emperor

/ˈempərər//ˈempərə/

معنی: فرمانفرما، خسرو، امپراتور
معانی دیگر: امپراتور، فرمانفرما

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: emperorship (n.)
• : تعریف: the supreme male ruler of an empire.
مشابه: king

جمله های نمونه

1. the emperor kept aloof from political parties
امپراطور از احزاب سیاسی کناره گیری می کرد.

2. the emperor was surrounded by his magnates
امپراطور توسط کدیوران خود احاطه شده بود.

3. the emperor was the elect of god
امپراطور،برگزیده ی خداوند بود.

4. he personated the emperor
او نقش امپراطور را بازی کرد.

5. he was naive enough to believe that the emperor was a god
او آنقدر ساده لوح بود که باور می کرد امپراطور خداست.

6. they fell prostrate at the feet of the emperor
جلو پای امپراتور به سجده افتادند.

7. Those who wished a favour of the emperor had to grovel on hands and knees before him.
[ترجمه گوگل]کسانی که خواهان لطف امپراتور بودند باید در برابر او دست و زانو می کردند
[ترجمه ترگمان]کسانی که آرزو داشتند امپراتور به او خدمت کنند زانو می زدند و در مقابل او زانو می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Emperor lived in the Palace.
[ترجمه گوگل]امپراتور در قصر زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]امپراطور در کاخ می زیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. People's faith in the Emperor was based on the myth that he was infallible.
[ترجمه گوگل]اعتقاد مردم به امپراطور بر اساس این افسانه بود که او خطاناپذیر است
[ترجمه ترگمان]ایمان مردم به امپراطور بر این افسانه استوار بود که او خطاناپذیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Emperor Akihito of Japan has been enthroned in Tokyo.
[ترجمه گوگل]آکیهیتو امپراتور ژاپن در توکیو بر تخت سلطنت نشست
[ترجمه ترگمان]امپراطور Akihito ژاپن در توکیو بر تخت نشسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The people all bowed down before the Emperor.
[ترجمه گوگل]همه مردم در برابر امپراتور تعظیم کردند
[ترجمه ترگمان]همه به حضور امپراطور خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The emperor unified the country by the sword.
[ترجمه گوگل]امپراتور با شمشیر کشور را متحد کرد
[ترجمه ترگمان]امپراطور با شمشیر کشور را متحد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The emperor demanded total submission from his subjects.
[ترجمه گوگل]امپراتور از رعایای خود خواستار تسلیم کامل شد
[ترجمه ترگمان]امپراطور خواستار تسلیم کامل از اتباع خود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I do not personate the stage-play emperor to entrap applause.
[ترجمه گوگل]من شخصیت امپراتور صحنه‌بازی را برای به دام انداختن تشویق نمی‌کنم
[ترجمه ترگمان]من صحنه تئاتر را با کف زدن به کف زدن به دست آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The President paid a courtesy call on Emperor Akihito.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور به امپراتور آکیهیتو احترام گذاشت
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور a را به ملاقات امپراطور Akihito پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The emperor claimed descent from David.
[ترجمه گوگل]امپراتور ادعا کرد که از داوود تبار است
[ترجمه ترگمان]امپراطور ادعا می کرد که از تبار داوید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرمانفرما (اسم)
commander, ruler, superordinate, emperor, governor-general

خسرو (اسم)
czar, emperor, tzar, king, monarch, shah, sultan

امپراتور (اسم)
kaiser, emperor

انگلیسی به انگلیسی

• ruler, sovereign, monarch
an emperor is a man who rules an empire.

پیشنهاد کاربران

بپرس