employee

/emˌplɔɪi//ˌemploɪˈiː/

معنی: مستخدم، عضو، کارگر، کارمند، مستخدم زن
معانی دیگر: مستخدم، کارگر، مستخدم زن، کارمند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who works for a person or business in return for wages or other compensation.
مترادف: worker
مشابه: agent, assistant, breadwinner, factotum, hand, jobholder, laborer, staffer, wage earner

جمله های نمونه

1. employee bonus
پاداش کارمندان

2. each employee has a heavy workload
میزان کاری که هر کارمند باید انجام بدهد سنگین است.

3. the employee admitted that he had been receiving bribes
کارمند اعتراف کرد که رشوه می گرفته است.

4. this employee has been suspended from service for a year
این کارمند برای یکسال از خدمت منفصل شده است.

5. a designing employee who undermined his own boss
کارمند حقه بازی که برضد رئیس خود تبانی کرد

6. a full-time employee
کارمند تمام وقت

7. a high-echelon employee
کارمند رده ی بالا

8. a lowly employee
یک کارمند دونپایه

9. a neat employee
کارمند مرتب

10. a part-time employee
کارمند پاره وقت

11. a slack employee
کارمند مسامحه کار

12. a superannuated bank employee
کارمند بازنشسته ی بانک

13. an upwardly mobile employee
کارمندی که به سوی تعالی اجتماعی در حرکت است.

14. they have an employee strength of 60000
تعداد کارمندان آنها به 60 هزار نفر می رسد.

15. he can discharge any employee that he wants
او هر کارمندی را که بخواهد اخراج می کند.

16. hassan demanded a blackmail from the bribetaking employee
حسن از کارمند رشوه خوار حق السکوت خواست.

17. he was bumped from his job by a younger employee
او برکنار شد و یک کارمند جوان تر جای او را گرفت.

18. On a good day, each employee will shuck 500 oysters.
[ترجمه فاطمه] در یک روز خوب ، هر کارمند ۵۰۰صدف می گیرد
|
[ترجمه خشن] در یک روز عالی یک کارمند 500 اوسترمیگیرد
|
[ترجمه گوگل]در یک روز خوب، هر کارمند 500 صدف می‌ریزد
[ترجمه ترگمان]در یک روز خوب، هر کارمند ۵۰۰ صدف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The electricity company will send an employee to read your meter.
[ترجمه گوگل]شرکت برق کارمندی را می فرستد تا کنتور شما را بخواند
[ترجمه ترگمان]شرکت برق یک کارمند را برای خواندن سنج شما می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. An employee sold him on the notion that cable was the medium of the future.
[ترجمه گوگل]کارمندی او را با این تصور فروخت که کابل رسانه آینده است
[ترجمه ترگمان]یکی از کارمندان او را به این مفهوم فروخت که سیم رابط آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. How should I know? I'm just a lowly employee.
[ترجمه گوگل]چگونه باید بدانم؟ من فقط یک کارمند حقیر هستم
[ترجمه ترگمان]از کجا بدونم؟ من فقط یک کارمند ساده هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. According to one employee, who wishes to remain anonymous, the company engaged in illegal activities.
[ترجمه گوگل]به گفته یکی از کارمندان، که می خواهد ناشناس بماند، این شرکت درگیر فعالیت های غیرقانونی بوده است
[ترجمه ترگمان]به گفته یکی از کارکنان، کسی که می خواهد نامش فاش نشود، شرکت در فعالیت های غیر قانونی شرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The photos were probably swiped by an employee.
[ترجمه گوگل]عکس ها احتمالا توسط یکی از کارمندان کشیده شده است
[ترجمه ترگمان]احتمالا عکس ها توسط یک کارمند مسدود شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. If he suspected an employee of dishonesty, he was not above wire-tapping.
[ترجمه گوگل]اگر او به یک کارمند مشکوک به عدم صداقت بود، بالاتر از استراق سمع نبود
[ترجمه ترگمان]اگر او به یک کارمند of مشکوک بود، از شنود مکالمات تلفنی بالاتر نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Few homeworkers doing piecework in manufacturing enjoy employee status.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از کارگران خانه که کارهای تکه ای را در تولید انجام می دهند از موقعیت کارمندی لذت می برند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از homeworkers که به طور piecework در تولید کار می کنند از وضعیت کارمندان لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. I would put the cost of a new employee at £30000a year.
[ترجمه گوگل]من هزینه یک کارمند جدید را 30000 پوند در سال می‌دانم
[ترجمه ترگمان]من هزینه یک کارمند جدید را در ۳۰۰۰۰ پوند در سال قرار می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستخدم (اسم)
servant, retainer, concierge, employee, livery servant, serviceman, servitor

عضو (اسم)
part, organ, member, limb, employee, corporator, office worker

کارگر (اسم)
labor, effective, operative, proletarian, worker, employee, working, employe, laborer, workman, working man, workpeople

کارمند (اسم)
member, employee, employe, jobholder

مستخدم زن (اسم)
employee, employe

تخصصی

[صنعت] کارمند، کارگر، استخدام شده، مستخدم
[نساجی] کارمند - مستخدم - کارگر
[ریاضیات] حقوق بگیر، مستخدم، کارمند، کارکن

انگلیسی به انگلیسی

• worker, person who works for an employer
an employee is a person who is paid to work for an organization or for another person.

پیشنهاد کاربران

کارمند
مثال: The company hired several new employees last month.
شرکت ماه گذشته چندین کارمند جدید استخدام کرد
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
کارمند، کارگر
employee: کارمند
employ:استخدام کردن
employer: کارفرما
employment: استخدام
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : employ
✅️ اسم ( noun ) : employ / employment / employee / employer
✅️ صفت ( adjective ) : employable / employed
✅️ قید ( adverb ) : _
کارمند
دفتر دار
کارکننده
کسی که پشت میز می نشیند ( در اداره )
each employee has a heavy workload
هر کارمندی فشار کاری سنگینی دارد.
کسی ک ب خاطر دستمزد کار میکونه
کارمند
کسی ک برا دستمزد کار میکونه
متضادش:Unemployed
کارمند
مستخدم
کارمند اداری
کارگر
کار کن
شاغل

Employee =حسابدار
کارمند. مستخدم. کارگر .
مستخدم زن، کارمند
کارمند اداری

A person who is paid to work
. This company treats its employee very well

کارمند. مستخدم . کار کننده
کارمند
مثلا : a serious employee
شاغل ، کارمند اداری
کارمند
مستخدم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس