embarrassment

/emˈberəsmənt//ɪmˈbærəsmənt/

معنی: خجالت، خجلت
معانی دیگر: خجالت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of being embarrassed.
مشابه: confusion, humiliation

(2) تعریف: the act or an instance of embarrassing someone.
مشابه: humiliation

(3) تعریف: something that causes embarrassment.
مشابه: scandal

- His loud relatives are an embarrassment to him.
[ترجمه هاجر صدر] خویشاوندانش که پرسروصدا هستند او را خجالت زده می کنند
|
[ترجمه سروش] خجالت زده
|
[ترجمه گوگل] بستگان پر سر و صدا او برای او مایه شرمساری هستند
[ترجمه ترگمان] بستگان بلند او برای او مایه خجالت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. financial embarrassment was chronic in our family
گرفتاری مالی در خانواده ی ما مزمن بود.

2. his embarrassment at breaking the host's expensive glass
شرمندگی او از شکستن لیوان قیمتی صاحب خانه

3. respiratory embarrassment
اشکال تنفسی

4. her descreetness saved us all from embarrassment
پرواگری او همه ی ما را از شرمندگی نجات داد.

5. This episode is bound to be a deep embarrassment for Washington.
[ترجمه گوگل]این قسمت برای واشنگتن یک شرمساری عمیق خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این قسمت باید برای واشنگتن یه دست پاچگی عمیق باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her face was flushed with embarrassment.
[ترجمه گوگل]صورتش از خجالت سرخ شده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش از خجالت سرخ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Anger is often caused by frustration or embarrassment, or a mixture of the two.
[ترجمه گوگل]خشم اغلب ناشی از ناامیدی یا خجالت یا ترکیبی از این دو است
[ترجمه ترگمان]عصبانیت اغلب با سرخوردگی یا شرمندگی و یا ترکیبی از این دو ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The report has caused acute embarrassment to the government.
[ترجمه گوگل]این گزارش باعث شرمساری شدید دولت شده است
[ترجمه ترگمان]این گزارش موجب ناراحتی شدید دولت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She suffered extreme embarrassment at not knowing how to read.
[ترجمه گوگل]او از اینکه نمی دانست چگونه بخواند از خجالت شدید رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از این که نمی دانست چه گونه باید بخواند، سخت ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt acute embarrassment/anxiety/concern at his behaviour.
[ترجمه گوگل]او از رفتار او احساس خجالت/اضطراب/نگرانی شدید کرد
[ترجمه ترگمان]او احساس ناراحتی \/ نگرانی شدید نسبت به رفتار خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had gone absolutely scarlet with embarrassment.
[ترجمه گوگل]او از خجالت کاملاً سرخ شده بود
[ترجمه ترگمان]کام لا از خجالت سرخ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The scandal was an acute embarrassment for the President.
[ترجمه گوگل]این رسوایی باعث شرمساری شدید رئیس جمهور شد
[ترجمه ترگمان]جنجال بزرگی برای رئیس جمهور ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sarah was overcome with embarrassment. She faced away to hide her blushes.
[ترجمه کهن سال] سارا از خجالت سرخ و سفید شد. رویش را برگرداند تا سرخ شدنش را پنهان کند.
|
[ترجمه گوگل]سارا از خجالت غلبه کرد رو به رو شد تا رژگونه هایش را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]سارا از خجالت سرخ شد رویش را برگرداند تا از خجالت سرخ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She smiled to hide her slight embarrassment.
[ترجمه گوگل]لبخندی زد تا خجالت خفیفش را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]او لبخند زد تا ناراحتی خود را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He tried to cover his embarrassment by starting to rub his hands together.
[ترجمه گوگل]سعی کرد با شروع به مالیدن دستانش خجالتش را بپوشاند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خجالت خود را پنهان کند و دست هایش را به هم مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خجالت (اسم)
shame, embarrassment

خجلت (اسم)
shame, mortification, embarrassment

انگلیسی به انگلیسی

• shame, uneasiness, confusion
embarrassment is a shy feeling or a feeling of shame.
someone or something that embarrasses people can be referred to as an embarrassment.

پیشنهاد کاربران

۱. شرمسارگی - شرمندگی - خجالت
۲. مایه ی شرمساری، خجالت و ننگ
∆ She couldn't hide her embarrassment : او نمی توانست شرمساری اش را پنهان کند
∆ Biden is an embarrassment : بایدن مایه ی شرمساری و خجالت است
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : embarrass
✅️ اسم ( noun ) : embarrassment
✅️ صفت ( adjective ) : embarrassing / embarrassed
✅️ قید ( adverb ) : embarrassingly
مشکل اقتصادی
توی عبارت be an embarrassment می تونه معنی کسی رو بده ک موجب آبروریزی و شرمساری هسته
مثلا
He was an embarrassment for the family
یعنی موجب آبروریزی خونواده بود
آبروریزی

دامپزشکی و علوم دامی
اختلال عملکردی ( مثلا قلبی ریوی )
شرمندگی، بی آبرویی
کم روئی
علاوه بر معنای لغوی، این واژه در عبارت An embarrassment of riches به معنای وافر یا بیش از حد وافر و مقدار خیلی زیاد از چیزی خوب هم هست.
شرمساری
شرمندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس