eject

/ɪˈdʒekt//ɪˈdʒekt/

معنی: دفع کردن، پس زدن، بیرون انداختن، معزول کردن، بیرون راندن
معانی دیگر: برون افکندن، برون ریختن، فوران کردن، برفشاندن، پرتاب کردن، از چیزی جدا شدن، (از خانه یا محلی) بیرون کردن، راندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ejects, ejecting, ejected
(1) تعریف: to expel forcefully.
مترادف: expel
مشابه: bounce, chuck, erupt, propel, send out, spew, spit, spout, thrust out, vent

(2) تعریف: to compel to leave one's place, position, or property; dismiss or evict.
مترادف: expel, kick out, oust
متضاد: admit
مشابه: blackball, bounce, chuck, deport, dismiss, displace, dispossess, evict, purge, remove
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: ejection (n.), ejector (n.)
• : تعریف: to throw or propel oneself out of an aircraft in an emergency, by use of an ejection seat or capsule.
مشابه: discharge, impel, propel

جمله های نمونه

1. they eject every drunken customer
همه ی مشتریان مست را بیرون می کنند.

2. to eject saliva from the mouth
از دهان تف انداختن

3. Officials used guard dogs to eject the protesters.
[ترجمه گوگل]مقامات از سگ های نگهبان برای بیرون راندن معترضان استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]مقامات از سگ های نگهبان برای بیرون دادن معترضان استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He tried to eject the spent cartridge and reload.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد کارتریج مصرف شده را بیرون بیاورد و دوباره بارگیری کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد the را بیرون بکشد و آن را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some ants eject formic acid when irritated.
[ترجمه گوگل]برخی از مورچه ها هنگام تحریک، اسید فرمیک را خارج می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از مورچه ها formic اسید را در زمانی که عصبانی می شوند، بیرون می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pilot managed to eject moments before the plane crashed.
[ترجمه گوگل]خلبان لحظاتی قبل از سقوط هواپیما موفق به ایجکت شد
[ترجمه ترگمان]خلبان موفق به بیرون دادن لحظاتی قبل از سقوط هواپیما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Cosmic-rays can also eject atoms, ions and electrons from matter in the magnetosphere.
[ترجمه گوگل]پرتوهای کیهانی همچنین می‌توانند اتم‌ها، یون‌ها و الکترون‌ها را از ماده موجود در مگنتوسفر خارج کنند
[ترجمه ترگمان]اشعه های کیهانی هم چنین می توانند اتم ها، یون ها و الکترون ها را از ماده در the بیرون کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some then become undertakers and eject the dead, while others venture out as hunters.
[ترجمه گوگل]برخی از آن‌ها متخلف می‌شوند و مرده‌ها را بیرون می‌کنند، در حالی که برخی دیگر به عنوان شکارچی به بیرون می‌روند
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها به عنوان شکارچی در حال بیرون دادن اجساد هستند در حالی که برخی دیگر به عنوان شکارچی به کار خود ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Then Macintosh would prompt you to eject Fred and insert Fred Redux.
[ترجمه گوگل]سپس مکینتاش از شما می خواهد که فرد را خارج کرده و Fred Redux را وارد کنید
[ترجمه ترگمان]آن وقت این مک نر شما را فورا بیرون خواهد کشید تا فرد را آزاد کنید و فرد Redux را آزاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Press the stop button again to eject the tape.
[ترجمه گوگل]دوباره دکمه توقف را فشار دهید تا نوار خارج شود
[ترجمه ترگمان]دکمه توقف دوباره برای بیرون دادن نوار را فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Did you see me eject anybody?
[ترجمه گوگل]دیدی من کسی رو بیرون کردم؟
[ترجمه ترگمان]دیدی من کسی رو از بیرون انداختن بیرون؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But impact events can eject rock chips to great distances from their point of origin.
[ترجمه گوگل]اما رویدادهای برخوردی می‌توانند تراشه‌های سنگ را به فواصل بسیار دور از نقطه مبدا خود پرتاب کنند
[ترجمه ترگمان]اما رویداده ای تاثیر می توانند تراشه های راک را به فواصل دور از نقطه مبدا خود بیرون دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I scrambled up and reached for the eject button on the cassette deck.
[ترجمه گوگل]به هم خوردم و به سمت دکمه بیرون انداختن روی عرشه کاست دست بردم
[ترجمه ترگمان]بالا و پایین رفتم تا دکمه خروج را روی عرشه پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They tried to eject him from the podium.
[ترجمه گوگل]سعی کردند او را از تریبون بیرون کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند او را از روی سکو بیرون کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

پس زدن (فعل)
backlash, recoil, eject, kickback, rebut, draw back, rebound, set back, hang off, push back

بیرون انداختن (فعل)
sputter, eject, bounce, throw out, expel, excrete, extrude

معزول کردن (فعل)
discharge, dismiss, eject, recall

بیرون راندن (فعل)
eject, smoke out

تخصصی

[مهندسی گاز] بیرون انداختن، افشاندن، خارج پاشیدن
[حقوق] اخراج کردن، رفع کردن، خلع ید کردن
[ریاضیات] بیرون راندن، پس زدن، دفع کردن

انگلیسی به انگلیسی

• expel, emit, discharge
to eject something means to push or send it out forcefully.
if you eject someone from a place, you force them to leave.

پیشنهاد کاربران

USA ejecting china from the middle east
آمریکا در حال بیرون انداختن چین از خاورمیانه است
بیرون انداختن یا بیرون آمدن ( کسی از ساختمان یا شغل یا خلبان از هواپیما یا . . . . )
در فوتبال اخراج کردن
The referee ejected the player
[هواپیما]
صندلی پَران
هوالعلیم
Eject : خروج : خارج کردن ؛ بیرون راندن. . .

بپرس