drudgery

/ˈdrədʒəri//ˈdrʌdʒəri/

معنی: خرحمالی
معانی دیگر: خرکاری، رنج بری، جان کنی، کارپرزحمت

جمله های نمونه

1. the drudgery of work in rug weaving workshops
مشقت کار در گارگاه های فرشبافی

2. Travel can be an escape from the routine drudgery of life.
[ترجمه گوگل]سفر می تواند فرار از مشقت های معمول زندگی باشد
[ترجمه ترگمان]مسافرت می تواند فرار از جان کندن روتین زندگی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. People want to get away from the drudgery of their everyday lives.
[ترجمه محمد مهدی] مردم میخواهند از کار پر زحمت ( کار سخت ) در زندگی روزمره ، دوری کنند
|
[ترجمه گوگل]مردم می خواهند از سختی های زندگی روزمره خود دور شوند
[ترجمه ترگمان]مردم می خواهند زندگی روزمره خود را ازسر بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He spent his life in pointlessly tiresome drudgery.
[ترجمه saeed] او زندگی خود را صرف شغلی بی هدف، خسته کننده و مشقت بار صرف کرد.
|
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را در مشقت های بیهوده خسته کننده گذراند
[ترجمه ترگمان]زندگیش را بی هوده و بی هوده سپری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Povert drudgery and loneliness are valid reasons for sadness; beyond and beneath, far outreaching them all, is unrequited love.
[ترجمه گوگل]سختی فقیرانه و تنهایی دلایل موجهی برای غم و اندوه است فراتر و پایین تر، فراتر از همه آنها، عشق نافرجام است
[ترجمه ترگمان]جان کندن و تنهایی دلایل معتبری برای اندوه است؛ فراتر از آن و زیر آن، عشق یک طرفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But the drudgery of standing in queues for hours or doing housework is awful.
[ترجمه گوگل]اما مشقت بار ساعت ها در صف ایستادن یا انجام کارهای خانه افتضاح است
[ترجمه ترگمان]اما جان کندن در صف ها برای ساعت ها یا انجام کاره ای خانه وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Drudgery, monotony, fatigue, mental frustration, physical discomfort - all are the same in either case.
[ترجمه گوگل]دلتنگی، یکنواختی، خستگی، سرخوردگی ذهنی، ناراحتی جسمی - همه در هر دو مورد یکسان هستند
[ترجمه ترگمان]drudgery، یکنواختی، خستگی، خستگی ذهنی، ناراحتی جسمی - همه در هر دو مورد یک سان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Calculators were introduced to relieve students of the drudgery of pencil-and-paper number-crunching.
[ترجمه گوگل]ماشین‌حساب‌هایی برای رهایی دانش‌آموزان از مشقت‌های خرد کردن اعداد با مداد و کاغذ معرفی شدند
[ترجمه ترگمان]Calculators برای آرام کردن دانش آموزان در زمینه خواندن و شکستن کاغذ و خرد شدن کاغذ به کار گرفته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Work without vision is drudgery. Vision without work is dreaming. Work plus vision-this is destiny. Gordon B. Hinckley
[ترجمه گوگل]کار بدون بینایی سخت است دید بدون کار رویا است کار به علاوه چشم انداز - این سرنوشت است گوردون بی هینکلی
[ترجمه ترگمان]کار بدون بینش مشقت بار است چشم انداز بدون کار رویا است کار به اضافه بینایی - این افسانه است گوردون بی هینکلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He made it more than meaningless drudgery.
[ترجمه گوگل]او آن را فراتر از مشقت باری بی معنی ساخت
[ترجمه ترگمان]او این کار را بیش از یک جان کندن بی معنی انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rain can transform the most pleasant task into drudgery.
[ترجمه گوگل]باران می تواند خوشایندترین کار را به سختی تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]رین می تواند the کار را به جان کندن تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Women are rebelling against domestic drudgery.
[ترجمه گوگل]زنان علیه سختی‌های خانگی قیام می‌کنند
[ترجمه ترگمان]زن ها در مقابل مشکلات خانوادگی شورش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The chance to escape from the daily drudgery in the pits must have been more than attractive.
[ترجمه گوگل]شانس فرار از مشقت های روزانه در چاله ها باید بیش از جذابیت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]شانس فرار از جان کندن روزانه در حفره ها، باید بیش از حد جذاب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Technological advances have taken much of the drudgery out of the assembly line and car plant.
[ترجمه گوگل]پیشرفت‌های فناوری بسیاری از مشقت‌ها را از خط مونتاژ و کارخانه خودرو خارج کرده است
[ترجمه ترگمان]پیشرفت های تکنولوژیکی بخش عمده ای از جان کندن از خط مونتاژ و کارخانه خودرو را به خود اختصاص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It took away the normal drudgery of long flights with little radio contact and constant headings.
[ترجمه گوگل]طاقت پروازهای طولانی با تماس کم رادیویی و سرفصل های ثابت را از بین برد
[ترجمه ترگمان]این کار باعث شد که پروازه ای طولانی با تماس های رادیویی کم و headings مداوم صورت بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرحمالی (اسم)
grind, slog, moil, fag, corvee, drudgery, elbow grease, plod, punisher, taskwork, hackwork, spadework

انگلیسی به انگلیسی

• toil, hard work, labour
drudgery is uninteresting work that must be done.

پیشنهاد کاربران

hard boring work
کار ناخوشایند کسل کننده یا سخت
سگدو زدن
کار سخت و خسته کننده
– the drudgery of housework
– Rain can transform the most pleasant task into drudgery
– Travel can be an escape from the routine drudgery of life
Unpleasant _dull_or hard work
کار پر زحمت؛خر حمالی
خرکاری
کار سخت بی مزد
Are our choices really between chronic dissatisfaction and suburban drudgery
آیا واقعاً حق انتخاب/گزینه های پیش روی ما فقط انتخاب از بین دو چیزه؛ نارضایتی مزمن و خرحمالی/بیگاری درحومه شهرها
التماس کردن به
تمنا کردن از
بیگاری, حمالی، کار سخت و طاقت فرسا
Hard monotonous routine work
hard, mindless, backbreaking work.
The drudgery of teaching art in far distant rural schools
repetitive, drudgery, grinding chores
طاقت فرسا

بپرس