dumb

/ˈdəm//dʌm/

معنی: بی صدا، کند ذهن، گنگ، لال، بی کله، زبان بسته، بی معنی، خفه کردن، لال کردن، خاموش کردن
معانی دیگر: صامت، بی حرف، (از شدت ترس یا غم و غیره) زبان بند شدن، بی آوا، معیوب، ناقص، آهومند، (عامیانه) احمق، بی شعور، ابله، هالو، پخمه، احمقانه، ساکت، خاموش، کم حرف

جمله های نمونه

1. dumb grief
حزن بی سرو صدا

2. a dumb advice
پند نابخردانه

3. a dumb animal
حیوان زبان بسته

4. a dumb barge
کرجی از راه افتاده

5. a dumb lighter
فندک خراب

6. remain dumb and write no more poems
بی سخن بمان و دیگر شعر ننویس.

7. strike dumb
هاج و واج کردن،شگفت زده کردن

8. she played dumb
خودش را به خریت زد.

9. i was struck dumb with amazement
از شدت تعجب زبانم بند آمد.

10. to be struck dumb
متحیر شدن

11. he was deaf and dumb
او کر و لال بود.

12. my sorrow shall be dumb
سوگ من بی صدا خواهد بود.

13. Being deaf and dumb makes communication very difficult.
[ترجمه ریحان] ناشنوایی و لال بودن ارتباط را دشوار می سازد
|
[ترجمه گوگل]کر و لال بودن ارتباط را بسیار دشوار می کند
[ترجمه ترگمان]ناشنوا و گنگ بودن باعث می شود که ارتباط بسیار دشوار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were struck dumb by some sort of shock.
[ترجمه گوگل]آنها با نوعی شوک لال شدند
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به او خیره شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She is very kind to the dumb children.
[ترجمه Peter Strahm] او با بچه های لال خوش رفتار است.
|
[ترجمه گوگل]او با بچه های خنگ بسیار مهربان است
[ترجمه ترگمان] اون خیلی با بچه های احمق مهربونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She was struck dumb at the news.
[ترجمه گوگل]او از این خبر خنگ شد
[ترجمه ترگمان]از شنیدن خبر یکه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was dumb of you to say that.
[ترجمه گوگل]احمقانه بود که اینو گفتی
[ترجمه ترگمان] خیلی احمقانه بود که همچین حرفی بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He is dumb on the subject.
[ترجمه مهرداد] او برای این کار خیلی خام است
|
[ترجمه گوگل]او در این موضوع گنگ است
[ترجمه ترگمان] اون توی این موضوع خیلی احمقه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Don't make dumb mistakes again.
[ترجمه مهرداد] ان اشتباه احمقانه را دوباره تکرار نکن
|
[ترجمه Peter Strahm] اشتباهات احمقانه را دوباره مرتکب نشوید.
|
[ترجمه گوگل]دوباره مرتکب اشتباهات احمقانه نشوید
[ترجمه ترگمان]دوباره اشتباه نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She sat there, dumb with rage.
[ترجمه گوگل]او آنجا نشست، گنگ از عصبانیت
[ترجمه ترگمان]او در همان جا نشسته بود و از خشم دیوانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی صدا (صفت)
dumb, quiet, silent, mute, atonic, noiseless, whist, consonantal, surd, soundless, voiceless

کند ذهن (صفت)
dumb, dimwitted, stupid, beef-brained, imbecile, obtuse, retardate, slow-witted

گنگ (صفت)
dumb, mute, unvocal, whist, speechless, surd, inexpressive, incommensurable, tongueless, voiceless

لال (صفت)
dumb, mute, speechless

بی کله (صفت)
dumb, imbecile

زبان بسته (صفت)
dumb

بی معنی (صفت)
absurd, irrational, meaningless, pointless, senseless, vacuous, dumb, inept, witless, unmeaning, frothy, insensate

خفه کردن (فعل)
dumb, throttle, silence, choke, asphyxiate, stifle, strangle, smother, thug, squash, burke, scrag, shush, string up

لال کردن (فعل)
dumb, dumbfound, dumfound

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

انگلیسی به انگلیسی

• mute, unable to speak; temporarily unable to speak, speechless; stupid, slow
cause to be dumb; make someone speechless
mute person, someone who is unable to speak; people who are unable to speak
someone who is dumb is completely unable to speak.
if someone is dumb on a particular occasion, they cannot speak because they are angry, shocked, or surprised.
dumb also means stupid; an informal use.

پیشنهاد کاربران

دوستان به تلفظش دقت کنین: /ˈdəm/
اون b تلفظ نمیشه.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dumb
✅️ اسم ( noun ) : dumbness / dumbo
✅️ صفت ( adjective ) : dumb
✅️ قید ( adverb ) : dumbly
🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {دام} می باشد ( حرف b سایلنت است )
به معنای غیردقیق در:
smart bomb ( pin pointed ) and dumb bomb
بمب هوشمند یا دقیق و بمب غیر دقیق
احمق، احمقانه، کودن، خنگ، ( در بعضی موارد ترجمه به معنای مسخره هم می باشد ) ، زبان بسته، بی صدا، ابله، مزخرف، ابلهانه، جاهل، نادان، نابخرد، کند ذهن، گیج، سبک مغز، گُنگ
اسکل
dumb movie. فیلم احمقانه
خنگ ؛ کودن
1 - dumb = احمق
You are being a little eccentric and dumb
since interrupt me anytime
شما کمی احمق و عجیب هستید زیرا هر لحظه حرفم را قطع میکنی.
2 - dumb = حماقت
That's pretty dumb IRAN escalate US because they should first ponder consequences before catastrophe humble
...
[مشاهده متن کامل]

them into silent
بسیار احمقانه است که ایران همواره ایالات متحده را تحریک میکند چون آنها بایستی اولا عواقب کار را بسنجند قبل از اینکه عاقبت ماجرا متواضع کند آنها را بسمت سکوت.
Dumb - 3 = دست انداختن
Don't dumb me mate or else l'll kick your ass
من رو دست ننداز رفیق وگرنه دهنت رو سرویس میکنم
Dumbass = punkass - 4
Gee prick! No doubt you've learned the
little something with your dumbass
هی عوضی! شکی نیست که تو با حماقتت یکمی از چیزی را یادگرفته ای.

احمق ⁦^_^⁩ خنگ
اسکل . احمق
احمق . احمقانه
don't play dumb with me
منو هالو فرض نکن
لال
. "Children like this used to be described as "deaf and dumb
. She was struck dumb by what she had seen
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
...
[مشاهده متن کامل]

احمق، احمقانه
?Are they brave or just dumb
!What a dumb idea
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
معیوب، ناقص
. Radio receivers were dumb devices - copper coils, essentially
. The kit turns a dumb bomb into a smart bomb by attaching a GPS system

یک رابطه عاطفی رو ناگهان بهم زدن ( ول کردن طرف )
If he's so awful, why don't you just dump him?
اگه انقد آدم مزخرفیه چرا ولش نمی کنی؟
آدم نفهم
1 ابلهانه، نابخردانه
2 تصادفی
ناتوانی در امر صحبت کردن
کله خر
خنگ
اسکول
بی عقلی - کار احمقانه
گنگ
بی عقل
Dumb girl
Bring me your clothes
دختر خنگ
لباس جشنتم برام بیار
احمقانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس