drabness

جمله های نمونه

1. It's the unrelieved drabness of big industrial cities that depresses me.
[ترجمه موسی] این بی نظمی شهرهای بزرگ صنعتی است که من را افسرده می کند.
|
[ترجمه Javad Keyhan] بی روحی ( مردگی ) جو سهر های صنعتی کلان هست که مرا افسرده می کند
|
[ترجمه گوگل]این بی‌رحمی و بی‌رحمی شهرهای بزرگ صنعتی است که مرا افسرده می‌کند
[ترجمه ترگمان]این the unrelieved شهرهای بزرگ صنعتی است که من را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Huy entered his house, and its drabness both depressed and reproached him.
[ترجمه Javad Keyhan] هوی وارد خانه اش شد و بی نشاطی و مردگی جو خانه او را محزون کرد و آزرده خاطر
|
[ترجمه گوگل]هوی وارد خانه‌اش شد و بی‌رحمی آن او را افسرده و سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]Huy وارد خانه شد و هر دو او را ناراحت کردند و او را سرزنش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The drabness of his surroundings,(Sentence dictionary) his own shabby clothes were explained and transformed by these books.
[ترجمه گوگل]کثیف بودن محیط اطرافش (فرهنگ جملات) لباس های کهنه خودش را این کتاب ها توضیح داده و دگرگون کرده اند
[ترجمه ترگمان]The محیط اطرافش، (فرهنگ لغت نامه)لباس های ژنده خودش را توضیح داد و به وسیله این کتاب ها تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Amid this drabness, though, was a surprising little oasis.
[ترجمه گوگل]با این حال، در میان این افتضاح، یک واحه کوچک شگفت‌انگیز بود
[ترجمه ترگمان]در میان این drabness، یک آبادی کوچک شگفت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In time, East Berlin emerged from Stalinist drabness, but as to its material well-being — to say nothing of the repression it endured in the Stasi-dominated society — it was a poor if evolving entity.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، برلین شرقی از کسالت استالینیستی بیرون آمد، اما از نظر رفاه مادی - اگر از سرکوبی که در جامعه تحت سلطه استازی متحمل شد چیزی نگوییم - موجودیتی فقیر و در حال تکامل بود
[ترجمه ترگمان]در زمان، برلین شرقی از drabness Stalinist بیرون آمد، اما در مورد مصالح آن - که چیزی از سرکوب آن در جامعه Stasi - - نگفت - اگر موجودیت در حال تحول باشد، ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The war in 1939 perforce ushered in an era of more grime and drabness.
[ترجمه گوگل]جنگ در سال 1939 دورانی پر از کثیف تر و افتضاح را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]جنگ در سال ۱۹۳۹، اجبارا به عصر grime و drabness انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She looked at Martha with a fresh insight, noting the drabness of her clothes and the downward droop of her lips!
[ترجمه گوگل]او با بینش تازه ای به مارتا نگاه کرد، و متوجه تیرگی لباس هایش و افتادگی رو به پایین لب هایش شد!
[ترجمه ترگمان]با نگاهی تازه به مارتا نگاه کرد، با دیدن لباس های او و پایین افتادن لب هایش به پایین نگاه کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As the months dragged by a new fear cut into the unrelieved drabness of his life and work.
[ترجمه گوگل]در حالی که ماه‌هایی که ترسی تازه به آن کشیده می‌شد، بر کسالت بی‌رحمانه‌ای از زندگی و کار او تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]همین که ماه ها طول کشید، ترسی تازه در بند و بند و بند و بند زندگی و کار او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We're hopefully on the verge of finding out the correlation between the brightness of some animals and the drabness of others, and hopefully sexism won't play a part.
[ترجمه گوگل]امیدواریم در آستانه یافتن ارتباط بین درخشندگی برخی از حیوانات و بدحجابی برخی دیگر باشیم و امیدواریم که تبعیض جنسی نقشی نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که بین روشنایی برخی از حیوانات و the دیگران همبستگی پیدا کنیم، و امیدواریم که تبعیض جنسی نقشی نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It doesn't help that today is a Sunday, so the usual bustle of hawkers, pedestrians and cars that enliven the empty drabness are missing.
[ترجمه گوگل]فایده ای ندارد که امروز یکشنبه است، بنابراین شلوغی معمولی از دستفروشان، عابران پیاده و اتومبیل هایی که به فضای خالی تهی جان می بخشند گم شده اند
[ترجمه ترگمان]امروز یک شنبه است، بنابراین شلوغی و شلوغی و تردد hawkers، عابران و اتومبیل هایی که روح خالی را به حال خود می بخشند، از دست می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• dreariness, dullness

پیشنهاد کاربران

definition: به صورت ( noun ) یا اسم به کار می رود، می تواند نمایانگر کمبود نشاط و هیجان و علاقه در موارد مختلفی باشد. مانند:بی حسی ، بی حالی ، بی رنگی ، خشکی، بی عطر و طعمی، بی روحی، بی رنگ و لعابی، بی سلیقگی، بیمزگی، یکنواختی، خستگی، کسلی، پوچی و . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

1. It's the unrelieved drabness of big industrial cities that depresses me.
این بی نظمی شهرهای بزرگ صنعتی است که من را افسرده می کند.
2. She looked at Martha with a fresh insight, noting the drabness of her clothes and the downward droop of her lips!
او با بینش تازه ای به مارتا نگاه کرد ، به بی رنگ و رویی لباس و افتادگی لب هایش توجه کرد!

خسته کنندگی - رنگ و رو رفتگی
یکنواختی . کسالت

بپرس