effortful


معنی: پر زحمت

جمله های نمونه

1. Effortful study means that someone consistently try to push slightly higher than her current limit of competence.
[ترجمه گوگل]مطالعه سخت به این معنی است که فردی به طور مداوم سعی می کند کمی بالاتر از حد فعلی صلاحیت خود پیش برود
[ترجمه ترگمان]این مطالعه با تلاش خود به این معنی است که یک نفر به طور مداوم سعی دارد کمی بالاتر از حد فعلی صلاحیت خود حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Simple in theory, effortful in practice, and the most valuable, meaningful commodity in the world.
[ترجمه گوگل]از نظر تئوری ساده، در عمل پرتلاش، و با ارزش ترین و پرمعنی ترین کالای دنیاست
[ترجمه ترگمان]در نظریه، effortful در عمل، و ارزشمندترین، valuable کالا در جهان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Not only a will-be expert must do effortful study, she must do it consistently for long, long period of time.
[ترجمه گوگل]نه تنها یک متخصص با اراده باید مطالعه پر تلاشی انجام دهد، بلکه باید آن را به طور مداوم برای مدت طولانی و طولانی انجام دهد
[ترجمه ترگمان]نه تنها یک متخصص واقعی باید این کار را انجام دهد، باید آن را به طور مداوم برای مدت طولانی و طولانی انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. TEL is considered a more effortful cognitive encoding process where the brain has to "scaffold" its way to making richer associations and linkages in order to reach the correct target information.
[ترجمه گوگل]TEL یک فرآیند رمزگذاری شناختی پر تلاش‌تر در نظر گرفته می‌شود که در آن مغز باید راه خود را برای ایجاد ارتباطات و پیوندهای غنی‌تر به منظور دستیابی به اطلاعات هدف صحیح «داربست» ببندد
[ترجمه ترگمان]تل آویو به عنوان یک فرآیند کدگذاری شناختی more در نظر گرفته می شود که در آن مغز به \"داربست\" راه خود برای ایجاد رابطه های غنی تر و ارتباطات به منظور رسیدن به اطلاعات هدف صحیح می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The child self-regulatory competence scale include the effortful control concept of Rothbart and self-regulatory development.
[ترجمه گوگل]مقیاس صلاحیت خودتنظیمی کودک شامل مفهوم کنترل پر تلاش روتبارت و رشد خودتنظیمی است
[ترجمه ترگمان]مقیاس شایستگی تنظیمی کودک شامل مفهوم کنترل effortful از توسعه regulatory و self می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even the novice engages in effortful study at first, which is why beginners so often improve rapidly in playing golf, say, or in driving a car.
[ترجمه گوگل]حتی افراد مبتدی در ابتدا درگیر مطالعه پر تلاش می شوند، به همین دلیل است که مبتدیان اغلب در بازی گلف، مثلاً، یا رانندگی با ماشین به سرعت پیشرفت می کنند
[ترجمه ترگمان]حتی تازه کار در ابتدا به مطالعه effortful می پردازد، به همین دلیل است که مبتدیان اغلب به سرعت در بازی گلف، می گویند، یا سوار کردن خودرو به سرعت پیشرفت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Anecdotal accounts suggest that effortful learning may also help some patients.
[ترجمه گوگل]گزارش های حکایتی نشان می دهد که یادگیری پرتلاش ممکن است به برخی از بیماران نیز کمک کند
[ترجمه ترگمان]حساب های Anecdotal حاکی از آن است که یادگیری effortful نیز می تواند به برخی از بیماران کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What others do on automatic pilot becomes a tiresome, anxious, effortful task.
[ترجمه گوگل]کاری که دیگران با خلبان خودکار انجام می دهند به یک کار خسته کننده، مضطرب و پر تلاش تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]کاری که دیگران در مورد خلبان خودکار انجام می دهند، کار خسته کننده، عصبی و effortful می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. First of all I would like to thank Ma for her long-lasting, effortful and successful work for the aims of the German Chinese Academy for Psychotherapy.
[ترجمه گوگل]قبل از هر چیز مایلم از ما به خاطر کار طولانی مدت، تلاشگر و موفق او برای اهداف آکادمی روان درمانی چینی آلمان تشکر کنم
[ترجمه ترگمان]اول از همه دوست دارم از مادر برای مدتی طولانی، effortful و موفق برای اهداف آکادمی Chinese چینی برای روان درمانی تشکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The only way to build this structured knowledge is by studying hard for long period of time. Effortful study marks the difference between experts and others.
[ترجمه گوگل]تنها راه برای ایجاد این دانش ساختاریافته، مطالعه سخت برای مدت زمان طولانی است مطالعه تلاشگر تفاوت بین متخصصان و دیگران را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]تنها راه برای ساخت این دانش ساختار یافته با مطالعه سخت برای مدت زمان طولانی است این مطالعه با تلاش خود تفاوت بین متخصصان و دیگران را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mixed non-fluent aphasia is applied to patients who have sparse and effortful speech, resembling severe Broca's aphasia.
[ترجمه گوگل]آفازی غیر روان مختلط برای بیمارانی اعمال می شود که گفتار پراکنده و پرتلاش دارند، شبیه آفازی شدید بروکا
[ترجمه ترگمان]aphasia non Mixed برای بیمارانی که دارای گفتاری پراکنده و effortful هستند، به کار گرفته می شود، که شبیه aphasia سطح بروکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Your training has to be not only consistent, but also effortful.
[ترجمه گوگل]آموزش شما نه تنها باید مداوم، بلکه پرتلاش باشد
[ترجمه ترگمان]آموزش شما باید نه تنها سازگار باشد، بلکه effortful نیز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They interpret this to mean that honesty may be a human 'baseline' – our brains might find it more effortful to be dishonest than honest.
[ترجمه گوگل]آنها این را به این معنا تفسیر می‌کنند که صداقت ممکن است یک «خط اصلی» انسانی باشد – مغز ما ممکن است سخت‌تر از آن‌که صادق باشد، ناصادق باشد
[ترجمه ترگمان]آن ها این را تفسیر می کنند تا به این معنا باشند که صداقت ممکن است اساس انسان باشد - مغز ما ممکن است آن را more تر از راستگو بودن پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On a practical level, the present results suggest a means by which perceptual training regimens might be made markedly more efficient and less effortful.
[ترجمه گوگل]در سطح عملی، نتایج حاضر ابزاری را پیشنهاد می‌کند که از طریق آن رژیم‌های آموزشی ادراکی ممکن است به‌طور قابل‌توجهی کارآمدتر و کمتر تلاش کنند
[ترجمه ترگمان]در یک سطح عملی، نتایج حاضر روشی را نشان می دهند که در آن استفاده از رژیم آموزش ادراکی می تواند به طور قابل توجهی کارآمدتر و less باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر زحمت (صفت)
difficult, laborious, heavy, arduous, grinding, toilsome, effortful, ponderous, troublous

انگلیسی به انگلیسی

• requiring effort; showing effort; labored; requiring much physical effort

پیشنهاد کاربران

مستبدانه
هدفمند
نیازمند تلاش
اثر بخش
پرزحمت
با مشقت
پر زحمت
پر مشقت
با زور و بلا، به زور و زحمت
تلاش مضاعف. تلاش زیاد از نیاز

بپرس