emotionality

/ɪˌmoʊʃəˈnælɪtiː//ɪˌməʊʃəˈnælɪtɪ/

حالت احساساتی، احساساتی بودن، حساسیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a highly emotional quality or condition.

- the emotionality of his poetry
[ترجمه گوگل] احساسی بودن شعرش
[ترجمه ترگمان] the شعر او،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The study, "When Emotionality Trumps Reason," examines how jurors make decisions rationally and emotionally.
[ترجمه گوگل]این مطالعه با عنوان «وقتی عاطفه‌گرایی عقل را مغلوب می‌کند» به بررسی این موضوع می‌پردازد که هیئت منصفه چگونه به‌طور منطقی و احساسی تصمیم‌گیری می‌کنند
[ترجمه ترگمان]این مطالعه، \"هنگامی که Emotionality خرد خرد استدلال می کند،\" بررسی می کند که چگونه هیات منصفه منطقی و احساسی تصمیم گیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. High emotionality questions are better for detecting lies and honesty than low emotionality questions.
[ترجمه گوگل]سوالات با احساسات بالا برای تشخیص دروغ و صداقت بهتر از سوالات کم هیجان هستند
[ترجمه ترگمان]پرسش های بالا از بالا برای تشخیص دروغ و صداقت بهتر از پرسش های بی سر و صدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The man had no emotionality in anything concerning his family.
[ترجمه M] مرد هیچ احساسی یا ( عاطفه ای ) نسبت به موضوعات مربوط به خانواده اش نداشت
|
[ترجمه گوگل]این مرد در هیچ چیز مربوط به خانواده اش احساساتی نبود
[ترجمه ترگمان]این مرد هیچ احساسی نسبت به خانواده اش نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Emotionality is the inner motive of the thought-of-singing.
[ترجمه گوگل]عاطفه انگیزه درونی اندیشه آواز خواندن است
[ترجمه ترگمان] انگیزه درونی این فکر - ه - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is likely to be associated with deep emotionality and the force of life itself.
[ترجمه گوگل]احتمالاً با احساسات عمیق و نیروی خود زندگی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]آن احتمالا مربوط به emotionality عمیق و نیروی زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Perhaps it was this heightened emotionality that led Sigmund Freud to speculate that dreams serve as wish fulfillment.
[ترجمه گوگل]شاید همین احساسات شدید بود که زیگموند فروید را به این گمان وا داشت که رویاها به عنوان برآورده شدن آرزوها عمل می کنند
[ترجمه ترگمان]شاید این emotionality تشدید شده بود که باعث شد زیگموند فروید تصور کند که خواب ها به عنوان تحقق آرزوی عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So, it was that connection with the emotionality of those kids —that's the story.
[ترجمه گوگل]بنابراین، این ارتباط با احساسات آن بچه ها بود - داستان همین است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ارتباط با the این بچه ها - این داستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. InSenileIn the person's insomnia, emotionality insomnia also is many, often.
[ترجمه گوگل]InSenileدر بی خوابی فرد، بی خوابی هیجانی نیز بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]بی خوابی فرد به خاطر بی خوابی است، و اغلب به خاطر بی خوابی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Emotionality, extroversion, openness, cautiousness dimensions of Five-Factor personality and conflict dimensions of teacher-student relations can significantly predict adolescents' mental health.
[ترجمه گوگل]ابعاد عاطفی، برون گرایی، گشودگی، احتیاط شخصیت پنج عاملی و ابعاد تعارض روابط معلم و دانش آموز می تواند سلامت روانی نوجوانان را به طور معناداری پیش بینی کند
[ترجمه ترگمان]Emotionality، برون گرایی، باز بودن، ابعاد احتیاط شخصیت پنج گانه و ابعاد تعارض روابط معلم - دانش آموز می تواند به طور قابل توجهی سلامت روانی نوجوانان را پیش بینی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is argued that increased emotionality is linked to irrationality and perhaps violence.
[ترجمه گوگل]استدلال می شود که افزایش احساسات با غیرمنطقی بودن و شاید خشونت مرتبط است
[ترجمه ترگمان]بحث می شود که افزایش emotionality مربوط به نامعقول بودن و شاید خشونت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In addition, they experienced decreased neuroticism, or negative emotionality.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، آنها کاهش روان رنجوری یا عاطفه منفی را تجربه کردند
[ترجمه ترگمان]به علاوه، آن ها سطح روان نژندی پایین یا emotionality منفی را تجربه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Positive emotionality influences how others respond to a person, perhaps making that individual more open and likely to seek out situations conducive to a lasting, happy marriage.
[ترجمه گوگل]احساسات مثبت بر نحوه واکنش دیگران به یک فرد تأثیر می گذارد، شاید باعث شود که فرد بازتر شود و به دنبال موقعیت هایی باشد که برای یک ازدواج پایدار و شاد مناسب است
[ترجمه ترگمان]emotionality مثبت بر نحوه واکنش دیگران به یک فرد تاثیر می گذارد، شاید این که فرد را باز کند و به احتمال زیاد به دنبال شرایط مساعد برای ازدواج شاد و شاد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The findings revealed that pre-exam emotionality and pre-exam worry directly increased confrontation anxiety.
[ترجمه گوگل]یافته ها نشان داد که هیجانات قبل از امتحان و نگرانی قبل از امتحان به طور مستقیم اضطراب مقابله را افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]یافته ها نشان داد که آزمایش ها پیش از امتحان و پیش از امتحان، نگرانی های رو به رو را به طور مستقیم افزایش داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. People are not concerned with discussing their emotional states; emotionality in most instances is negatively valued.
[ترجمه گوگل]مردم نگران حالات عاطفی خود نیستند احساسات در بیشتر موارد ارزش منفی دارد
[ترجمه ترگمان]افراد با بحث در مورد حالات احساسی خود نگران نیستند؛ emotionality در اغلب موارد به طور منفی با ارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• tendency to express one's feelings in an overly dramatic manner, effusiveness, sentimentalism

پیشنهاد کاربران

بپرس