epithet

/ˈepəˌθet//ˈepɪθet/

معنی: صفت، لقب، کنیه، اصطلاح
معانی دیگر: (صفت یا لقب یا عبارتی که برای وصف شخص یا چیزی به کار می رود و معمولا تداعی منفی دارد) صفت، پاچنام، واژه یا عبارت وصفی (مثلا در مثال های زیر:، برچسب، انگ، عنوان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: epithetic (adj.), epithetical (adj.)
(1) تعریف: a word or phrase attached to, or used in place of, a given name.
مشابه: label

- Czar Ivan IV of Russia became increasingly tyrannical and deserved his epithet "the Terrible."
[ترجمه گوگل] تزار ایوان چهارم روسیه به طور فزاینده ای مستبد شد و سزاوار لقب خود "وحشتناک" شد
[ترجمه ترگمان] تزار ایوان چهارم از روسیه به شدت مستبد و سزاوار لقب \"وحشتناک\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a word or phrase used to characterize someone or something contemptuously.

جمله های نمونه

1. the epithet "egghead" is sometimes used for an "intellectual"
واژه ی ((سر تخم مرغی)) صفتی است که گاهی به جای ((متفکر)) به کار می رود.

2. The opera-singer's 104-kilo frame has earned him the epithet of 'Man Mountain' in the press.
[ترجمه گوگل]قاب 104 کیلویی این خواننده اپرا لقب "کوه مرد" را در مطبوعات به ارمغان آورده است
[ترجمه ترگمان]کادر ۱۰۴ کیلو خواننده اپرا به او لقب کوه مرد را در مطبوعات داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He hardly deserves the epithet 'fascist'.
[ترجمه گوگل]او به سختی سزاوار لقب "فاشیست" است
[ترجمه ترگمان]اون به سختی لیاقت یه لقب فاشیست رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Gross would be another epithet for it.
[ترجمه گوگل]گروس لقب دیگری برای آن خواهد بود
[ترجمه ترگمان]نفرت انگیز برای آن یک لقب دیگر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Unessential is actually an unfair epithet when applied to sticky buns.
[ترجمه گوگل]زمانی که روی نان های چسبناک به کار می رود، غیر ضروری در واقع یک لقب ناعادلانه است
[ترجمه ترگمان]در واقع در هنگام استفاده از نان های چسبنده به عنوان یک صفت ناعادلانه تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In Sicily Bona Dea was probably an epithet for Demeter.
[ترجمه گوگل]در سیسیل Bona Dea احتمالاً لقبی برای Demeter بود
[ترجمه ترگمان]در سیسیل، Dea برای Demeter لقب \"لقب\" به حساب می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The former epithet is apt, the latter less so.
[ترجمه گوگل]لقب اولی مناسب است، دومی کمتر
[ترجمه ترگمان]این لقب سابق به هر جهت کم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Much falsified criticism, together with the slandering epithet like "anti-partyism", "Rightism" did her severe detriment.
[ترجمه گوگل]انتقادهای جعلی زیاد، همراه با لقب تهمت‌آمیز «حزب‌ستیزی»، «راست‌گرایی» به شدت به او آسیب زد
[ترجمه ترگمان]بسیاری از انتقادات تحریف شده، همراه با slandering به عنوان \"ضد -\"، به ضرر شدید او عمل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Transferred epithet, a super - conventional collocation, is composed of a transferred epithet and its new modified object.
[ترجمه گوگل]لقب منتقل شده، یک ترکیب فوق متعارف، از یک لقب منتقل شده و شیء تغییر یافته جدید آن تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان]این توصیف، یک همنشینی بسیار معمولی، از یک لقب انتقالی و شی تغییر یافته جدید آن تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Since Transferred Epithet to the unique - aesthetic features, Making it in modern society have been widely applied.
[ترجمه گوگل]از زمان انتقال لقب به ویژگی های منحصر به فرد - زیبایی شناختی، ساخت آن در جامعه مدرن به طور گسترده ای به کار گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که Transferred به ویژگی های منحصر به فرد زیبایی شناختی منتقل می شود، استفاده از آن در جامعه مدرن به طور گسترده اعمال شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The specific epithet variously did or did not repeat a key word from the phrase - name.
[ترجمه گوگل]لقب خاص به طور مختلف یک کلمه کلیدی را از عبارت - نام تکرار کرد یا نکرد
[ترجمه ترگمان]این صفت خاص هر یک از آن ها را بر زبان می آورد و یا کلمات کلیدی را از جمله آن تکرار نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. From the deep structure of transferred epithet, its internal language meaning can be tenable.
[ترجمه گوگل]از ساختار عمیق لقب منتقل شده، معنای زبانی درونی آن قابل اثبات است
[ترجمه ترگمان]از ساختار عمیق صفت منتقل شده، به معنای زبان داخلی آن می تواند منطقی به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Indeed, some observers fear that anti - science epithet is in danger of becoming meaningless.
[ترجمه گوگل]در واقع، برخی از ناظران می ترسند که عنوان ضد علم در خطر بی معنی شدن باشد
[ترجمه ترگمان]در واقع، برخی ناظران می ترسند که epithet ضد علمی در خطر تبدیل شدن به بی معنی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An epithet that sums up my feelings.
[ترجمه گوگل]لقبی که احساسات من را خلاصه می کند
[ترجمه ترگمان]یک نوع صفت که به احساسات من توجه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Transferred epithet is a very figure of speech of great importance in language use.
[ترجمه گوگل]لقب منتقل شده یک شکل گفتاری بسیار مهم در استفاده از زبان است
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک توصیف بسیار مهم از اهمیت بسیار در استفاده از زبان نیز شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صفت (اسم)
qualification, accident, attribute, adjective, quality, epithet, determinative, schema

لقب (اسم)
addition, epithet, title, label, appellation, surname, agnomen, sobriquet, byname, cognomen, soubriquet

کنیه (اسم)
epithet, title, surname, agnomen, nickname, sobriquet, nicknack, knick-knack, cognomen, nom de plume, soubriquet

اصطلاح (اسم)
idiom, epithet, term, phrase

تخصصی

[زمین شناسی] صفت، لقب، واژه یا عبارت وصفی اصطلاحی که در فهرست نام های گیاه شناسی برای معین کردن یک کلمه منفرد که نام یک گونه است و به دنبال نام کلی به عنوان بخشی از یک دو اسمه، نوشته می شود.

انگلیسی به انگلیسی

• name, nickname, title, designation
an epithet is an adjective or a short descriptive phrase; a formal word.

پیشنهاد کاربران

علاوه بر معانی پیشنهادی، در دیکشنری زیر تعریف دیگری ( بعنوان معنی دوم ) وجود دارد:
2. a word used as a term of abuse. ( New Oxford American Dictionary )
توهین؛ ناسزا؛ بی حرمتی
Example 1: 👇
...
[مشاهده متن کامل]

a stream of obscene epithets.
سیلی از توهین های قبیح و زشت.
Example 2: 👇
People jeered and hurled racial epithets.

لقب
Nickname either harmless or
abusive/pejorative/offensive/defamatory
اسم توصیفی، صقت

بپرس