elastic

/əˈlæstɪk//ɪˈlæstɪk/

معنی: فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح
معانی دیگر: کشایند، کشی، جهمند، کشان، کشمند، (دارای توانایی زود چیره شدن بر غم یا خستگی و غیره) سبکروح، انعطاف پذیر، خم پذیر، نرمش دار، (اقتصاد - دارای واکنش تند نسبت به تغییر قیمت - در مورد عرضه و تقاضای برخی کالاها و خدمات به کار می رود) کشش دار، بند کشدار، هر چیزی که کش بیاید، هر چیز کشدار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: capable of returning to its initial form after being stretched or deformed.
مترادف: resilient, springy, stretchable
متضاد: inelastic, inflexible, rigid
مشابه: ductile, flexible, plastic, pliable, pliant, rubbery, supple

(2) تعریف: capable of accommodating to requirements; flexible.
مترادف: adaptable, flexible, pliable, supple
متضاد: inelastic, inflexible, rigid
مشابه: adjustable, pliant, tolerant

(3) تعریف: capable of recovering quickly; resilient.
مترادف: resilient, springy
مشابه: buoyant
اسم ( noun )
مشتقات: elastically (adv.)
(1) تعریف: a fabric that can be stretched but will recover its original shape, made by weaving in strands of rubber or a similar synthetic material.

(2) تعریف: a product containing or made of this fabric.

جمله های نمونه

1. elastic demand
تقاضای کشش دار

2. elastic regulations
مقررات قابل انعطاف (دگرگون پذیر)

3. rubber is elastic
لاستیک کشسان است.

4. when an elastic ball impinges on another
هنگامیکه یک گوی لاستیکی به گوی دیگری می خورد

5. his pant-string is elastic
بند شلوار او کشی است.

6. my father had an elastic temperament
پدرم خوی انعطاف پذیری داشت.

7. Beat it until the dough is slightly elastic.
[ترجمه گوگل]آن را بزنید تا خمیر کمی کشدار شود
[ترجمه ترگمان]آن را بزنید تا خمیر کمی الاستیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A lot of sportswear is made of very elastic material.
[ترجمه گوگل]بسیاری از لباس های ورزشی از مواد بسیار الاستیک ساخته شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پوشاک ورزشی از مواد بسیار الاستیک ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rules are elastic.
[ترجمه مریم سالک زمانی] مقررات کشدار هستند.
|
[ترجمه اصغر عابدی] آن قوانین قابل انعطاف هستند
|
[ترجمه گوگل]قوانین کشسان هستند
[ترجمه ترگمان]قوانین قابل کش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The elastic in my clothes has gone.
[ترجمه گوگل]کش لباسم رفته
[ترجمه ترگمان]کش رفتن لباس هام رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If export and import demand is elastic, then the change in trade volumes will operate to remove the surplus.
[ترجمه گوگل]اگر تقاضای صادرات و واردات کشش داشته باشد، آنگاه تغییر در حجم تجارت برای حذف مازاد عمل خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اگر تقاضای صادرات و واردات آن ارتجاعی باشد، پس تغییر در حجم مبادلات تجاری برای حذف مازاد عمل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I stretched that piece of elastic to its fullest extent.
[ترجمه گوگل]من آن تکه الاستیک را به حداکثر میزانش کشیدم
[ترجمه ترگمان]ان تکه را کش و قوس دادم تا به خوبی آن را پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The elastic at the waist gives a nice snug fit.
[ترجمه گوگل]کش در کمر، تناسب خوبی را به شما می دهد
[ترجمه ترگمان]ماده کشسان در کمر یک جور مناسب گرم و نرم به او می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This skirt needs some new elastic in the waist.
[ترجمه گوگل]این دامن به مقداری کش جدید در کمر نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این دامن نیاز به یک ماده کشسان جدیدی در کمر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An elastic waist makes these jeans ideal for the larger woman.
[ترجمه گوگل]کمر کشسان این شلوار جین را برای خانم های بزرگتر ایده آل می کند
[ترجمه ترگمان]یک کمر انعطاف پذیر، این شلوار جین را برای زن بزرگ تر ایده آل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The child drew out the elastic until it measured a yard.
[ترجمه گوگل]کودک کش را آنقدر بیرون کشید که یک یارد را اندازه گرفت
[ترجمه ترگمان]کودک تا زمانی که یک حیاط را اندازه گرفت، آن را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فنری (صفت)
bouncy, springy, elastic, whippy

کشسان (صفت)
elastic

قابل ارتجاع (صفت)
springy, elastic

کش دار (صفت)
supple, elastic, ventilatory, tensile

مرتجع (صفت)
reactionary, elastic

سبک روح (صفت)
merry, gay, jovial, volant, elastic

تخصصی

[شیمی] کشسان
[عمران و معماری] ارتجاعی - الاستیک - کشسان - برجهنده - انعطاف پذیر
[زمین شناسی] کشسان نوعی تغییر شکل ماده که تغییرات بعد از حذف نیرو از بین می روند .
[نساجی] ارتجاعی - کشسان - الاستیک
[ریاضیات] کشسان، کش دار، ارتجاعی، مرتجع، الاستیک، جهمند، قابل ارتجاع، قابل انبساط، لاستیک سان
[پلیمر] کشسان

انگلیسی به انگلیسی

• strip of material which is made elastic by the addition of rubber or other flexible material; rubber band
able to return to its original shape after being stretched or pulled; flexible, springy, rubbery, accommodating, adaptable
elastic is a rubber material that stretches when you pull it and returns to its original size when you let it go.
something that is elastic stretches easily.
elastic ideas and policies can change in order to suit new circumstances.

پیشنهاد کاربران

کشسانیک
( Keshsānic )
elastic ( ژئوفیزیک )
واژه مصوب: کِشسان
تعریف: ویژگی ماده‏ای که پس از حذف نیروهای وارد بر آن به شکل و اندازۀ اول برگردد
noun ::: کش
adj::: کشسان ، ارتجاعی
منعطف
these pants are so elastic
من رو توی اینستا دنبال کنیدبا آموزش زبان انگلیسی ممنون
languageyar@

بپرس