earthy

/ˈɜːrθi//ˈɜːθi/

معنی: زمینی، خاکی، دنیوی، خاک مانند، عاری از خیال
معانی دیگر: خاکسان، زمخت، عاری از ادب، نافرهیخته، بی معرفت، ساده و بی ریا، بی آلایش، صمیمانه، بی پیرایه، بی رودرواسی، (قدیمی) دنیوی، ناسوت، خاکسار، مادی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: earthier, earthiest
مشتقات: earthily (adv.)
(1) تعریف: realistic, practical, and unpretentious.
مترادف: down-to-earth, realistic
متضاد: artificial, impractical, pretentious
مشابه: matter-of-fact, practical, pragmatic, sensible, straightforward, unaffected, unpretentious

- She found her new friends surprisingly earthy despite their aristocratic backgrounds.
[ترجمه گوگل] او دوستان جدیدش را با وجود پیشینه اشرافی به طرز شگفت انگیزی زمینی یافت
[ترجمه ترگمان] او متوجه شد که دوستان جدیدش علی رغم سابقه their، خاکی و خاکی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unrefined, coarse, or sexually suggestive.
مترادف: carnal, sexual, sexy, unrefined
متضاد: refined
مشابه: bawdy, lusty, ribald, sensual

(3) تعریف: consisting of the properties of earth; of the soil.
مترادف: earthen
مشابه: dusty, muddy, terrestrial

جمله های نمونه

1. a stale earthy smell
بوی مانده و خاکسان

2. his gross earthy egoism
خودپسندی بی ادبانه ی او

3. wine with an earthy aroma
شراب دارای بوی خاک

4. he is a jovial earthy man
او آدمی خرم دل و خاکی است.

5. She has an earthy sense of humour.
[ترجمه گوگل]او یک شوخ طبعی خاکی دارد
[ترجمه ترگمان]او حس شوخ طبعی زمینی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The stairs are decorated in golds and earthy browns.
[ترجمه گوگل]پله ها با رنگ های طلایی و قهوه ای خاکی تزئین شده اند
[ترجمه ترگمان]پله ها با طلا و قهوه ای قرمز رنگ تزئین شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm attracted to warm, earthy colours.
[ترجمه گوگل]من جذب رنگ های گرم و خاکی هستم
[ترجمه ترگمان]من به رنگ های گرم و خاکی جذب می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Michael has an earthy sense of humour; he likes rude jokes.
[ترجمه گوگل]مایکل حس طنز خاکی دارد او شوخی های بی ادبانه را دوست دارد
[ترجمه ترگمان]مایکل یه حس شوخ طبعی زمینی داره اون از شوخی های rude خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the sanctuary, the earthy hues of autumn had given way to the soft green of pines.
[ترجمه گوگل]در پناهگاه، رنگ های خاکی پاییزی جای خود را به سبز ملایم کاج ها داده بود
[ترجمه ترگمان]در حرم، رنگ خاکی پاییز به رنگ سبز درختان کاج رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The churches are painted an earthy red, with red domes and cupolas, and thick red velvet curtains decorate the insides.
[ترجمه گوگل]کلیساها با رنگ قرمز خاکی با گنبدها و گنبدهای قرمز رنگ آمیزی شده اند و پرده های مخملی قرمز ضخیم داخل آن را تزئین می کنند
[ترجمه ترگمان]کلیساها رنگ قرمز و زمینی دارند و گنبدها و گنبد قرمز و پرده های مخملی قرمز داخلی را تزئین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. MacLaine seems to savor such amusingly earthy directness.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مک لین از چنین صراحت زمینی سرگرم کننده ای لذت می برد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که MacLaine از این صراحت و صراحت آمیخته به شوخی لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Earthy porcini mushrooms, tender and meaty, make the perfect accompaniment.
[ترجمه گوگل]قارچ های گوشتی، لطیف و گوشتی، همراهی عالی را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]قارچ ها زمینی، نرم و قوی، با آن هماهنگی کامل برقرار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The result is an earthy look, which can be colour-rubbed, antiqued, stippled, crackle glazed or dragged.
[ترجمه گوگل]نتیجه ظاهری خاکی است که می‌توان آن را با رنگ مالش داد، عتیقه‌سازی کرد، بریدگی کرد، لعاب داد یا کشید
[ترجمه ترگمان]نتیجه یک ظاهر خاکی است که می تواند رنگ به رنگ، antiqued، stippled، ترق و تروق و یا کشیدن آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My friend Lindsey said I was consumed with earthy desires and unable to reach the higher planes.
[ترجمه گوگل]دوستم لیندزی گفت من در آرزوهای زمینی غرق شده ام و نمی توانم به هواپیماهای بالاتر برسم
[ترجمه ترگمان]دوست من لیندزی گفت که من با خواسته های زمینی و قادر به رسیدن به هواپیماهای بزرگ تر مصرف شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زمینی (صفت)
agrarian, earthly, terrestrial, territorial, earthy, geocentric, geomorphic, sublunar, sublunary, tellurian, telluric, tellurous, terrene

خاکی (صفت)
humble, earthly, terrestrial, earthy, mortal, dun, earthen, worldly, khaki, earthborn, mundane, tellurian, terrene

دنیوی (صفت)
terrestrial, earthy, secular, temporal, worldly, mundane, sublunar, sublunary, terrene

خاک مانند (صفت)
earthy

عاری از خیال (صفت)
lowly, earthy, heavy-footed

تخصصی

[زمین شناسی] خاکی، زمینی

انگلیسی به انگلیسی

• of the earth; made of earth
someone who is earthy does not mind talking openly about things such as sex that other people find embarrassing.
something that is earthy looks, smells, or feels like earth.

پیشنهاد کاربران

بپرس