empathize

/ˈempəˌθaɪz//ˈempəˌθaɪz/

(با: with) همدل بودن با

جمله های نمونه

1. i tried to empathize with my cellmate
کوشیدم که با هم زندان خود همدلی برقرار کنم.

2. I clearly empathize with the people who live in those neighborhoods.
[ترجمه گوگل]من به وضوح با مردمی که در آن محله ها زندگی می کنند همدلی می کنم
[ترجمه ترگمان]من به طور واضح با افرادی که در این محله زندگی می کنند همدلی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His ability to empathize with people made him an excellent marriage counsellor.
[ترجمه گوگل]توانایی او در همدلی با مردم او را به یک مشاور عالی ازدواج تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]توانایی او برای همدردی با مردم او را به یک مشاور ازدواج عالی تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's very easy to empathize with the characters in her books.
[ترجمه گوگل]همدلی با شخصیت های کتاب های او بسیار آسان است
[ترجمه ترگمان]همدلی با شخصیت های کتاب ها بسیار آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They valued her ability to empathize and connect with others.
[ترجمه گوگل]آنها برای توانایی او در همدلی و ارتباط با دیگران ارزش قائل بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به توانایی او برای همدلی و ارتباط با دیگران اهمیت می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They valued Deanna's ability to empathize and connect with others.
[ترجمه گوگل]آنها برای توانایی دینا در همدلی و ارتباط با دیگران ارزش قائل بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به توانایی Deanna برای همدلی و ارتباط با دیگران ارج می نهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I tried to empathize with their own differing emotional reactions and the fact that they were falling into their own traps again.
[ترجمه گوگل]سعی کردم با واکنش‌های احساسی متفاوت آنها و این واقعیت که آنها دوباره در تله‌های خودشان می‌افتند همدلی کنم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم با واکنش های احساسی متفاوت آن ها همدردی کنم و این حقیقت که آن ها دوباره به دام خودشان افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is easy to empathize with foster parents duped into incubating the cuckoo's eggs.
[ترجمه گوگل]همدردی با والدینی که فریب خورده‌اند تا تخم‌های فاخته را جوجه‌کشی کنند، آسان است
[ترجمه ترگمان]همدلی با پدران و مادران را آسان تر می کند و تخم فاخته را کشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Parents need to continue to empathize with the child.
[ترجمه گوگل]والدین باید به همدردی با کودک ادامه دهند
[ترجمه ترگمان]والدین باید به همدلی با کودک ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She could certainly empathize with this situation and her sympathies were not with the weeping marine.
[ترجمه گوگل]او مطمئناً می‌توانست با این وضعیت همدردی کند و همدردی‌هایش با دریابان گریان نبود
[ترجمه ترگمان]او می توانست به خاطر این موقعیت و همدردی با این موقعیت همدردی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's because we all empathize with each other, the vulnerabilityandand the demands on family life.
[ترجمه گوگل]این به این دلیل است که همه ما با یکدیگر، آسیب پذیری و خواسته های زندگی خانوادگی همدلی می کنیم
[ترجمه ترگمان]به این دلیل است که همه ما همدلی با یکدیگر را درک می کنیم و خواسته های زندگی خانوادگی را برآورده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't think it is hard to empathize with your pet.
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم همدردی با حیوان خانگی شما کار سختی باشد
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم به خاطر دلسوزی کردن با حیوون خونگی شما سخت باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Create simulations and prototypes to help empathize with people and to evaluate proposed designs.
[ترجمه گوگل]شبیه سازی ها و نمونه های اولیه برای کمک به همدلی با مردم و ارزیابی طرح های پیشنهادی ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]شبیه سازی ها و نمونه های اولیه را ایجاد کنید تا به همدلی با مردم و ارزیابی طرح های پیشنهادی کمک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To Americans, polite conversationalists empathize by displaying expressions of excitement or disgust, shock or sadness.
[ترجمه گوگل]از نظر آمریکایی‌ها، مکالمه‌گران مؤدب با ابراز هیجان یا انزجار، شوک یا غم و اندوه همدلی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]برای آمریکایی ها، conversationalists مودبانه با نمایش ابراز هیجان و یا نفرت، شوک و یا ناراحتی همدلی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• identify with another's feelings, sympathize (also empathise)
if you empathize with someone, you understand their situation, problems, and feelings, because you have been in a similar situation.

پیشنهاد کاربران

همذات پنداری کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : empathize
✅️ اسم ( noun ) : empathy
✅️ صفت ( adjective ) : empathetic / empathic
✅️ قید ( adverb ) : empathetically / empathically
درک کردن ( شرایط سخت کسی )
همزاد پنداری کردن
همدلی کردن
درک کردن ( احساسات یا مشکلات ) کسی به علت تجربیات مشترک

بپرس