establishment

/əˈstæblɪʃmənt//ɪˈstæblɪʃmənt/

معنی: بناء، بنگاه، استقرار، سازمان، تشکیل، تاسیس، برقراری، برپایی، موسسه، دسته کارکنان
معانی دیگر: دکان، مغازه، دم و دستگاه، (گیاه شناسی) بومی شدن، پا گرفتن، برقرارسازی، پابرجاسازی، استقرار (رجوع شود به: establish)، بنا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of establishing.
مشابه: constitution, foundation, introduction, settlement

(2) تعریف: the state of being established.
مشابه: development, settlement

(3) تعریف: (often cap.) the current social or political order or those who control it.
مشابه: government, order

(4) تعریف: a business firm or the place where it is located.
مشابه: business, firm

جمله های نمونه

1. the establishment of a plant in a new environment
پا گرفتن گیاه در محیط جدید

2. the establishment
1- هیات حاکمه،دستگاه دولت و رهبران سیاسی و اقتصادی 2- (در هر سازمان یا گروه) گروه کلیدی،سردمداران،صدرنشینان،نخبگان 3- رجوع شود به: established church

3. she works at an educational establishment
او در یک موسسه ی آموزشی کار می کند.

4. The scandal sent tremors through the political establishment.
[ترجمه گوگل]این رسوایی باعث ایجاد لرزش در دستگاه سیاسی شد
[ترجمه ترگمان]این رسوایی از طریق ایجاد سیاسی به لرزه درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The establishment of the socialist system to we opened a reach the ideal state of roads, and the ideal into reality needs to rely on our hard work.
[ترجمه گوگل]استقرار نظام سوسیالیستی به روی ما راه‌ها را به حالت ایده‌آل باز کرد و ایده‌آل تبدیل شدن به واقعیت نیاز به تکیه بر کار سخت ما دارد
[ترجمه ترگمان]ایجاد نظام سوسیالیستی برای رسیدن به وضعیت ایده آل جاده ها، و کمال مطلوب در واقعیت نیازمند اتکا به کار سخت ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Young people are supposed to rebel against the Establishment.
[ترجمه گوگل]قرار است جوانان علیه نظام قیام کنند
[ترجمه ترگمان]قرار است جوانان علیه دولت شورش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His ideas influenced the establishment of National Portrait Galleries in London and Edinburgh.
[ترجمه گوگل]ایده های او بر تأسیس گالری های ملی پرتره در لندن و ادینبورگ تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]عقاید او بر تاسیس of پرتره ملی در لندن و ادینبورگ تاثیر گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hotel is a comfortable and well-run establishment.
[ترجمه گوگل]این هتل یک مکان راحت و خوب است
[ترجمه ترگمان]این هتل یک موسسه راحت و راحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Opposition MPs are calling for the establishment of an independent food and drugs agency.
[ترجمه گوگل]نمایندگان اپوزیسیون خواستار ایجاد یک آژانس مستقل غذا و دارو هستند
[ترجمه ترگمان]نمایندگان مجلس مخالف خواهان تاسیس یک آژانس مستقل مواد غذایی و مواد مخدر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With the establishment of major new markets, the economy is thriving.
[ترجمه گوگل]با ایجاد بازارهای بزرگ جدید، اقتصاد در حال رونق است
[ترجمه ترگمان]با ایجاد بازارهای بزرگ جدید، اقتصاد پیشرفت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The British establishment seems to be off on another quest for fool's gold.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تشکیلات بریتانیایی در جستجوی دیگری برای طلای احمقانه هستند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بریتانیا در جستجوی راه دیگری برای کسب مدال طلا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The uproar led to the establishment of bioethics committees to oversee research.
[ترجمه گوگل]این هیاهو منجر به ایجاد کمیته‌های اخلاق زیستی برای نظارت بر تحقیقات شد
[ترجمه ترگمان]این آشوب منجر به ایجاد کمیته های تخصصی زیستی برای نظارت بر تحقیقات شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The conservatism of the literary establishment in this country is as-tounding.
[ترجمه گوگل]محافظه کاری نهادهای ادبی در این کشور بسیار خیره کننده است
[ترجمه ترگمان]محافظه کاری ساختار ادبی این کشور as است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What made you come and work in this establishment?
[ترجمه گوگل]چه شد که آمدی و در این موسسه کار کردی؟
[ترجمه ترگمان]چی باعث شد که تو اینجا کار کنی و کار کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بناء (اسم)
base, building, structure, mason, establishment, masonry

بنگاه (اسم)
service, institution, institute, corporation, business, foundation, establishment

استقرار (اسم)
confirmation, establishment, pitch, lodgement, lodgment, solidification

سازمان (اسم)
conformation, structure, infrastructure, formation, establishment, organization, regime

تشکیل (اسم)
formation, foundation, establishment, organization, constitution

تاسیس (اسم)
foundation, establishment, constitution

برقراری (اسم)
establishment

برپایی (اسم)
setup, establishment

موسسه (اسم)
institution, institute, establishment

دسته کارکنان (اسم)
establishment

تخصصی

[حقوق] مؤسسه، بنگاه، هیأت حاکمه، تأسیس، تشکیل، استقرار

انگلیسی به انگلیسی

• anything that is established; established institution (such as the church, a business, etc.); foundation, permanent organization; place of business
an establishment is a shop, business, or some other sort of institution.
you refer to a group of people as the establishment when they have special power and influence in the running of a country or organization.
the establishment of an organization or system is the act of creating it.

پیشنهاد کاربران

جاافتادگان ، پیشکسوتها ، گردانندگان
دستگاه ( حکومت )
Commercial estate ligament
موسسه تجاری
Site Establishment : تجهیز کارگاه
نظام
پایه گذاری، بنیان گذاری، تشکیل
تبیین
در ادبیات سندنگاری در مهندسی فضایی و مهندسی سیستم ها:
establishing the power requirement = تبیین الزامات توان
محل استقرار
خانه
شرکت، برند، برچسب
مرکز
استقرار - موسسه
حاکمیت، دستگاه حاکم، هسته قدرتمدار
پایه ریزی کردن
نهاد ( اجتماعی )
بنیاد ( اجتماعی )
منبع، سرچشمه
تشکیلات . دم و دستگاه
نهاد
طبقه حاکم
تدوین
Establishment of policies = تدوین سیاست ها
آرای نهایی
متون مطبوعاتی
ایجاد، پایه گذاری، پایه ریزی
کارمندان، پرسنل، کارکنان
تشکلیلات، مجموعه، سازوکار، سامانه
تعیین
Establishment card
کارت مهاجرت ( دبی )
تبدیل
ساختار
پایگاه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس