enlighten

/enˈlaɪtn̩//ɪnˈlaɪtn̩/

معنی: روشن کردن، تعلیم دادن، روشنفکر کردن
معانی دیگر: (با دادن فهم و دانش و غیره) راهیاب و رستگار کردن، روشن ضمیر کردن، روشندل کردن، وارستن، آزاده کردن، (قدیمی) نورانی کردن، پر نورکردن، شیرفهم کردن، آگاه کردن، (به واقعیات) آشنا کردن، روشنگری کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enlightens, enlightening, enlightened
مشتقات: enlightener (n.)
• : تعریف: to provide with previously lacking insight, information, or knowledge.
مترادف: illuminate
متضاد: baffle, confuse
مشابه: acquaint, advise, edify, educate, elucidate, inform, inspire, teach, uplift

- The lecture enlightened me about the power of the mind over the body.
[ترجمه موسی] این سخنرانی مرا در مورد قدرت ذهن بر بدن آشنا کرد.
|
[ترجمه گوگل] این سخنرانی مرا در مورد قدرت ذهن بر بدن روشن کرد
[ترجمه ترگمان] این سخنرانی مرا در مورد قدرت ذهن بر روی بدن روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. radio should enlighten the listener as well as entertain him
رادیو باید علاوه بر سرگرم کردن شنونده وی را ارشاد هم بکند.

2. I hope the results of my research will enlighten my colleagues.
[ترجمه موسی] امیدوارم نتایج تحقیقات من همکارانم را روشن سازد ( آگاه کند ) .
|
[ترجمه گوگل]امیدوارم نتایج تحقیقاتم باعث روشنگری همکارانم شود
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که نتایج تحقیقات من همکارانم را روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Enlighten me about your plans for the future.
[ترجمه موسی] برنامه های خود را در آینده برایم روشن کن.
|
[ترجمه گوگل]من را در مورد برنامه های خود برای آینده روشن کنید
[ترجمه ترگمان] واسه آینده برام توضیح بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I don't understand this. Could you enlighten me?
[ترجمه گوگل]من این را نمی فهمم میشه منو روشن کنی؟
[ترجمه ترگمان]من این را نمی فهمم میتونی بهم خبر بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nobody seemed to be anxious to enlighten me about the events that led up to the dispute.
[ترجمه A.A] به نظررسید هیچ کس مشتاق نبود در مورد واقعیات حوادثی که منجربه اختلاف شد به من آگاهی دهد
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید هیچ کس مشتاق نبود که مرا در مورد وقایعی که منجر به اختلاف شد روشن کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید هیچ کس مایل نیست درباره حوادثی که منجر به مشاجره می شود برایم روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She didn't enlighten him about her background.
[ترجمه گوگل]او را در مورد سابقه اش روشن نکرد
[ترجمه ترگمان]او درباره گذشته او چیزی به او نگفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He didn't dare take it upon himself to enlighten her further.
[ترجمه گوگل]او جرأت نداشت که او را بیشتر روشن کند
[ترجمه ترگمان]جرات نداشت آن را بر خود بگیرد تا او را بیشتر روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She did not enlighten him, rang off and warned Ayling the police were going to question him.
[ترجمه گوگل]او را روشن نکرد، زنگ زد و به آیلینگ هشدار داد که پلیس می خواهد از او بازجویی کند
[ترجمه ترگمان]او را روشن نکرد و زنگ زد و هشدار داد که پلیس می خواهد از او سوال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only interviews with the prime suspects could enlighten us now but, instead, they served to confuse still further.
[ترجمه گوگل]اکنون فقط مصاحبه با مظنونان اصلی می تواند ما را روشن کند، اما در عوض، آنها همچنان بیشتر گیج می شوند
[ترجمه ترگمان]تنها مصاحبه با مظنونان اصلی اکنون می توانست ما را روشن کند، اما به جای آن، آن ها هنوز هم بیشتر گیج شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They enlighten us on the mystery, we are grateful to them, we trust them and then we buy their product.
[ترجمه گوگل]آنها ما را در مورد رمز و راز روشن می کنند، ما از آنها سپاسگزاریم، به آنها اعتماد می کنیم و سپس محصول آنها را می خریم
[ترجمه ترگمان]آن ها ما را روشن می کنند، ما از آن ها سپاسگزاریم، ما به آن ها اعتماد داریم و سپس محصول آن ها را می خریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To enlighten the community orientation further, one can assess the degree of intensity found in the commitment to the community.
[ترجمه گوگل]برای روشن کردن بیشتر جهت گیری جامعه، می توان میزان شدت تعهد به جامعه را ارزیابی کرد
[ترجمه ترگمان]برای روشن کردن جهت گیری جامعه، فرد می تواند درجه شدت یافته در تعهد به جامعه را ارزیابی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Good books enlighten the mind, bad books corrupt the soul. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]کتاب های خوب ذهن را روشن می کنند، کتاب های بد روح را فاسد می کنند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]کتاب های خوب ذهن و کتاب های بد روح را فاسد می کنند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I see teaching as an opportunity to enlighten students, not just inform them.
[ترجمه گوگل]من تدریس را فرصتی برای روشنگری دانش آموزان می دانم نه اینکه فقط به آنها اطلاع رسانی کنم
[ترجمه ترگمان]من تدریس را فرصتی برای روشن کردن دانش آموزان می بینم، نه اینکه فقط آن ها را مطلع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Enlighten us about rock climbing. How the fuck does it actually work? You've been to college, I haven't. Intellectualize about this one for me.
[ترجمه گوگل]ما را در مورد صخره نوردی روشن کنید لعنتی واقعا چگونه کار می کند؟ تو کالج رفته ای، من نه در مورد این یکی برای من فکر کنید
[ترجمه ترگمان]در مورد کوهنوردی کردن بهمون توضیح بده واقعا چجوری کار میکنه؟ تو به دانشگاه رفتی، من نکردم در مورد این یکی برای من نگران نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن کردن (فعل)
light, clear, clarify, explain, lighten, ignite, brighten, turn on, illuminate, elucidate, refresh, enucleate, explicate, enlighten, illume, illumine, upstart, relume

تعلیم دادن (فعل)
educate, train, intuit, drill, guide, instruct, teach, enlighten

روشنفکر کردن (فعل)
enlighten, liberalize

انگلیسی به انگلیسی

• instruct, provide with intellectual or spiritual understanding
to enlighten someone means to give them more knowledge about something; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : light / enlighten / lighten
✅️ اسم ( noun ) : light / enlightenment / lighter / lighting / lightness / lightning
✅️ صفت ( adjective ) : light / lighted / lightning / enlightening / enlightened
✅️ قید ( adverb ) : _
enlighten ( verb ) = روشن کردن، آگاه کردن، شیر فهم کردن، آشنا کردن، روشنگری کردن، اطلاع دادن، تعلیم دادن
مترادف با کلمه = instruct ( verb )
Definition = برای ارائه اطلاعات و فهماندن به کسی ، یا توضیح حقایق واقعی در مورد چیزی به کسی/با توضیح چیزی یا به دست آوردن اطلاعات یا حقایق جدید به آن شخص ، باعث می شود کسی چیزی را بفهمد/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - Should the function of children's television be to entertain or to enlighten?
عملکرد تلویزیون کودکان باید سرگرمی باشد یا روشنگری باشد؟
2 - I don't understand this. Could you enlighten me?
من این را نمی فهمم. آیا می توانید مرا روشن کنید ( شیرفهم کنید ) ؟
3 - The show is meant to both enlighten and entertain.
این نمایش هم برای آگاه کردن و هم برای سرگرمی در نظر گرفته شده است.
4 - We hope the pamphlet will enlighten voters about the issues.
امیدواریم این رساله چاپی رای دهندگان را در مورد مسائل روشن سازد.

شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.
متوجه کردن
روشنگری کردن
شفاف کردن. توضیح دادن. روشن کردن. روشن کردن
شیرفهم کردن
آگاه کردن با دادن دانش و غیره - تعلیم دادن
روشن بینی
به بینش روشن رسیدن
به روشنی رسیدن

بپرس