularly, top officials have cleaned out their files and left nothing for an incoming administration.
[ترجمه گوگل]به ویژه در سازمان های مجری قانون، مقامات ارشد پرونده های خود را پاک کرده اند و چیزی برای یک دولت جدید باقی نگذاشته اند
[ترجمه ترگمان]در سازمان های مجری قانون به خصوص، مقامات ارشد پرونده های خود را تمیز کرده اند و هیچ چیز برای مدیریت ورودی باقی نگذاشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Where enforcement in a sanctioning system is occasionally dramatic, securing compliance with regulation has little potential for drama.
[ترجمه گوگل]در جایی که اجرا در یک سیستم تحریم گاهی چشمگیر است، تضمین انطباق با مقررات پتانسیل کمی برای نمایش دارد
[ترجمه ترگمان]در جایی که اجرا در یک سیستم مجاز گاهی چشمگیر است، تضمین انطباق با مقررات پتانسیل کمی برای نمایش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Neither case was an edifying example of law enforcement.
[ترجمه گوگل]هیچ‌یک از این دو مورد نمونه‌ای از اجرای قانون نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این دو، یک نمونه آموزنده از نیروی انتظامی نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Investigations into law enforcement officers' behavior were reduced, though they still constituted a large part of the case load.
[ترجمه گوگل]تحقیقات در مورد رفتار افسران مجری قانون کاهش یافت، اگرچه آنها همچنان بخش بزرگی از بار پرونده را تشکیل می دادند
[ترجمه ترگمان]تحقیقات در مورد رفتار افسران انتظامی کاهش یافت، اگرچه آن ها هنوز بخش بزرگی از بار مورد نظر را تشکیل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The four men arrested were described as really big fish by the U. S. Drug Enforcement Agency.
[ترجمه گوگل]چهار مرد دستگیر شده توسط آژانس مبارزه با مواد مخدر ایالات متحده به عنوان ماهی های واقعا بزرگ توصیف شدند
[ترجمه ترگمان]چهار مرد دستگیر شده به عنوان یک ماهی بزرگ توسط ایالات متحده توصیف شدند اس اداره مبارزه با مواد مخدر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انجام (اسم)
achievement, accomplishment, performance, implementation, implement, fulfillment, execution, completion, conclusion, commission, sequel, enforcement, god-speed

فشار (اسم)
compression, rush, stress, tension, violence, hustle, constraint, pressure, oppression, thrust, push, press, pressing, squeeze, discharge head, vim, enforcement, impressure, inrush, squeeze play

اجراء (اسم)
implement, fulfillment, ministration, enforcement, fulfilment

انگلیسی به انگلیسی

• execution, putting into force, act of enforcing
if someone carries out an enforcement of an act or rule, they enforce it.

پیشنهاد کاربران

تحمیل
اجرا. قراردادن.
محقق شده
ملزم به اجرا
اعمال قانون
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : force / enforce
✅️ اسم ( noun ) : force / forcefulness / enforceability / enforcement / enforcer
✅️ صفت ( adjective ) : forceful / forced / forcible / enforced / enforceable
✅️ قید ( adverb ) : forcefully / forcibly
پیاده کردن
اجرا
إعمال
الزام به اجرا
تحقق
اعمال قانون
اجرا،
انجام
he will enforce federal law and secure the southern border given President - elect Biden's promise to roll back major enforcement and security measures
CNN. com@
Compelling people obey a particular law or rule
اجرا
لازم الاجرا
قراردادن ، تنفیذ
انفاذ قانون
اقدام، اجراء ( اجرای احکام قانونی )
تنفیذ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس