eggs

جمله های نمونه

1. boiled eggs digest easily
تخم مرغ آب پز به آسانی گواریده می شود.

2. duck eggs do not preserve for too long
تخم مرغابی را نمی شود زیاد نگهداشت.

3. good eggs
تخم مرغ های خوب (تازه)

4. scrambled eggs
خاگینه

5. the eggs are fecundated together
تخم ها با هم زادمند (یا بارور) می شوند.

6. the eggs of a snake
تخم های مار

7. the eggs spat in the pan
تخم مرغ ها در ماهیتابه جلز ولز می کردند.

8. these eggs are very white and tender
این تخم مرغ ها بسیار سفید و زود شکن هستند.

9. these eggs hatch into larva
این تخم ها تبدیل به لیسه می شوند.

10. today eggs bring a high price
امروزه تخم مرغ خوب به فروش می رسد (بازار گرمی دارد).

11. hatch eggs
(جوجه و لیسه و غیره) از تخم درآمدن

12. a dozen eggs
یک دو جین تخم مرغ

13. grade a eggs
تخم مرغ درجه ی یک

14. put the eggs in a mixer and then pour them onto the flour and sugar
تخم مرغ ها را در مخلوط کن بگذار سپس روی آن آرد و شکر بریز

15. stir the eggs into the milk
تخم مرغ ها را بریز توی شیر و هم بزن.

16. to lay eggs
تخم گذاشتن

17. a hen lays eggs
مرغ تخم می گذارد.

18. female birds lay eggs
پرندگان ماده تخم می گذارند.

19. hens that lay eggs cackle
مرغ هایی که تخم می گذارند قدقد می کنند.

20. how much are eggs per dozen?
قیمت هر دوجین تخم مرغ چقدر است ؟

21. i had boiled eggs for breakfast
صبحانه تخم مرغ آب پز خوردم.

22. most birds lay eggs
اکثر پرندگان تخم می گذارند.

23. the hen lays eggs
مرغ تخم می گذارد.

24. a hen covers her eggs
مرغ روی تخم های خود می خوابد.

25. a hen incubates her eggs
مرغ روی تخم های خود می خوابد.

26. fishes too shed their eggs
ماهی ها هم تخم می ریزند.

27. she is sensitive to eggs
او نسبت به تخم مرغ حساسیت دارد.

28. the magical transformation of eggs into a delicious omelet
تبدیل افسون آمیز تخم مرغ به املت خوشمزه

29. apples by the kilo and eggs by the dozen
سیب کیلویی و تخم مرغ دو جینی

30. he guessed the number of eggs in the basket
تعداد تخم مرغ های سبد را حدس زد.

31. he mouthed down six boiled eggs
او شش تا تخم مرغ آب پز را یکهو رفت بالا.

32. to mix sugar, flour, and eggs
شکر و آرد و تخم مرغ را مخلوط کردن

33. we were rationed to two eggs a week
هفته ای دو تخم مرغ به ما جیره می دادند.

34. put (or have) all one's eggs in one basket
همه ی دارایی خود را در یک کار (یا معامله) به کار زدن (و به مخاطره انداختن)

35. teach one's grandmother to suck eggs
کوشش به تعلیم دادن کسی که خودش استادکار است

36. don't teach your grandmother to suck eggs
به من یاد نده چون خودم بلدم،خودم هفت مرده حلاجم

37. some fish burrow into the mud at the bottom of the lake and lay eggs there
برخی ماهیان،گل ته دریاچه را سوراخ می کنند و در آن تخم می گذارند.

پیشنهاد کاربران

بپرس