elude

/əˈluːd//ɪˈluːd/

معنی: دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از
معانی دیگر: گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: eludes, eluding, eluded
مشتقات: eluder (n.)
(1) تعریف: to avoid or evade by speed, skill, or trickery.
مترادف: circumvent, escape, evade
مشابه: avoid, cheat, dodge, duck, shake, shun, sidestep, throw

- The perpetrator of this crime has eluded the police for months now.
[ترجمه Sina] عاملان این جنایت ماه ها است که توسط پلیس دستگیر نشده اند ، گیر نیفتاده اند ، فراری هستند
|
[ترجمه ب گنج جو] عامل این جنایت چن ماهیه از دست پلیس قسر در رفته.
|
[ترجمه گوگل] عامل این جنایت ماه هاست که از دست پلیس فرار کرده است
[ترجمه ترگمان] مجرم این جرم چند ماه است که از دست پلیس فرار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to escape from or remain outside of the grasp of.
مترادف: escape, slip
مشابه: evade

- His name eludes my memory.
[ترجمه Sina] نام او در خاطر من نمیماند
|
[ترجمه ب گنج جو] همیشه اسمش فراموشم میشه.
|
[ترجمه گوگل] نام او از حافظه من دور است
[ترجمه ترگمان] اسمش از حافظه - م اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The answer to that question eludes me at the moment.
[ترجمه Sina] پاسخ آن سوال به خاطر من نمیاد ( در همان لحظه پاسخ آن سوال را به یاد نمیاورم )
|
[ترجمه گوگل] پاسخ به این سوال در حال حاضر از من فرار می کند
[ترجمه ترگمان] جواب این سوال از من بعید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to elude one's responsibilities
از مسئولیت های خود شانه خالی کردن

2. He managed to elude his pursuers by escaping into a river.
[ترجمه گوگل]او با فرار به داخل رودخانه توانست از تعقیب کنندگان خود فرار کند
[ترجمه ترگمان]او موفق شد از تعقیب کنندگان خود با فرار کردن به رودخانه خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The gold medal continues to elude her.
[ترجمه گوگل]مدال طلا همچنان از او دور است
[ترجمه ترگمان]مدال طلا همچنان از دست او دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The two men managed to elude the police for six weeks.
[ترجمه گوگل]این دو مرد توانستند به مدت شش هفته از پلیس فرار کنند
[ترجمه ترگمان]دو مرد توانستند شش هفته از پلیس دوری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Reyna used a tricky turnaround move to elude the only defender before firing from 8 yards into the empty goal.
[ترجمه گوگل]رینا قبل از شلیک از فاصله 8 یاردی به سمت دروازه خالی از یک حرکت برگشتی دشوار استفاده کرد تا از تنها مدافع فرار کند
[ترجمه ترگمان]ری نا ری نا از تنها مدافع استفاده می کرد که از فاصله هشت یاردی به سوی هدف خالی تیراندازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The trappings of management elude us at first.
[ترجمه گوگل]تله مدیریت در ابتدا از ما فرار می کند
[ترجمه ترگمان]در ابتدا The مدیریت از ما دور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dorothy Wordsworth found fulfilment in ways that elude precise analysis.
[ترجمه گوگل]دوروتی وردزورث به شیوه‌هایی که از تحلیل دقیق دوری می‌کند، تحقق یافت
[ترجمه ترگمان]در وتی وردزورث نیز به روش هایی دست یافت که از تجزیه و تحلیل دقیق آن ها طفره می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I would try to elude notice, but I stood out like a white rat at a tomcat convention.
[ترجمه گوگل]سعی می‌کردم از توجه دوری کنم، اما مانند یک موش سفید در یک گردهمایی گربه‌های تام‌کتی برجسته بودم
[ترجمه ترگمان]سعی می کردم از خودم دور باشم، اما مثل موش سفیدی که در a بود ایستاده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The narco manages to stay alive, elude capture, get his drugs across the border, and vanquish authorities.
[ترجمه گوگل]مواد مخدر موفق می شود زنده بماند، از دستگیری فرار کند، مواد مخدر خود را از مرز عبور دهد و مقامات را شکست دهد
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر سعی می کند زنده بماند، از اسارت خود دور شود، مواد مخدر خود را از مرز عبور دهد و مقامات را شکست دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Partnership continued to elude me, and it embarrassed and frustrated me, although objectively I knew my impatience was largely unwarranted.
[ترجمه گوگل]شراکت همچنان از من دوری می‌کرد، و باعث شرمساری و ناامیدی من شد، اگرچه از نظر عینی می‌دانستم که بی‌شکیبایی‌ام تا حد زیادی بی‌جا بود
[ترجمه ترگمان]شراکت همچنان از من دوری می کرد، و این باعث شرمندگی و ناامیدی من می شد، هرچند می دانستم که بی حوصلگی من بیش از حد بیجا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The murderer managed to elude the police and, changing his criminal activities, took to counterfeiting currency.
[ترجمه گوگل]قاتل موفق شد از دست پلیس فرار کند و با تغییر فعالیت های مجرمانه خود به جعل ارز روی آورد
[ترجمه ترگمان]قاتل از پلیس فرار کرد و فعالیت های مجرمانه خود را تغییر داد و به جعل پول پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The thief eluded the police; This difficult idea seems to elude me.
[ترجمه گوگل]دزد از پلیس فرار کرد به نظر می رسد این ایده دشوار از من فرار می کند
[ترجمه ترگمان]دزد از پلیس فرار کرد؛ این فکر دشوار به نظر می رسد که از من دوری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lest I should not prize you, you elude me in a thousand ways.
[ترجمه گوگل]مبادا من به شما جایزه بدهم، شما به هزار راه از من فرار می کنید
[ترجمه ترگمان]مبادا تو را به هزار طریق از من دور کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To conceal traces so as to elude pursuers.
[ترجمه گوگل]برای پنهان کردن آثار به گونه ای که از تعقیب کنندگان فرار کنند
[ترجمه ترگمان]تا traces را پنهان بدارد و از تعقیب کنندگان خود جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An underground network of activists has begun helping the new arrivals to elude police.
[ترجمه گوگل]یک شبکه زیرزمینی از فعالان شروع به کمک به تازه واردان برای فرار از پلیس کرده است
[ترجمه ترگمان]یک شبکه زیرزمینی از فعالان شروع به کمک به تازه واردان برای فرار از پلیس کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوری کردن از (فعل)
avoid, elude

طفره رفتن (فعل)
dodge, avoid, elude, evade, shirk, jink, prevaricate, equivocate, parry, put by

عدول کردن (فعل)
swerve, dodge, obviate, avoid, elude, shirk, back out, backtrack, deviate, weasel, flinch, skive

طفره زدن (فعل)
swerve, dodge, elude, evade, shirk, stall, hedge, dally, wriggle

اجتناب کردن از (فعل)
elude, forbear, shun

انگلیسی به انگلیسی

• avoid; shirk, escape
if something that you want eludes you, you fail to obtain or achieve it; a formal word.
if an idea or fact eludes you, you cannot understand or remember it; a formal word.
if you elude someone or something, you manage to escape from them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

elude ( v ) ( ɪˈlud ) =to manage to avoid or escape from sth sb, especially in a skillful way, e. g. The two men managed to elude the police for six weeks. elusive ( adj ) , elusively ( adv )
elude
گیج کردن
elude = to avoid someone or something
elude = If something that you want eludes you, you do not succeed in achieving it
از ذهن رفتن
گریزان
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : elude
✅️ اسم ( noun ) : elusiveness / elusion
✅️ صفت ( adjective ) : elusive
✅️ قید ( adverb ) : elusively
قال گذاشتن
در رفتن
از زیر دست در رفتن
راه ندادن به
The solution had saved them at least � 300, 000 and had been eluding them for many months
با این جواب که ماه ها بود راهی به حل شدن نمی داد، دست کم ۰۰۰ ۳۰۰ پوند صرفه جویی کردند.

دم به تله ندادن، قسر در رفتن
اجتناب کردن از، طفره رفتن از
( محاوره ) پیچوندن، ماستمالی کردن
evade - flee - get away from
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس