drench

/ˈdrent͡ʃ//drent͡ʃ/

معنی: خیس خوری، خیساندن، خیس کردن، نوشانیدن، اب دادن
معانی دیگر: (کاملا) خیس کردن، ترید کردن، یک وعده دارو (برای دام)، (به اسب و گاو و غیره) داروی آبگونه خوراندن، خیس سازی، خیسی، آغشتگی

جمله های نمونه

1. to administer a drench to a horse
داروی آبگونه به اسب خوراندن

2. A heavy rain drenched the campus, and the students had to dry out their wet clothing.
[ترجمه گوگل]باران شدید محوطه دانشگاه را خیس کرد و دانشجویان مجبور شدند لباس های خیس خود را خشک کنند
[ترجمه ترگمان]باران شدیدی محوطه دانشگاه را خیس کرد و دانش آموزان مجبور شدند لباس های خیسش را خشک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The drenching rains resumed after only one day of sunshine.
[ترجمه گوگل]باران های شدید تنها پس از یک روز آفتابی دوباره از سر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]بعد از یک روز آفتابی، باران شدیدی شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His fraternity friends tried to drench him but he was too clever for them.
[ترجمه گوگل]دوستان برادرش سعی کردند او را خیس کنند اما او برای آنها بسیار باهوش بود
[ترجمه ترگمان]دوستان fraternity سعی می کردند او را خیس کنند، اما برای آن ها خیلی باهوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A sudden thunderstorm had drenched us to the skin.
[ترجمه گوگل]رعد و برق ناگهانی ما را خیس کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک طوفان ناگهانی ما را خیس کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Come on in - you're drenched!
[ترجمه گوگل]بیا داخل - تو خیس شدی!
[ترجمه ترگمان]- بیا تو - خیس شدی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We were caught in the storm and got drenched .
[ترجمه گوگل]گرفتار طوفان شدیم و خیس شدیم
[ترجمه ترگمان]توی طوفان گیر افتادیم و خیس شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They turned fire hoses on the people and drenched them.
[ترجمه گوگل]آنها شیلنگ های آتش نشانی را روی مردم می چرخانند و آنها را خیس می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها شلنگ های آتش نشانی را روی مردم برگرداندند و آن ها را خیس کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was drenched in the storm.
[ترجمه گوگل]من در طوفان غرق شده بودم
[ترجمه ترگمان]توی طوفان خیس شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The athletes were drenched in/with sweat.
[ترجمه گوگل]ورزشکاران خیس شده بودند/با عرق
[ترجمه ترگمان]ورزش کاران عرق کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were completely drenched and cold.
[ترجمه گوگل]کاملاً خیس و سرد شده بودیم
[ترجمه ترگمان]کام لا خیس و سرد شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They were getting drenched by icy water.
[ترجمه گوگل]آنها در حال خیس شدن از آب یخی بودند
[ترجمه ترگمان]آب یخ زده خیس آب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We were caught in the storm and got drenched to the skin.
[ترجمه گوگل]گرفتار طوفان شدیم و تا پوست خیس شدیم
[ترجمه ترگمان]توی طوفان گیر افتادیم و به پوستش نفوذ کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The poster wouldn't stick even though I drenched it with glue.
[ترجمه گوگل]پوستر نمی‌چسبید حتی اگر آن را با چسب خیس کردم
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه آن را با چسب خیس کرده بودم، پوستر به من اصابت نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the early morning they had got drenched in the grass.
[ترجمه گوگل]صبح زود در چمن ها خیس شده بودند
[ترجمه ترگمان]صبح زود خیس آب شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I was drenched in sweat.
[ترجمه گوگل]خیس عرق بودم
[ترجمه ترگمان]خیس عرق بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Metaphorical bloodstains drench these precious stones, however, which makes a visit to the exhibition both eerie and wearisome.
[ترجمه گوگل]لکه‌های خون استعاری این سنگ‌های قیمتی را خیس می‌کنند، اما بازدید از نمایشگاه را هم ترسناک و هم خسته‌کننده می‌کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، لکه های خون Metaphorical این سنگ های گران بها را پوشانده است، با این حال، دیدن این آثار ترسناک و خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She drenched herself in perfume.
[ترجمه گوگل]خودش را غرق عطر کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را با عطر خیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیس خوری (اسم)
soaking, soak, drench, drenching, soakage

خیساندن (فعل)
bate, steep, water, macerate, soak, drench, damp, moisten, wet, sop, presoak, ret

خیس کردن (فعل)
water, macerate, soak, drench, damp, moisten, wet, douse, ret

نوشانیدن (فعل)
drench, drink

اب دادن (فعل)
temper, water, drench, irrigate

تخصصی

[نساجی] خیساندن - تر کردن - آب دادن

انگلیسی به انگلیسی

• wet, soak, saturate; administer medication to an animal (veterinary medicine)

پیشنهاد کاربران

drench ( v ) ( drɛntʃ ) =to make sth sb completely wet, e. g. We were caught in the storm and got drenched to the skin. His face was drenched with sweat.
drench
خیس کردن
Synonym: wet
خیس کردن
موش آب کشیده شدن
We gotta get this car off the road. Cops notice shit like a car drenched in blood
Pulp Fiction 1994🎥
زیر آب رفتن در اثر سیل و باران
As a synonym we can say: Soak , wet
دامپزشکی و علوم دامی
داروی خوراکی مایع

بپرس