encompass

/enˈkəmpəs//ɪnˈkʌmpəs/

معنی: محاصره کردن، احاطه کردن، دور گرفتن، شامل بودن، دارا بودن، در بر گرفتن، حلقه زدن
معانی دیگر: دور (چیزی را) گرفتن، پیراگیری کردن، (دور چیزی) دایره زدن، حاوی بودن، در برداشتن، (در خود) گنجاندن، پیراگر بودن، موجب شدن، نایل شدن، ترتیب دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: encompasses, encompassing, encompassed
مشتقات: encompassment (n.)
(1) تعریف: to surround or enclose.
مترادف: enclose, envelop, surround
مشابه: belt, embrace, encircle, environ, enwrap, girdle, girth, ring

- A large, new stadium encompasses the playing field.
[ترجمه مهدی زمانی] یک استادیوم جدید و بزرگ زمین بازی را در برگرفته است.
|
[ترجمه گوگل] یک استادیوم بزرگ و جدید زمین بازی را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان] یک استادیوم بزرگ و جدید شامل میدان بازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Several layers of atmosphere encompass the planet.
[ترجمه دکتر رجایی] چندین لایه اتمسفر سیاره را در بر می گیرد
|
[ترجمه گوگل] چندین لایه جو سیاره را در بر گرفته است
[ترجمه ترگمان] چندین لایه اتمسفر در این سیاره وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to include, esp. to include all of.
مترادف: embrace
مشابه: comprehend, comprise, consist of, contain, cover, include, incorporate, survey

- This book encompasses the latest theories advanced in astronomy.
[ترجمه گوگل] این کتاب شامل آخرین نظریه های پیشرفته در نجوم است
[ترجمه ترگمان] این کتاب شامل آخرین تئوری ها در ستاره شناسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The course content will encompass the most important literary works of the Romantic period.
[ترجمه گوگل] محتوای دوره شامل مهمترین آثار ادبی دوره رمانتیک خواهد بود
[ترجمه ترگمان] محتوای این دوره، مهم ترین آثار ادبی دوره رومانتیک را شامل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to encompass the city's destruction
موجب نابودی شهر شدن

2. a difficult dramatic part which few actors can encompass
نقش نمایشی دشوار که بازیگران معدودی قادر به ایفای آن می باشند.

3. They built a moat to encompass the castle.
[ترجمه گوگل]آنها برای احاطه قلعه خندقی ساختند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک گودال ساختند تا قلعه را در بر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The course will encompass physics, chemistry and biology.
[ترجمه گوگل]این دوره شامل فیزیک، شیمی و زیست شناسی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این دوره شامل فیزیک، شیمی و زیست شناسی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The festival is to encompass everything from music, theatre and ballet to literature, cinema and the visual arts.
[ترجمه گوگل]این جشنواره همه چیز را از موسیقی، تئاتر و باله گرفته تا ادبیات، سینما و هنرهای تجسمی را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان]جشنواره شامل همه چیز از موسیقی، تئاتر و باله برای ادبیات، سینما و هنرهای تجسمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her hauntingly beautiful face seemed to perfectly encompass the vulnerability of adolescence.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که چهره بسیار زیبای او کاملاً آسیب پذیری دوران نوجوانی را در بر می گرفت
[ترجمه ترگمان]صورت زیبا و زیبایش نیز به نظر می رسید که آسیب پذیری دوران نوجوانی را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The solutions encompass a wide range of options to suit all tastes and pockets.
[ترجمه گوگل]راه حل ها طیف گسترده ای از گزینه ها را در بر می گیرند تا با هر سلیقه و جیب مطابقت داشته باشند
[ترجمه ترگمان]این راه حل ها شامل طیف گسترده ای از گزینه های برای کت و شلوار و جیب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Modern marketing departments usually encompass sales, marketing research, advertising and promotion, customer services and product development.
[ترجمه گوگل]بخش‌های بازاریابی مدرن معمولاً شامل فروش، تحقیقات بازاریابی، تبلیغات و ارتقاء، خدمات مشتری و توسعه محصول می‌شوند
[ترجمه ترگمان]دپارتمان های بازاریابی مدرن معمولا شامل فروش، تحقیق بازاریابی، تبلیغات و تبلیغات، خدمات مشتری و توسعه محصول می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The worlds they encompass read end to end don't add up or line up along a single straight trajectory.
[ترجمه گوگل]جهان‌هایی که آنها را در بر می‌گیرند، از انتها به آخر می‌خوانند یا در یک مسیر مستقیم قرار نمی‌گیرند
[ترجمه ترگمان]دنیایی که آن ها شامل خواندن آن می شوند، در امتداد خط سیر یک خط مستقیم به بالا یا خط ختم نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A view of the east coast bays will encompass many miles and always a huge sky.
[ترجمه گوگل]نمایی از خلیج‌های ساحل شرقی مایل‌ها و همیشه آسمانی عظیم را در بر می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]نمایی از خلیج ها لونگ در بسیاری از مایل ها و همیشه یک آسمان عظیم را در بر خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. However, it is expected to encompass all civil originating processes by the time the system is fully implemented in 200
[ترجمه گوگل]با این حال، انتظار می رود تا زمانی که سیستم به طور کامل در سال 200 پیاده سازی شود، تمام فرآیندهای منشأ مدنی را در بر بگیرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، انتظار می رود که تمامی فرآیندهای منشا داخلی تا زمانی که سیستم به طور کامل اجرا شود را در بر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Altogether it will encompass 64 talks, workshops and open studios by artists looking at the subject from their own cultural dimension.
[ترجمه گوگل]در مجموع شامل 64 سخنرانی، کارگاه آموزشی و استودیو باز توسط هنرمندانی است که از بعد فرهنگی خود به موضوع نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]روی هم رفته، این طرح شامل ۶۴ حرف، کارگاه، و استودیوهای افتتاح توسط هنرمندانی است که به این موضوع از بعد فرهنگی خودشان نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The scrutiny has spread to encompass questions about how Clinton relatives and others with special access may have influenced the pardon process.
[ترجمه گوگل]بررسی دقیق به سؤالاتی در مورد اینکه چگونه بستگان کلینتون و سایر افراد با دسترسی ویژه ممکن است بر روند عفو تأثیر گذاشته باشند، گسترش یافته است
[ترجمه ترگمان]موشکافی حاکی از این است که چگونه بستگان کلینتون و افراد دیگر با دسترسی ویژه ممکن است بر فرآیند عفو تاثیر داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The first four symptoms encompass the six Manning criteria for diagnosing irritable bowel syndrome.
[ترجمه گوگل]چهار علامت اول شامل شش معیار منینگ برای تشخیص سندرم روده تحریک پذیر است
[ترجمه ترگمان]چهار نشانه اول شامل شش معیار منینگ برای تشخیص سندرم روده تحریک پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Contemporary public health must therefore encompass the interrelated tasks of reducing social and health inequalities and achieving health-sustaining environments.
[ترجمه گوگل]بنابراین، بهداشت عمومی معاصر باید وظایف مرتبط کاهش نابرابری های اجتماعی و بهداشتی و دستیابی به محیط های حفظ سلامت را در بر گیرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، سلامت عمومی معاصر باید شامل وظایف مرتبط با کاهش نابرابری های اجتماعی و بهداشتی و دستیابی به محیط های زیست - پایدار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محاصره کردن (فعل)
begird, girt, surround, besiege, gird, blockade, beleaguer, encompass, environ, seal off

احاطه کردن (فعل)
envelop, circle, ring, sphere, skirt, beset, hoop, orb, hedge, encircle, beleaguer, hem, corral, encompass, girdle, environ, pale, cincture, circuit, clip, whelm, ensphere, impale, insphere, laager

دور گرفتن (فعل)
embed, circle, encircle, imbed, encompass, girth, enlace, insphere

شامل بودن (فعل)
embrace, entail, comprise, contain, encompass, include, subtend, consist

دارا بودن (فعل)
have, own, possess, contain, encompass, enjoy, owe

در بر گرفتن (فعل)
embrace, snuggle, encompass, twine, enclasp, enfold, infold

حلقه زدن (فعل)
ring, wind, encircle, encompass

تخصصی

[ریاضیات] احاطه کردن، شامل بودن

انگلیسی به انگلیسی

• surround, enclose, hem in, circumscribe
if something encompasses certain things, it includes all of them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

encompass 2 ( v ) =to include a large number or range of things, e. g. The group encompasses all ages
encompass
encompass 1 ( v ) ( ɪnˈkʌmpəs ) =to surround or cover sth completely, e. g. The fog soon encompassed the whole valley.
encompass
حول، پیرامون
To include different types of things
عامیانه:
قروقاطی بودن
خرتوخر بودن
دیگ درهم جوش بودن
حالتی که در آن سگ صاحبش را نشناسد
Include
فرا گیرد /دربرگیرد
encompass ( verb ) =در بر گرفتن، شامل شدن، احاطه کردن، در بر داشتن، فراگرفتن
examples:
1 - Her plan of the study encompasses every aspect of computer science.
برنامه درسی او تمام جنبه های علوم کامپیوتر را در بر می گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - The festival is to encompass everything from music, theater, and ballet to literature, cinema, and the visual arts.
این جشنواره همه چیز از موسیقی ، تئاتر و باله گرفته تا ادبیات ، سینما و هنرهای تجسمی را در بر میگیرد.

شامل شدن

پرگار
شامل شدن
در بر گرفتن
Synonym: include
برخوردار بودن
تسری یافتن
در برگیرنده ی . . . . ( هر موردی )
شامل بودن. در بر گرفتن
در خود داشتن، در خود گرفتن
احاطه کردن، در بر گرفتن
Involve
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس