dressed

/drest//drest/

معنی: ملبس، لباس پوشیده

جمله های نمونه

1. dressed as if they were slicked up for a wedding
طوری شیک لباس پوشیده بودند که گویی می خواستند عروسی بروند.

2. dressed in fur
ملبس به خز

3. dressed in his best
ملبس به بهترین لباس خود

4. dressed to the nines
هفت قلم آرایش کرده و لباس پوشیده

5. he dressed quickly
سریع لباش پوشید.

6. i dressed my hair with the little chrysanthemums
موی سرم را با گل های داودی کوچک آراستم.

7. mehri dressed the child in a winter suit
مهری به بچه لباس زمستانی پوشاند.

8. a begar dressed in tatters
گدای ژنده پوش

9. a conventionally dressed man
مردی که به طور متداول لباس پوشیده بود

10. a sharply dressed man
یک مرد خوش لباس

11. a woman dressed in black
زن سیاهپوش

12. mina was dressed in a black skirt and white blouse
مینا دامن سیاه و پیراهن سفید پوشیده بود.

13. she was dressed in a severe black coat
یک پالتو ساده و سیاه به تن داشت.

14. she was dressed in drab colors
لباس رنگ و رو رفته ای به تن داشت.

15. she was dressed in harlot's frippery
او به لباس های جلف فواحش ملبس بود.

16. she was dressed in the pokiest way imaginable
به بدترین وضع قابل تصور لباس پوشیده بود.

17. she was dressed to kill
لباس مکش مرگ ما پوشیده بود.

18. shops are dressed up for norooz
مغازه ها برای نوروز آراسته شده اند.

19. the nurses dressed the soldiers' wounds
پرستاران جراحات سربازان را پانسمان کردند.

20. the teacher dressed him down for being late
معلم به خاطر دیر آمدن او را مواخذه کرد.

21. they were dressed in new rig
اونیفورم نو پوشیده بودند.

22. they were dressed in their best bib and tucker
آنها فاخرترین جامه های خود را پوشیده بودند.

23. an unshaven, shabbily dressed man
پیرمردی ریش نتراشیده و ژنده پوش

24. he was all dressed up for the party
برای مهمانی حسابی شیک و پیک کرده بود.

25. sailors should be dressed in the rig ordered
ملوانان باید به لباسی که تعیین شده است ملبس باشند.

26. she was elegantly dressed
او با خوش سلیقگی لباس پوشیده بود.

27. a bride is usually dressed in white
معمولا عروس جامه ی سفید می پوشد.

28. the sisters were similarly dressed
خواهرها لباس یکجور پوشیده بودند.

29. the two sisters always dressed identically
دو خواهر همیشه عین هم لباس می پوشیدند.

30. mehri entered through the door dressed in full wedding apparel
مهری ملبس به جامه ی عروسی از در وارد شد.

31. the natives frowned upon the way we dressed
بومیان از طرز لباس پوشیدن ما خوششان نمی آمد.

مترادف ها

ملبس (صفت)
clad, clothed, dressed

لباس پوشیده (صفت)
dressed

انگلیسی به انگلیسی

• wearing clothes, wearing garments
if you are dressed, you are wearing clothes rather than being naked.
if you are dressed in a particular way, you are wearing clothes of a particular kind or colour.
when you get dressed, you put on your clothes.
see also dress.

پیشنهاد کاربران

در فیزیک
ناخالص ، متضاد کلمه bare
تیپ زده بود
مزین شده - آراسته - آرائش کرده
لباس پوشیدن
می پوشد
پوشیدن


می پوشد ، پوشاندت
پوشاندن، بستن، ترتیب دادن، جامه به تن کردن
میپوشد
ملبس
لباس پوشیده
پوشیدن
پوشیده، می پوشد، پوشید
می پوشد ؛پوشید

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس