drawer

/ˈdrɔːr//drɔː/

معنی: ساقی، نقاش، کشو، برات کش
معانی دیگر: (میز و کمد و غیره) کشو، کشویی، شخص یا چیزی که می کشد (رجوع شود به: draw)، (در آبجو فروشی و غیره) کسی که مشروب را از بشکه می کشد، کسی که چک یا حواله می کشد، چک نویس، حواله دهنده، صادر کننده (ی حواله یا چک)، نقشه کش، رسام، طراح، زیر شلواری

جمله های نمونه

1. a deep drawer
کشو گود،کشو تودار

2. a desk drawer
کشو میز تحریر

3. a false drawer
کشو کاذب

4. a locked drawer
کشوی قفل شده

5. the top drawer
کشو بالایی

6. he jerked the drawer open and broke its handle
کشو را با تکان باز کرد و دستگیره ی آن را شکست.

7. she flipped the drawer shut
با یک تکان کشو را بست.

8. the top left drawer of the desk
کشو دست چپ و بالای میز

9. the top right drawer of my desk
کشو بالا و دست راست میز من

10. to pull a drawer
کشو را کشیدن

11. put the files in the drawer
پرونده ها را در کشو بگذار.

12. the table had a secret drawer
میز دارای یک کشو نهفته بود.

13. the shirts go in the top drawer
جای پیراهن ها در کشوی فوقانی است.

14. my finger was pinched by the desk drawer
انگشتم لای کشو میز گیر کرد.

15. my sister clattered the spoons back into the drawer
خواهرم دوباره قاشق ها را با سر و صدای زیاد توی کشو ریخت.

16. He hid the letter in a drawer.
[ترجمه گوگل]نامه را در کشو پنهان کرد
[ترجمه ترگمان]نامه را در کشو پنهان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The ticket lay unnoticed in my desk drawer for a week.
[ترجمه گوگل]بلیط یک هفته بدون توجه در کشوی میز من بود
[ترجمه ترگمان]بلیط برای یک هفته از کشوی میزم دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I chanced on this old photograph in his drawer.
[ترجمه گوگل]این عکس قدیمی را در کشوی او دیدم
[ترجمه ترگمان]بر حسب تصادف این عکس قدیمی را در کشوی میزش دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He opened the drawer and took out a cheque.
[ترجمه گوگل]در کشو را باز کرد و چکی بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]او کشو را باز کرد و چک را بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He scrounged around in his desk drawer for a paper clip.
[ترجمه گوگل]او در کشوی میزش به دنبال گیره کاغذ رفت
[ترجمه ترگمان]با گیره کاغذ روی میزش رفت و در کشو میزش نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I keep my socks in the bottom drawer.
[ترجمه گوگل]جوراب هایم را در کشوی پایین نگه می دارم
[ترجمه ترگمان]جوراب هام رو توی کشوی پایین نگه می دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. I couldn't budge the drawer?it was stuck fast.
[ترجمه گوگل]نمی توانستم کشو را تکان دهم؟ سریع گیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]من نتونستم کشو رو تکون بدم؟ خیلی سریع گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Tug the drawer and it will open.
[ترجمه نازنین] کشو را بکش و باز کن.
|
[ترجمه گوگل]کشو را بکشید و باز می شود
[ترجمه ترگمان]کشو را می کشم و آن را باز خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساقی (اسم)
musician, tapster, butler, cupbearer, drawer

نقاش (اسم)
painter, drawer, colorist

کشو (اسم)
slide, drawer, till

برات کش (اسم)
drawer

تخصصی

[حسابداری] براتکش
[عمران و معماری] کشو
[حقوق] براتکش، صادر کننده برات، صادر کننده چک، محیل

انگلیسی به انگلیسی

• sliding receptacle in a dresser or desk; one that attracts; sketcher; draftsman, designer
a drawer is a part of a desk or other piece of furniture that is shaped like a rectangular box. you pull it towards you to open it.

پیشنهاد کاربران

drawer 2 ( n ) ( drɔər ) =a person who writes a check, e. g. a check bearing the signature of the drawer.
drawer
drawer 1 ( n ) ( drɔr ) =a part of a piece of furniture such as a desk, used for keeping things in. e. g. in the top drawer of the desk.
drawer
حقوق: برات کش، برات دهنده
drawer ( عمومی )
واژه مصوب: کشوی
تعریف: نوعی گنجه شامل چند کشو
دِراور

شاخه، زیرمجموعه
کشویی دی وی دی و سی دی
کشو

بپرس